کمیک استریپ !


اینم سفرنامه مصور:


با تشکر از دوست خوش تیپم مازیار و شرکت معظم پیشگامان فناوری صبا که امکان نمایش عکس ها در سایز قابل خواندن را توسط سایت معتبر و وزین آلبوم فراهم آورد.

در صورت هر گونه سوال یا ابهام می توانید همینجا تو کامنتدونی بپرسید! 
                 
                                                                                                       چائو!

نظرات 124 + ارسال نظر
Samira چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:41 ب.ظ

I don't see anyth! It asks me for a username & password!

Samira چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 07:06 ب.ظ

me again!!! O.K. correction:!!!
I see all pics now, but can't enlarge 'em !!!!!

شاهزاده ی سرطانی چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 07:49 ب.ظ http://mahoordad.persianblog.com

ااااااااااااااااه ه ه ه ه ه ه ه ه . دهنم وامونده اساسی. رفته بودی فرنگ بابک. بعدش اون آلمانیه رو از همینجاها آوردی؟! ببین من نظرم بازم برگشت.

حسین یه جورایی ...یدی ! ببخشیدا! آخه مردم اینقدر دم دمی مزاج میشه. بابا تو دو روز ناقابل رو یکی از حرفات وایستا بعد که به نتیجه رسیدی برو سراغ یه کیس دیگه. ببین چهارتا کامنت پایین تر سمیرا چی واسه ات نوشته!!

مهدی چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:54 ب.ظ http://u2.persianblog.com

بابک جون خود-ات گفتی تا فردا ها، دیر نکنی، من می‌ذارم می‌رم، عکس ندیده، اونجا همه‌ش فکر و ذکر‌ام می‌مونه پیش این عکس‌ها.

به قولم عمل کردم. واسه اولین بار سر وقت!

کوزه چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:03 ب.ظ http://koozeh.org

ببین بابک تحملم تموووووووووم شد!‌کجایییییییییییییی؟

یعنی یه شب اینقدر طولانیه؟
خیلی مخلصیم!

آیدا چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:07 ب.ظ http://piaderou.blogsky.com

ریخت من دیدنی که رفتم Magnifier را آتیش کردم آوردم... ولی دیدم توفیری نمی کند....

از جمیع خانم ها و آقایون پوزش. دیشب دیگه واقعا خسته شده بودم. میدونی همین شیرین کاری مختصر ( کمیک استریپ) چقدر وقت گرفت؟ خیلی از یه ساعتم بیشتر!

من چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:50 ب.ظ http://e-essay.blogfa.com

وبلاگی برای آنها که داستان کوتاه می خوانند و دوست دارند.
لطفا نظر هم بدهید. ضمنا لازم به ذکر است که این وبلاگ اپدیتی نیست و حتما نباید آخرین پست را بخوانید. اگر هم زحمتی نیست لینک وبلاگ من رو تو وبلاگتون بذارین
e-essay.blogfa.com

چشم!‌ خیلی لینکا هست که هنوز وقت نشده بذارم.

مریم گلی پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:10 ق.ظ

آخه چقدر وعده و وعید؟ هی فردا . کی رو سر می دونی؟ ( دو نقطه دی در کنون!)
عکس این چینیه هم اون وسط مسطها! هست ؟
حالا ما که تا فردا خوابمون نمی بره !
هلی جون خوب دقت کن ها. بالاخره رقیب رقبان!

ای مریم گلی شیطون!‌
هلی که خودش اومد توضیح داد ما رو از یه شب تو خیابون خوابیدن نجات داد. ببینم تو میتونی یه کاری کنی کلا ما رو آواره کنی!!
این ژانگ دختر عموی اون ژانگه زید حسینه. ازش پرسیدم. البته با اجازه آقاشون!

باران پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:14 ق.ظ http://razuramz.persianblog.com

اینجا که موفق به دیدن هیچ یک از عکس ها نشدیم. مشکل کجاست آقا بابک. عقب موندیم از بچه ها... کمکم کن

اندکی صبر سحر نزدیک است! منظورم صبحه ها! دوباره نیاید بگید سحر کیه و این حرفا!

خورشید خانوم پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:21 ق.ظ http://khorshidkhanoom.com

مردم آزار! چرا به فکر این نیستی که فضولی حس دردناکیه؟!

حس دردناکیه ولی یکی از قوای محرکه اصلی بشر بوده و هست.
اونور آب خوش میگذره خورشید خانم؟

باران پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:32 ق.ظ http://razuramz.persianblog.com

کاش اصلا نمی دیدم. بابا حالا تا فردا چه کنم. کور شدم با این چشم های ضعیفم تا تونستم سر در بیارم از نوشته های روی عسک. خوب بلدی انتظار ازمون در وکنی آقا بابک. زود باش دیگه... .

زیتون پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:27 ق.ظ http://z8un.com

بابک جان. نوشته‌ی پتک حداقل این خوبی رو داشت که از طریقش اومدم به وبلاگت:)

یه بار دیگه ام اومده بودی سرکار خانم! یادت نیست سر جریان اون خانومه که بچه هاشو آقا دزده خبیث برده بود!
باشه بیا با ما دوست شو! بچه ها معرفی میکنم: زیتون!
بچه ها یکصدا: خوشبختیم!‌

بروین پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:15 ق.ظ

من تو کامبیوتر خودم عکسها رو نمیدیدم. اومدم سراغ لب تاب دختره. حالا اینم بدبختی ب سه نقطه نداره. راستی چرا؟ اوه.... از بحث اصلی منحرف نشم. اومدم بگم خیلی بدجنسی:(( فردا کو حالا کو؟

چرا؟؟؟ اگه میدونستم اینقدر شاکی میشین همون دیشب ترتیبشو میدادم. حالا این شما و اینم کمیک استریپ سفرنامه آماتور!
ب سه نقطه دیگه چه صیغه اییه؟!!

سمیرا پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 05:12 ق.ظ

اولا که اجازه هست، برادر بابک؟؟؟
دوما که برادر حسین، چه بخوای چه نخوای، هم اتاقی سابق من، دوشیزه "یانگ لین" !! متولد سال 1983 صادره از چین، اولین فرزند یک تاجر و رستوران دار چینی در کلیفرنیا با قد 6 feet و 1 inch!!!! و وزن 134 پند، با موهای بلند مشکی و چشمان نه چندان درشت اونم مشکی!!!، دانشجوی سال 3 مهندسی پزشکی و در حال حاضر شاغل به 3 کار research در 3 reseach labs مختلف ، !!! بعد از چند روز متوالی و با وجود کناره گیری معشوق یعنی شما!!!ا به طور یقینی اعلام داشت که "نه اروس، نه باران، نه آریا، فقط حسین"!!!!

نامبرده گفته که هر چقدر بخوای صبر میکنه تا آمادگی ازدواج پیدا کنی!!!! و وقتی من ازش پرسیدم که "آخه چرا؟؟؟" جواب داد" که شیفته غرور و وقارت شده!!!!!!!!!!" اما .......................
اما در آخر این دوشیزه با ملاحت تمام اعلام کرد که یک شرط کوچولو داره که البته در مقابل این همه رفتار بزرگمنشانه این دوشیزه چینی!!! یه تقاضای کوچولو که دیگه چیزی نیست!!!!!!
بعدش هم که لطفا از همه رقبا و دوستان و شرکت کننده ها خواسته میشود که مختصر و قابل فهم نظر بدن چون من همه این نظرها رو بلد نیستم ترجمه کنم!!!!!!
و در آخر من و هم اتاقی سابق چینی ام منتظریم که روی ماه "روبرتا"!!!! و "آلمانیه" ر ا ببینیم!!!!!

خواهش میکنم آبجی! ( از کی ما خواهر برادر شدیم نمیدونم ولی اگه تو میگی لابد بودیم و نمیدونستیم!)
ما که نفهمیدیم ۶ فوت و سه اینچ و ۱۳۴ پوند چقدر میشه. دلیلی هم نداشت بفهمیم. اونا که باید می فهمیدن رفتن تبدیل کردن گویا!!(به اروس چشمک زنون!)

حسین کجایی داداش؟ تحویل بگیر. بازم معرفت این چینیا! ببین نه به داره نه به باره دختره پای عشقش داره جون میده. میگن شرقیا با مرامن بیخود نمیگن. همین آلمانیه که تو ساک منه دو دقیقه ژامبون و آبجوش دیر میشه همه ساکو میریزه به هم. هی میگم بابا ساکت روبرتا خوابه! اصلا حالیش نیست. ... راستی نگفته بودم بهتون روبرتا خودش با چمدون اومد. تریپ فیلم سفید! حالش هم خوبه یه خورده بیحال شده بود که با دو سه وعده اسپاگتی و تورتلینی و یه گیلاس شراب توسکانی حالشو جا آوردم.
شرط کوچولوی چینی هم هر چی باشه حسین قبول داره. من تضمین میکنم. ( حسین ضایع نکنی دوباره!)
حالا هر کی گفت کدوم روبرتا و کدوم زیکه؟ اسم آلمانیه زیکه است راستی.

پونه پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:35 ق.ظ http://saaghi11.persianblog.com

تحمل میکنم

دمت گرم! کوچولو در چه حاله؟

مازیار پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:04 ق.ظ

عکسها ولیدیت شد - میتونی لینک کنی
چاکریم

ما بیشتر!‌
بچه ها ایشون همون مازیار خوش تیپه که گفتم. مدیریت محترم عامل پیشگامان فناوری صبا!‌ هر کی هاست و دومین میخواد میتونه باهاش تماس بگیره. البته اگه کاردیگه هم داره میتونه تماس بگیره ولی اون باید بااطلاع دبیر خونه جشنواره باشه!!!

اروس پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:31 ق.ظ

بابک جان نمره چشمم تقریبا ۳ تا رفت روش. دستت درد نکنه. (چشم و چال مالون)
سمیرا جان بهش بگو آخه عزیز من غرور و وقار کیلویی چنده تو این دوره و زمونه؟ ضمنا مگه چینیها هم ۱۸۰ سانتی دارن؟ بعلاوه یه بشر ۱۸۲ سانتی چطور ۶۷ کیلوئه؟
قضیه مشکوک شد. حسین جان مواظب باش.
هلی و مریم گلی‌: نظرتون راجع به یک آق مهندس ۲۷ ساله خوش‌تیپ شریفی چیه؟ ( آس زمین زنون) !!

مهندس خوب شد ترجمه کردی. نه که بخوام طرفداری کرده باشم ولی با این مشخصات فیزیکی به حسین میخوره.
شمام البته خیلی کوالیفاید هستی. ولی در ان واحد نمیتونی رسما به سه نفر نخ بدی! این جزو مقررات جشنواره است. غیر رسمیشو من کاری ندارم. مسئولیتش هم به عهده نمیگیرم!‌

مینیمال پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:54 ق.ظ

=P~ (در انتظار ...)

:) خوبی شما؟

مازیار پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:33 ب.ظ http://www.sabahost.com

اختیار دارین . اینا که وظیفه است . خوش تیپی هم از خودتونه .
ایشالا سفرنامه دوره دنیاتو ببینم .
ضمنا لینک سایت شرکت الان www.sabahost.com

ایشالا با شمای دوست( تعارف تیکه پاره کنون!!) درستش میکنم.

ف.ی.پ پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:36 ب.ظ

ای شیطون!!

مریم گلی پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:21 ب.ظ

بابا دست مازیار درد نکنه! (تو همون مازیاری که یک دفعه اومدی غروب؟ بازم بیا!)
آقا دست نگه دارین یک چند دقیقه. به نظرم سمیرا می خواد این همخونه شو بندازه به حسین ها. چینی ۱۸۰ سانتی یحتمل رگ دیگه هم داره! یک وقت کاره . حالا شاید اون رگش ناجور بود .
اروس نکن از این کارا. ما قلب درست حسابی نداریما. ناکار می شیم می مونیم رو دستت!

چه نخ تو نخی شده!! البته خوب شد حواس مریم گلی از من پرت شد!
حالا میتونم با خیال راحت یه گوشه به کارم برسم!!!

آیدا پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 05:22 ب.ظ http://piaderou.blogsky.com

فرست ‌یک نکته :من معرفت را در عکسها پیدا کردم !!
در عکس میلان دو ( همون که آدمها لباسهای مارکدار می پوشندو ..)‌یک آقای خوشتیپ در گوشه سمت چپ عکس دارد راه می رود با شلوار سبز .. خیلی هم برنزه است.. فکر کنم جای خواهری.. خود خود معرفت است....... من را اگر بفرستند دنبال معرفت همان را بر می داشتم می آوردم...

ثانیا :‌تو سوئد کی به سرخپوستها ظلم کرده ؟؟؟

اگه تو سوئد نکردن تو کشور شما که کردن!‌بعدم چه فرقی میکنه. مهم اینه که یه پست باید پیام اخلاقی هم داشته باشه!

خوب شد شما معنی معرفتو باز کردی. دیگه لازم نیست من توضیح بدم!‌

مینا پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:33 ب.ظ http://www.sayehsaar.persianblog.com

عکسا همه خوگشل بودند ...اما دنبال معرفت اشتباهی رفته بودی اروپا ...ما یه آقا معرفت داریم ( به والله اسمش معرفته )اونم تو استرالیاس ..اگه پیر سپید موی بازم از این پیشنهادای خوب خوب داد این دفه حتما یه سر برو استرالیا :D

تو کجا بودی؟‌ کم کم داشتم نگرانت می شدم. خانم معرفت ندارید تو فامیلاتون؟!

پروین پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:38 ب.ظ

آخیش.... عکسهات خیلی قشنگ بودند. مرسی! ایشالا سفر دور دنیا هم بری.
راستی... ب سه نقطه همون پ است که نمیدونم چرا تو کامپیوتر دخترم به جاش یه چیز عجیب غریب میزد. هرچند که میدونم میدونی منظورم چی بود!
بازم راستی به نظر من آب در کوزه ات بوده و تو گرد جهون میگشتی.(به قول یکی از خوداتون حال پخش کنون اما در ضمن به قول خودم راست گفتنون!)

خواهش میکنم.
این که یه اصله قربان. آب همیشه در کوزه است. معرفت واقعی در درون خود ماست. سفر و اینجور چیزا فقط کمک میکمه آدم کلید گنج های وجودش رو پیدا کنه.
منظورت این نبود. میدونم!!

هلی پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:42 ب.ظ

انشا الله که پیر مرشد هر سال یه گوشه از دنیا رو نشونت بده بگه معرفت اونجاست برو پیداش کن ، تو هم بری و بگردی و عشق و صفا ... ولی بابک جان از اون جائی که شما حلوای قندی و به ریش دوستان بند ی و سکه شاه ولایت هر جا رود پس آید ، باز بر می گردی خونه و میشینی پاهاتو دراز میکنی و میگی آخییییییییییییییششش هیچ جا خونه خود آدم نمیشه .
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
اروس جان ، اون آق مهندسه یه داداش یه کم بزرگتر نداره ؟؟

نه که ما واقعا حلوا و این حرفا باشیم( شما لطف داری!)‌ اما آغوش وطن اینقدر گرم ونرمه که جدا من همینکاری که گفتی رو کردم.
ببینیم بازم پیر سپید موی میتونه از اینکارا بکنه؟ مینا که استرالیا رو پیشنهاد کرد. تو کجا رو پیشنهاد میکنی واسه معرفت یابی بعدی؟!

ح.م.آریا جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:48 ق.ظ

پس منم بازی ام؟! از فردا همه تمرین ها رو مرتب می آم. من عکس ها رو ببینم و کامنتها رو بخونم می آم...

باریکلا پسر خوب!

باران جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:20 ق.ظ http://razuramz.persianblog.com

ببین یه دو ساعت تاخیر ما را کلی از نظر انداخت. کلی زحمت کشیدم تو فیلمنامه ی قبلیم (پست قبلی) همه ی امتیازام صفر شد. مریم گلی باید نظرتو می گفتی٬ آخه مثلا شما نویسنده بودید.
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/موجیم که آسودگی ما عدم ماست
عیب نداره بازم از صفر شروع می کنم.
---------------------------------
فکر کردم فقط من رفتم تبدیل کردم٬ نگو که اروس از من مشتاق تر بوده؟!
اروس جان بگو به هلی که داره. بهش بگو که این آقا مهندس برادر از خودش بزرگتر هم داره.
باید برم به فکر نوشتن یه فیلمنامه ی دیگه باشم...

باران جان شرایط واسه همه یکسانه. اما به هرحال اون فیلمنامه تو ذهن همه ما می مونه و یادمون هست که تو چع کارایی ازت بر میاد.
تو جدا از ۲۷ بیشتری؟ خداییش اند سورپرایزی!

عجب جمع توپی داره درست میشه ها!

مریم گلی جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:32 ق.ظ

باران ما این کارو می کنیم که تو شکوفا تر بشی. بالاخره این آماتور کارش کشف همین استعدادهاست. این کامنتدونی هم محل مناسبی برای تمرین می باشد! (در گوشی گفتنون!)
چیه امروز همه آس رو می کنن؟
آماتور بجنب که داری می ری ته صف !

مریم گلی اگه قول بده به من تیکه نندازه میتونه دبیر جشنواره باشه! البته خودشم میتونه تو بازی شرکت کنه! نظرت چیه مریم گلی؟
واسه من همین ته صف که خلوت تره بهتره!

مینا جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:42 ق.ظ

ای بابا هیشکی منو دوس نداره ....به خدا من انقده انتخاب مهندس بیست و هفت سالم خوبه که نگو .

نوکرتم آبجی!!! کی گفته هیچکی شما رو دوست نداره؟ شما خودت تا حالا پایه نبودی. وگرنه شما تاس ننداخته من رو جفت شیشیت شیش تا سیخ جیگر عین خودت و شیش تا سیخ دل قد دل بچه های تهرون شرط می بندم!‌ بزنم زنگو؟!

مهدی جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:09 ق.ظ http://u2.persianblog.com

عکس‌ها و توضیح‌ها خیلی باحالن. اونایی که ته ساک‌ات جاشون دادی خیلی باحالن. خواهرزاده‌ات خیلی باحاله. خود-ات و تی‌شرت‌هات هم، خیلی باحالین. ولی از همه باحال تر، می‌دونی کیه؟ تو اون میلان۲ ، پشت سر اون هنرپیشه اصلی‌ها، یه دختره هست... با زید-اش... آخ آخ...

حوب شد یکی بالاخره یه چیزی راجع به شیرینکاری من گفت!!! همه اینقدر سرشون به زید بازی گرمه که من شک دارم بعضیا عکسارو درست دیده باشن!
زودتر میگفتی دختره رو به هر قیمتی بود از چنگ زیدش در میاوردم برات!

مینا جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 05:40 ق.ظ

چرا اینجا بعد از یه بار کامنت گذاشتن آدمو دیگه راه نمیدن بیاد تو ؟! کلی افسردگی گرفتم .........میخواستم آیکون بذارم واسه کامنت قبلی که میشد ( جلب توجه کنون قبل از دق کنون )

گفتم که: من گوشمو چسبوندم به در! شما از همون پشت بگو هنوز یوخده خاطرمو میخوای باقیش با من!!! ( این جمله از قول بر و بچ گفته شده!)

bacchus جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:37 ق.ظ http://pink-pride.persianblog.com

جالب بود!

مرسی!

هما جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:33 ب.ظ http://homatavakoli.blogspot.com

بابک جان چه سفرنامه جالبی ! من یاد شان پن افتادم و سفرنامه اش . امیدوارم که هرچه زودتر هم معرفت رو پیدا کنی اگرچه : گشتیم نبود ، نگرد نیست !
راستی با توجه به صحبت اون شب باید به فکر یه سفر باشم ، بدنبال معرفت !!

مرسی اما صحبت اون شب چی بود؟!

شاهزاده ی سرطانی جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:36 ب.ظ http://mahoordad.persianblog.com

دلم نیومد کامنت نذارم. اولن آخرین کامنت پست قبلی جواب نداشت. من اینجا میام چون جواب میگیرم و اگر نگیرم! دومن خوشحالم اروس سنشو گفت و در واقع گول خورد و موضع خودش رو تخریب کرد. خیلیها باید پاشون رو بکشن کنار! ( خیلی بدجنسی در کنون) سومن من فکر میکردم اینجا آدمهاش فرهنگین. اگر انتخاب آدما به مهندس بودن و شریفی بودنشونه که بگید ما آس و شاه و بی بی و سرباز و ده و نه رو یه دفعه بذاریم زمین و حاکم کتی کنیم.واقعن که دست و دل مریم گلی و هلی لرزید با یه همچین کیسی!؟ واقعن ناامید شدم از اینجا. دیگه دل و دماغ نمونده برامون. یا مثلن اون یانگ قدش رو رسونده به من و یا میگن باباش رستوران داره و خودش کار میکنه. چی تو کله ش داره؟ اینو چرا نگفتی سمیرا جان. یانگ اصلن چقدر به فرهنگ و مطالعه و کسب معرفت و زیبایی شناسی زندگیش میرسه. میدونم دوران تین ایجری گذشته و باید به واقعیتها بپردازم ولی هنوز چهار تا رفیق مونده برامون که توی این دنیای حبابی از این مزخرفات دست نیافتنی دفاع کنن. مهندس شریفی یعنی آس و در واقعیت اینطوره. بگذریم بهتره از منبر بیام پایین. سمیرا جان به یانگ بگو اون شرطش رو بگه ببینم چیه؟ ( ببخشیدا ولی برای اولین باره تو زندگیم معشوقه شدم و همیشه عاشق بودم. معشوقگی یعنی ارضای قدرت طلبی. معشوقگی یعنی ابراز عقده های زندگی گذشته. معشوقگی یعنی سو استفاده از موقعیت بالاتری که بدست آوردی. ) اگر یانگ بیشتر از این رو پنهان کنه و مثل بقیه تو این کامنت دونی زیر زیرکی بازی کنه دیگه بی خیال. اینجا همه دارن جواب میدن. فقط یکبار هلی یه تیریپ از خودش اومد و اونم رزومه خواستن بود و گر نه بقیه دارن کامنتا رو میخونن و یه چیزی جواب میدن.بابک که ماشاا.. عکساش سانسور شده. ببین من کلی کمیک استیریپ های خارجکی از رفقا دیدم که هیچکدوم اینقدر بی رنگ و لعاب نبودن. یکی از ما رفت اندونزی! و فقط یکبار توی یه بار درست و حسابی راهش داده بودن عکساش هنوز نقل محافل و مجالس و ضرب المثل شدن. حالا ایتالیاییش و المانی و هلندی و اسپانیایی و آ«ریکایی و کانادایی و ... رو دیده بودم. مثل همیشه بابک جون داری خودتو خیلی باحال و صاف و کار درست و بدون سوتی های مختلف اجتماعی و اخلاقی و غیره نشون میدی!!! نشد که برادر. به شوخی هم که شده مثل من برادر با رزومه ت بازی کن. مگه نمی گی میخوایم تا صبح بخنیدم. ببینم اصلن تو هم نه بابک یکی دیگه اینکار رو کرده اینجا؟ به نظرم خیلی همه محافظه کارن! چراشو نمیدونم. حالا به تو گیر دادم بابک چون هم دم دستی و میبینم همدیگر و هم پسری. به هم فحش بدیم اتفاقی ناگواری برای بشیت نمیافته. مینا هم که نیومده برای مهندسه غش و ضعف رفته. از هلی یاد گرفته و بدون اسم و آدرس اومده. ببین این کار بی اسم و آدرسی خیلی ایرانی بازیه. بهتره همه در یک دیالوگ ارتباط برقرار کنن و نه اینکه فقط جواب بدن. مثل حرف زدن روی یک داستان در جلسه ی داستان خوانی که فقط یکی جرات میکنه حرف میزنه و بقیه روی حرفهای اون حرف میزنن. یا تاییدش میکنن و یا تکذیبش. ( به قول بعضیا منم یه روز عاشق میشم. یا منم یه روزی مهندس میشم!!! ) چقدر این دفعه جدی حرف زدم. عوضش انرژی نذاشتم که بی جواب بمونه. راستی باران خوندم فیلمنامه ت رو برادر ولی یه کمی خیالی و هالیوودی بود. و البته تبلیغ یه فیلم! ببین خوبه که منو زنده کردی و میتونیم با هم ادامه ش بدیم ولی زیادی خالی بندی من زنده میشم!!!

بهت جواب میدم داداش خوبم جواب میدم:
۱- این جماعتی که من می بینم با تلورانس مثبت و منهای ۵ هم می تونن با هم کنار بیان. لذا صابون به دلت نزن چه بسا موضعش تقویت هم شده باشه!
۲- منم باهات موافقم علم از ثروت بهتره. اما گویا تو دنیا فقط من و تو موندیم که به این نظریه معتقدیم!
۳- اولا من عکسامو سانسور نکردم. یعنی در واقع اون جایی که من رفتم و هدفم از سفر یه نمه با تریپ تایلند!! و اندونزی فرق میکرد. لذا خواهشن تو یکی دیگه نگو ببین چی بوده که اینقدرشو اینجا گذاشته. ثانیا من رزومه ام تو وبلاگم هست. هر کی چهار تا مطلب و دوتا داستان ازم خونده باشه میتونه بفهمه من کی ام. اون بحث نیازم که مطرح کردم به نوعی هدفم این بود که از اون تخت پادشاهی که خودم و خیلیا تو دنیای یه نفره امون واسه خودمون درست کردن بیایم پایین و لااقل اینجا خود خودمون باشیم. به خاطر همین حرفام جلو خیلیا وایسادم و همین جمله ببین واقعا چی هست که اینقدرشو مینویسه رو از نردیک ترین کسانم زیاد شنیدم .و گرنه منم اینجا میتونستم همه دغدغه های واقعیمو بذارم تو صندوق و در مورد سیاست های غلط وزارت ارشاد و نقش صور خیال در ادبیات فارسی بنویسم یا به حکومت فحش یواشکی بدم. خودتم خوب میدونی که این نوع برخورد اصولا جزو رفتارهای با کلاس و روشنفکرانه نیست. یادت نره خیلی از کسایی که اینجا با لایه دوم و عمیق وجودشون حرف میزنن حتی تو وبلاگهای خودشون جرئت ندارن از حد ضرب المثل گفتن درمورد زندگی شخصیشون فراتر برن.
۳- اینم خودت میدونی ولی من یه بار دیگه بهت میگم پشت جمله من هیچ چی نیستم بیشتر ازاینکه صداقت باشه ریا و تعارفه. لذا اگه خیلی دلت میخواد من بیشتر از خود واقعیمو نشون بدم در یک جمله: من همینم که اینجا میبینی. واسه بیشتر دیدن باید یه قدم بیای جلو تر!
۴- یه جوک بچه مثیتی ام بگم یه خورده تا صبح بخنیم: یه اراکیه زنگ میزنه به دوستش میگه ممد بهم تبریک بگو ! اون پازله رو بعد از یه سال حل کردم!‌ ممد میگه زحمت کشید بعد از یه سال! اراکیه میگه آخه روش نوشته بود برای هفت تا ده سال!

مریم گلی جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:35 ب.ظ

شازده باز آب و روغن قاطی کردی؟
اولش که تو قرار بود زن چینی بگیری و بعد آماتور واست ته ساکش یک آلمانی چپوند و اینا. حالا چرا گیر دادی به ما !
دیگه به من و هلی و مینا چه کار داری؟ اون بدجنسی در کنون رو هم نگه دار لازمت می شه (چشم برق زنون!)
بعدش هم اینکه چرا گیر دادی به اروس و باران ؟ اینجا فر پلی هستا! دیگه نامردی نمی شه.
شما هم که دنبال ادب و هنری باید بری زبون چینی یاد بگیری. حالا (من اخرش اسم این دختر چینیه رو یاد نگرفتم) هم اهل ادبیات هست منتهای چینی می خونه. باید یک کم کار بیشتر بکنی تا مثلا شاهنامه رو به چینی براش ترجمه کنی. یا مثلا یکی از داستانهاتو ترجمه کنی بفرستی براش و اینجوری باب صحبت ادبیاتی هم باز می شه.
آماتور من حواسم به تو هم هست. نوشتم که بجنب وگرنه می ری ته صف .

اگه میخوای مخشو بزنی باید شاهنامه رو به چینی ترجمه کنی!!:))))) فکر کن چه پروژه ای میشه ! بعید میدونم فرهاد برای جابجا کردن بیستون اینقدر وقت صرف کرده باشه که حسین واسه ترجمه شاهنامه! اما خدا رو چه دیدی یهو دیدی عشق حسین و ژانگ از عشق فرهاد و شیرین اسطوره ای تر شد!

پروین جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:10 ب.ظ

انفاقا همین همین بود بابک خان.
در ضمن میدونم که میدونی که همین بود!!
مریم گلی جان یه استفادهء ابزاری از اینجا بکنم و عرض سلام و ارادت خدمت توی گل گلی:*

ب سه نقطه رو فهمیدم اما در مورد منظورت واقعا فکر کردم منظورت یه چیز دیگه است.
استفاده ابزاری هم نوش جونت!

مینا جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:35 ب.ظ http://www.sayehsaar.persianblog.com

مریم گلی راس میگه شازده ....مهندس بودنم که بد نیست ! ...والا ما اون اولم اومدیم اینجا کلی دل ضعفه و غش و واغش گرقتیم اینجا ...یه بار که اومدیم این بابک خان از دوستای خوش تیپ مجردش گفت و ما دیگه ذوق کنون هی هر روز اینجا سر زدیم اما بابک خودشو همچین کمپلت زد به اون رو راه ..گفتیم این آستینا رو خودمون بالا بزنیم تا کی ایرانی بازی در آریم بشینیم تو خونه تا یکی بیاد دق الباب کنه و یه نظر حلال بندازه و این حرفا ...یه کم هم باید بالاخره با زمان پیش رفت این شد که خلاصه این طوری شد ..اولشم که اومدیم دیدیم وای خدا مرگم بده یه شازده اینجا میاد و میره ..گفتیم چی بهتر از شازده ولی خب دیدیم شازده کشته مرده چینی داره و یه آلمانی هم که براش ته ساک کنار گذاشتن ...راستیاتش رقیب چینی همچین یه نمه خطرناکه .... بی پیرا اصلا چهار تا عقدی و چهل تا صیغه ای تو کتشون نمیره که نمیره ....خلاصه که بازم شد جواب ...اما چه کنیم دیگه .

ما رو باش که تا حالا فکر میکردیم شما واسه ما میای اینجا. اگه میدونستم دنبال دوستای خوش تیپ مجردم میگردی که ....!‌
اما اون گناهتو می بخشم به خاطر اینکه یه باب دلنشینی رو باز کردی که من ازش خیلی استقبال میکنم. تریپ چهارتا عقدی و ان تا صیغه ای رو میگم. به قول خودت اگه بچه ها با جنبه تر باشن و این چیزا تو کتشون بره شاید با این تبصره منم بتونم وارد بازی شم!! ( بدجنسی در کنون اینه نه آن که ذکریای رازی در پی آن سوی چشمانش را ازدست داد!)

هلی جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:54 ب.ظ

حسین جان من دیدم شما خیلی رفتی تو نخ اون خانم چینیه بعد نشستم مقایسه کردم دیدم حق داری من خیلی چیزا از اون خانمه کم دارم. بابام که رستوران نداره از نظر قدی هم که ۱۸-۱۷ سانت کم دارم تازه اون دانشجو سال ۳ هست و ۳ تا کار داره ولی من با لیسانسم فقط یه دونه کار دارم خوب آدم دپرس میشه دیگه. منم بازی رو واگذار کردم به رقیب :(

اینقدر میگی هیچ کی رزومه نمیده بیا! هلی که رزومه اشو داد. سن حدود ۲۸ -۲۹. قد ۱۶۴-۱۶۵. مدرک تحصیلی: لیسانس و شاغل. از نظر روحی: گاهی اوقات دپرس میشه ولی در کل به زندگی امیدواره. به ادبیات علاقمند و دارای یک وبلاگ. وضعیت مالی خانواده: نه خیلی پولدار و نه خیلی فقیر. به اصول اولیه زید بازی آشنا و تا حد مقبولی شیرین زبان! از نظر رفتاری در شرایط عادی منطقی است و ترجیح میدهد پا تو کفش دیگران نکنه. اما اونقدرا محافظه کار و ترسو نیست که منویات درونیشو طوری که اذیتش کنه قایم کنه. سیریش نیست. یعنی وقتی میبینه شما طلبه ژانگ شدی خودشو در کمال بزرگمنشی میکشه کنار.
می بینی حسین جون!‌ از این چهارتا کامنت هلی میشه اینهمه چیز استخراج کرد. حالا ببین از این ۱۴۶ تا پستی که من نوشتم چقدر چیزا میشه فهمید. پس نگو تو سوتیاتو قایم کردی!

اروس جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:32 ب.ظ http://potk.blogfa.com

آقا ما حاضر نیستیم شازده به قدر سرسوزنی از ما دلگیر باشه. آس زمین زنون هم فقط یه بلوف بود.
بیت:
خنک آن قماربازی که باخت هر چه بودش
بنماند هیچش الا٬ هوس قمار دیگر

ما منتظر می‌مونیم تا شاهزاده سیب سرخشو هوا بندازه.
مخلص همه٬

وقتی میگم جمع خوبی داره درست میشه واسه همین چیزاست. میگن رفاقت بین دو تا دوست جون جونی رو دوتا چیز میتونه بهم بزنه. یکی پول یکی ام زن!
اروس به حرمت چهار تاکامنت و یه قهوه پشت مونیتور اینجوری خودشو کشید کنار. بارن ام که به قد کفایت مرام و معرفتشو نشون داده. عاریا رم که خودت میشناسی.
ازاون طرف مریم گلی و هلی و مینا هم تا اونجایی که میتونستن از دلت درآوردن. تازه خودشونم با اینکه به نوعی رقیب عشقی!! به حساب میان با هم دوست شدن. اونایی هم که اسم نمیبرم هر کدوم واسه خودشون یه دنیایی هستن.
از من گفتن ! اگه هفت افلاکو بگردی همچی دوستایی پیدا نمیکنی.
یه حالی هم به خودم بدم: میگن هر انرژی که از یه نفر ساطع میشه انرژی های مشابه خودشو جذب میکنه. ببین چه انرژی مثیتی از در دیوار اینجا میزنه بیرون که این همهآدم حسابی رو از اقصی نقاط دنیا جمع کرده یه جا! حالا خوشحال نیستی که با من دوستی؟ نه جون من!؟‌:))

هما جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:36 ب.ظ http://homatavakoli.blogspot.com

من از این بیت جناب اروس خیلی خوشم اومد .

به سلامتی! عاریا باید تو لیست بازیکنا اسم شما رم اضافه کنه!‌
اروس هم حتما از جناب شما خوشش میاد!

آریا شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:01 ق.ظ

اروس با این یه بیت کار جمعیتی رو یه سره کردی... منم ازش خوشم اومد البته نه از اون نوعی که هما (خانم توکلی) خوششون اومدهااا (خنده غول وار در کنون!) بابک این کامنت مینا رو نمی تونی ادیت کنی؟؟؟!!! (آتیش به پا کنون!)

اسمشو بنویس تو لیستت. مثل اینکه پایه است. هما رومیگم.
من و ادیت کامنت؟؟؟ شوخی نکن!

آریا شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:23 ق.ظ

بابک جون اینجا بد جوری نخ تو نخ شده... من یکی که گیج شدم وای به حال نیکلاس. خانم ها آقایون بفرمائین تو صف لطفا. بابک اگه کسی رو از قلم انداختم اشاره کن آقایون: شازده حسین - باران - اروس (البته اون ژست آخرشو قراره پاک کنه) - «تی ب.» (نیش باز کنون) محمدرضا زمانی (چاکرشم هستیم) - ... و خانم ها: دوشیزه یانگ- اون آلمانی ئه - مینا - هلی - مریم گلی (چون برو بچ غروب تحمل شون زیاده وا می ایستن آخر صف) - سمیرا (فعلن سرش شلوغه داره وصلت جور می کنه برا همین حالا حالا ها نوبت بهش نمی رسه) ... من میگم یه جشن مفصل بگیریم برای همه بروبکس همگی با هم برن خونه بخت... نظر تو چیه بابک

[پیشاپیش تقاضا می شود به کسی بر نخورد (عذر خواهی کنون!)]

اولا که یکی دونفرو باید به لیستت اضافه کنی.
ثانیا تی.ب کیه؟
ثالثا یهو ممدرضا رو از کجا آوردی؟
رابعا اینکه اسم ممدرضا و سمیرا رو در آخر لیست ها آوردی منظورت چیه؟
خامسا با این حساب تی. ب مترادف با مریم گلی میشه، اروس با هلی همین رابطه رو پیدا میکنن و باران با مینا و حسین هم که باهمون چینی و آلمانیه! توضیح بده سریع!‌

آریا شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:26 ق.ظ

ژست = پست (شرمنده شوون)
[این حرف های ژ و پ هی بی اجازه جابجا میشن آدم اینجوری دچار سوتی میشه]

تو اول توضیح بده تا ببینیم چی میشه. جشن رو پایه ام. در ضمن اینکه منم از ته دل آرزو میکنم خدا همه کفترای عاشقو برسونه به آشیونه اشون. فقط با این حساب خدا باید بزنه توکار انبوه سازی آشیونه!

مریم گلی شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:08 ق.ظ

من عشق در کنون برای گلی! و هلی و مینا.
اروس جون این تو بمیری از اون تو بمیریا نیست! خربزه خورون و پای لرزش بشونه ! دیگه هر چی گفتی گفتی. باید پاش وایسی!
شازده دیدی هی چینی چینی کردی مینا رو از صف در کردی؟ (ریتمیک خوندنون)
ه . م . عاریا سه شنبه تشریف میارین دیگه ؟ حالا کو تا دی (دو نقطه در کنون!)
اروس یادت نره شازده اراکیه ها؟ (پا پس نکشونون)
آماتور کجایی که شازدتو کشتن. آلمانیه رو که بالا کشیدی اقلا بگو اونی که جا گذاشتی رو پست کنن واسه شازده (خنده در کنون . یهو یاد شازده هاشم آقا اینا افتادم. البته شازده ما خیلی از مال اونا بهتره! جای بی بی هم یک چینی براش می خوایم بگیریم. )
خدا نکشدتون. هی نصفه شبی ما رو بکشین اینجا که هی خنده در کنیم و حال کنیم!

نگران نباش همه سر حرفشون هستن!
گفتم که روبرتا خودشو با چمدون رسوند. یعنی الان یه ایتالیایی ام ته ساک ( ونه تو جیب بغل )‌ هست. اگه یار کم آوردیم میاریمش تو زمین.
آفرین که با هلی و مینا دوست شدید. و آفرین که که به من تیکه ننداختی!‌ بذار من لااقل فعلا! تو همین موضعی که هستم باشم. صابخونه گشنه بمونه بهتر از اینه که مهمونا از کمی غذا شاکی بشن! اینو مامانم بهم یاد داده‌.

سمیرا شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:39 ق.ظ

O.K. قبل از اینکه بابک بیرونم کنه از اینجا من نظر بدم راجع به عکسا که نگه فقط از این مکان مقدس استفاده خیری!!!!! میکنم!!!!!

1) عکسای ایتالیا قشنگ بود!!! منم "ایتالیا" می خوام!!!!
2) کت شلوار قهوه ای چیز شیکی بود!!!
3) بلاند به این خوشگلی از عجایبه !!!!! مسلما آلمانیه تو عکس نیستش!!!!
4) اون عکسه که آقاهه داره فریاد میکشه!!! مشکل اسلامی.اخلاقی داره!!!!
5) دلت رو صابون نزن که خواهر زادت شبیهته!!!!( نیش باز کنون!!!!!)
6) از غذاهای ایتالیایی هم که نوش جان کردی عکس بذار!!!!
7) captions عکسا خیلی بامزه است!!
دیگه همین دیگه!!!
و اما.........
برادر حسین، یه سوال کردی که نفهمیدم چیه؟؟؟ بگو دوباره و در ضمن فعلا برای الان یه داستانی شعری چیزی در وصف چشمان چینی ها و موهای لختشان آماده داشته باش!! تا من برگردم!!!!!!!!

در ضمن، آریا جان با همه بله با ما هم بله؟؟؟؟؟؟؟!!!!!( من تو صف چی چی وایسادم!!!!!؟؟؟؟)
sis مریم گلی جونم ، هنوز برای فرستادن رزومه وقت هست؟؟؟!!!!!!!!!!!!(نیش باز کنون!!!!!)

آفرین سمیرا که از شیرینکاری من تعریف کردی!‌ بیرونت نمیکنم. اصلا بدون تو اینجا صفایی نداره( هرکی یه قدم به من حال بده من صد قدم بهش حال میدم!)‌
کت وشلوارم بیشتر سبزه تا قهوه ای البته. به هرحال عوضش اون بلوز آبیه شمام چیز شیکیه!! کدوم؟! ( لابد یه بلوز آبی داری دیگه . یه خورده بگرد!)
خواهرزاده ام خیل شبیه منه. نیست؟ همه میگن کپی منه. یه باردیگه نگاه کن. به خصوص چشماش و لپاش! خدا کنه بزرگ میشه بهتر شه. اینجوری می ترسم واقعا مجبور شیم حسینو تا اونموقع نیگه داریم که خواهرزاده هه رو بندازیم بهش! وای خدا مرگم بده خواهرم اگه اینو بخونه منو جر میده که: وا !‌دخترم مگه چشه. به این خوشگلی!

اروس شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:46 ب.ظ http://potk.blogfa.com

این مینا که وب نداره با اون که داره یکیه؟

خب یه قرار بذار ازش بپرس!‌ چون واقعا مهمه!‌ نه؟!

هما شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:03 ب.ظ http://homatavakoli.blogspot.com

بابا من فقط گفتم از اون بیت خوشم اومده !
نمی تونم بیام تو بازی .

درسته، درسته!
عاریا اسم خانومو از تو لیست خط بزن! (‌ناز نکشون!)

ح.م.آریا شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:20 ب.ظ

۱.[به بابک] تی.ب. کیه؟ آماتور جان از تو بعیده بابا... شما که خودت اند آی کیو ای... البته حدست تا حدودی درست بوده ها (نیش باز کنون) الته چون هنوز یارکشی نکردیم اسمشو رمزی آوردم (نیش بیشتر باز کنون!)
۲.[به بابک و سمیرا] اسم سمیرا که از همون اول تو صف بوده... قرار نیست که هر کی به فکر جوونای این مرز و بوم ئه سرش بی کلاه بمونه! قراره؟!! بالاخره سمیرا داره تمام تلاششو در تفهیم اتهام به شازده میکنه باید اون آخرا یه وقتی براش کنار بذاریم دیگه... مگه نه؟!
۳.[به بابک] اسم ممدرضا رو آوردم فقط واسه اینکه از کت شلوارش خوشم اموده بید تریژ دومادی بود مگه نه؟! (چشم چرونوون!)
۴. [به بابک] در اولین فرصت اسم خودتو و با روبرتا به لیست اضافه می کنم...!(پر رو شوون!)
۵.[به بابک] این روابط اصلا خطی نیست. مگه نمی بینی اروس به بارون خط میده مریم گلی به هلی و الخ. من فکر کنم این ان معادله با ام مجهول ئه که جز خودت کسی نمی تونه حلش کنه...
۶.[به مریم گلی] من اسم شما رو تو لیست آوردم که نگین زحمات تون رو که برای شازده می کشین فراموش می کنیم (از ترس تهدید قالب تهی کنون!) تازه تقصیر من چیه..و تقصیر اونایی ئه که تا خود صبح به شما پی ام میدن (پر رو شوون و جسارت کنون!)
۷. جشن رو پایه ام... اصلا فکر می کنین برا چی دو ماه تمدید گرفتم هاان؟؟؟! (دست افشون کنون و پای کوبون!!)

عاریا جان تجربه نشون میده به هرکی حال ناشتا بدی یابو ورش میداره!!!!!!!! منظورم تی ب است. برای اینکه کسی اسمش بیاد تو لیست باید از هفت خوان( خان) رستم بگذره. الکی نیست که. هر کی ام من و من کنه سوت ثانیه حذف میشه چه برسه به اینکه بدون اینکه درخواست رسمی خودش ما اسمشو بیاریم تو لیست. لذا پلیز دیلیت تی ب از سون از پاسیبل!! حالا حسودیه ، عرق فامیلیه هرچی! یه تیپا بزن پرتش کن بیرون! با تشکر از فیلم هامون.
واسه من و روبرتا م هر پرهنی دلت میخواد بدوز. خیالی نیست!
روابط غیر خطیت خیلی مورد داره. منحنی اشو اگه بکشی نعوذ باللهه صور قبیحه از توش در میاد. من که شرعا و عرفا و وجدانا راضی نمیشم همچی روابطی اینجا شکل بگیره!
بچه هام خودشون جواب میدن بقیه رو.

اروس شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:06 ب.ظ http://potk.blogfa.com

خانم هما توکلی چه ترسیده!! (از قهقهه رو زمین غلت‌زنون)

ترس که بعیده . لابد نازی چیزی کرده. در هر حال اسمش خط خورد.

مریم گلی شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:59 ب.ظ

به اروس : اولا که هما و نه خانوم هما توکلی!
باز هم به اروس : خیلی هم باحاله (چشمک زنون)
به عاریه : (یا همون عاریا!) من که زینب بلاکشم . اشکال نداره شما هم زحمتهای منو ندید بگیر . نمیخواد فراموشم نکنی (خنده غول وار؟ (آقا این هفته باید نشون بدی غول وار یعنی چی ) کنون)
به آماتور : آقا ما جسارت نکردیم به سفرنامتونا (گفتن هی ها! نذارین ته کلمات!). من تو کف آذوقه سفرتون موندم . بابا دودکش!
کفش های نوتون هم مبارک. البته قبل از سفرنامه زیارتشون کردیم!
دستبند چشم زخم تو عکس نیست؟
اون قسمتی که صورتت رنگ شده َ آقا دستات کجاست ؟ اون ته ساکی! سمت چپی همچین یک نموره دامنش افتاده پایین! (بی ادب بشون و پشت دست زنون و خاک به سر گویون!)
به عاریا! : ببین دو تا داستان خوندیم چه چشم و گوشت باز شده. من به هلی نخ می دم؟!!! (اله اکبر گویون!!!)
به جمیع متقاضیان : به علت استقبال بیش از اندازه مهلت ارسال رزومه تمدید شد (دسته جمعی از خوشحالی قر دادنون!)
برای سلامتی صاحب بلاگ صلوات (من بعدا تریپ معرفت و گشنه موندنتو تلافی کنون! )

رفیق باز!!
گفتم دقت کن نگفتم دیگه اینجوری!‌ دستام تو جیب عقبمه. آخه روبرتا اونجا داشت از حسودی دق میکرد گفتم در ضمن عکس گرفتن یه حالی ام به اون بدم! ( پشیمون بشون از درخواست برای دقت در عکسها!)‌
برای سلامتی همه بازیکنا و دست اندرکارا صلوات دومو جلیل تر ختم کن!( دمت گرمون!)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد