با تشکر از دوست خوش تیپم مازیار و شرکت معظم پیشگامان فناوری صباکه امکان نمایش عکس ها در سایز قابل خواندن را توسط سایت معتبر و وزین آلبوم فراهم آورد.
در صورت هر گونه سوال یا ابهام می توانید همینجا تو کامنتدونی بپرسید!
چائو!
بابک نادعلی
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1384 ساعت 06:23 ب.ظ
شازده کجایی که اینا دارن واسه خودشون می برن و می دوزن. شازده تورو خدا زود بیا. (دست بالا کنون٬ دعا کنون) اروس جان منظورت چیه که این مینا که وب داره با اون که وب نداره یکیه؟ این خانم توکلی چقد ترسیده؟ ترسیده که ترسیده؟ مگه تو می خوای از کار چند نفر سر در بیاری؟ مگه...؟! (مریم گلی گونه الله اکبر گویون٬ اما نه آنگونه که شما فکر می کنید!) اروس جان بابک خودش کارگردانه؟! خودش بهتر می دونه؟! اما بابک جون اینم به این معنا نیست که تو هر کدوم از اسما را که کنار هم نوشتن به هم دیگه ربط بدی. خوب حالا چه می شه کرد؟ ما راضییم به رضای بابک و مریم گلی و بروبچه های دیگه. یه وقت نگی منظور خاصی داشتم که اسما را پیش هم دیگه نوشتم ها٬ نه به خدا منظورم کار کارگردانی و تهیه کنندگی و این حرفا بود... . فکر کنم ما هم دیگه مجبور باشیم رزومه بدیم. اینطوری که نمی شه پا در هوا بمونیم. بالاخره یکی باید به فکر ما هم باشه دیگه. این (به قول مریم گلی که در ادا کردن لفظ خانم در ابتدای اسم خانمها حساسیت نشون داده) خانم مینا٬ یا مینا خانم باید یک کمی نظرشون را در مورد ساختن عالم نو و این حرفها تغییر بدن. بالاخره باید یکی از نو بسازه دیگه. همه کارها را که نباید برای چیز بذاریم که سرش کلی شلوغه. در ضمن تا یادم نرفته برا اینکه کارا زیاد نخ تو نخ نشه اسم هایی که مثل همه ان باید به یه شکلی از هم دیگه جدا بشن. این وظیفه ی کارگردانه البته که تذکرات لازم را به بازیگران بده. آها یادم رفت منم از این بیت شعر اروس خوشم اومده. اروس یه وقت در مورد من فکرای بد نکنی ها٬من بارانم. از اون بارانای پسر. بابک جون تا یادم نرفته (البته شاید بهتر بود اینو تو رزومه مینوشتم) من برادر اون آق مهندسه نیستم. من بیشتر از خودم به فکر شازده ام. هر چند نصیحتتو آویزه ی گوشم کردم که با این همه استعدادی که دارم به فکر خودم باشم. (قهقهه زنون) در آخر٬ باز هم شازده کجایی که اینا دارن واسه خودشون می برن و می دوزن. شازده تورو خدا زود بیا. (دست بالا کنون٬ دعا کنون)
بارون جون مطالب مندرج در کامنتها صرفا نظرات بچه هاست و لزوما مورد تایید اینجانی نمی باشد. لذا نکته ای که بنده در ذیل کامنت عاریه متذکر شدم هیچ گونه محدودیتی در تبادل نخ بین بازیکنان ایجاد نمیکند. اینه که کماکان تا اعلام نتیجه نهایی شما آزادی که به هرکی پایه نخ بدی و همینطور بقیه! ---------------------------------------- این تریپ عالمی از نو بباید ساخت و این حرفا خوبه. به فکرم رسید هر کی میتونه واسه خودش یه شعار انتخاباتی داشته باشه. مثلا باران با شعار عالمی از نو بباید ساخت. یا حسین با شعار ایران برای همه ایرانیان و یک چینی. یا اروس با شعار مهندسی نوین در خدمت زندگی بهتر. خانومام میتونن مثلا از این شعارها استفاده کنن: فمینیست محدود، تفاهم نامحدود. یا پا به پای هم کار پا به پای هم زندگی. یا مثلا لنگه دمپایی ها را دور بریزیم. این آدم بود که سیب سرخ را گاز زد!! یا از این قبیل. ببینم چیکار میکنیدا! این از اون تریپاییه که فکر کنم جملات جاودانه ای ازتوش در بیاد. نا سلامتی همه اتون از هر چی کم بیارید از بازی با کلمات کم نمیارید!
شازده جان درسته که ما به واقع اواخر مرام و معرفت هستیم و به وقتش کنار میکشیم اما شما هم نباید بیش از این ما رو تو خماری بزاری!! (مستاصل شوون) بابا لامصب بنداز هوا اون سیب سرخ رو !!! (التماس کنون)
اروس با مزه در گیر مرام خرکی بشون!! حسین ضد نزن بنداز هوا سیبه رو بازی بگرده!
ارادت به همه. اومدم و میخوام دوباره مزخرف بگم: اول: معذرت میخوام از همگی چون فکر کنم از سر کار اومده بودم و بی خوابی باعث شد این دری وریها رو اینجوری بگم. اشتباه کردم اینطری گیر دادم به هلی و گلی و اروس و باران و بابک/ باید با یه سیاست اراکی همه رو می کشیدم وسط گود تا اینقدر به فکر زن دادنه من نباشن. میدونین یه خاطره میگم شاید منظورم رو برسونم: یه خاله دارم که قبلن برای اینکه داداش من نره خواستگاری دخترش دنبال دختر برای داداش من میگشت! . از این بچه های اینجا بعیده این حرفا ولی اینکه همش به فکر زن دادنه من هستن و نه شوهر کردن خودشون ( چون من رو که دیدین به فکر زن گرفتن خودم هستم. ) یه کمی مورد داره و آدم قاطی میکنه. دومین خاطره که میگم تا یه حرف دیگه م رو برسونم: ما یه مستاجر داریم که طبقه ی پایینیمونه. وقتی میاد بالا کاری داره و در میزنه هر وقت من در رو باز می کنم یه قدم میره عقب. و موارد مشابه. تازه این خانومه از ایناست که حجاب نداره و کلی آدم حسابیه. اگر مذهبی بود چی میشد. منظورم اینه که! آدما وقتی دور هستند در امنیت و مصونیت بسر میبرن. حالا حکایت ما اینجا اینطوری شده. ( اگر هلی همین نزدیکی ها بود اونوقت به قرار و مدار توی تجریش میخندید و یا اون رو تکذیب میکرد و میذاشت میرفت؟! ) سوالی بود هلی جان. یعنی شمای نوعی رو میگم. و اما مورد سوم: من همیشه محافظه کاری توی روابط و برقراری ارتباط رو نامفهوم میدونم. اصلن نمی فهمم چرا اینطوریه و به قولی خیلی چیزها رو نمیشه و یا گفته نمیشه. البته توی ایارنی قضیه ش مشخصه. قراره یه دستاوردی از این موضوع داشته باشه. اما کل ماجرا رو که نگاه کنیم میبینم اینجا که دیگه چیزی قرار نیست بدست بیاد! پس جریان چیه که قاعده ی بازی رو رعایت نمی کنیم؟! اگر بازیه و همه دماغاشون رو قرمز کردن و یه بعلاوه گذاشتن روی چشماشون و دارن جفتک چارکشت میزنن چرا باید اعضای دیگه ی بازی تماشاچی باشند. نکنه سیرکه؟ ( اگر قراره من زن بیگیرم و خودم این رو به بازی بگیرم پس همگی با هم زن بگیریم و شوهر کنیم! ) . چهارمن: بابک جون قضیه علم و ثروت نیت. اگر قرار باشه من از همه پایه ترم که حتی به روشنفکری و فرهنگ هم بخندیم بلکه به اصلش برسیم ولی اینجا بیشتر مثل همون آس رو کردنون میمونه. تو ( توی نوعی )داری دست خودت رو پنهون میکنی و کلی تک و شاه رو نگه داشتی و روی دست یارت بازی میکنی. یکی یکی حکم لازم میکنی و حکمهای همه رو می کشی بیرون و بازی رو ادامه میدی. خب اگر دیده باشی هر کی حکم نداشته باشه دستش رو رو میکنه و میگه بازی با شما. اینطوری دقیقن یه بازیه سیاست مدارانه ست. ( مثال میزنم. من دارم چهاربرگ رو بازی میکنم. دیدی بازیش رو. تو میبینی طرف سرباز داره و یا تک دل داره ولی هم بهش سور میدی و همش خاج هات رو میریزی وسطو اونم میبره. چون بازی ادامه داره و چاره ای نیست. ) اما میدونی داری چکار میکنی. و اما در مورد رزومه ی خودت: مثل اینکه اشتباه شده. منکه وبلاگم خیلی مایه ی آبرو ریزیه و خیلیا به خاطر بی ناموسیام و خود سانسوریه خودشون نمیان اونجا و گر نه منم روزمه م همونجاست که؟! ببین اشتباه شده قضیه رزومه فقط تا صبح قهقه زنون بود فکر کنم! ( اما یه چیزی گفتی که حاکم رو کت کردی! ببین واسه بیشتر دیدن باید یه قدم بیام جلو. این شد حرف حسابی از یه آدم حسابی. ببین ما یه پروسه طی کردیم رسیدیم اینجا و هنوز ترکشهاش و ته لهجه هاش باقیه. نشون به اون نشون که توی جلسه هنوز کارا ردیفه ردیف نیست. میدونم که میدونی منظورم از ردیف چیه. شاید هنوز احساس امنیت خاطر از یه رفاقت مطمئن و قابل نزدیک شدن و یا رسیدن به جائیکه آدم معمولن توش موقعیتهایی رو با یگرون میگذرونه که با خیلیا و نزدیکترین آدمها هم نمیگذرونه . نمیدونم وای احتمالن دلایل زیادی داره و دو طرفه ست اما میدونی که میگن دستت رو بیار جلو تا دستمو بیارم جلو. بعدش خیلی چیزا رو پشت سر میگذارن و یک لحظه تصمیم میگرن متفاوت باشن. و یا یه لحظه احساس میکنن این یکی فرق داره با بقیه. امیدوارم بگیری چی میگم. حرف حسابی زدی و جوابی ندارم. چون معتقدم هر کی میخواد خودش میره جلو. ولی اگر نخواهنش پس میزنه. ) بگذریم دیگه حوصله ی خودم سر رفت. شاید بقیه ش باشه برای یه روز و یه پست جدی تر. نمیدونم. چند تا نکته دیدم بگم. ۱: عکسی که دو تا آلمانی رو بغل گرفتی! نه شوخی کردم دستات معلوم نیست کجاست لامسب! آخه مرد دستات رو ماه رمضونیه کجا گذاشتی که من روزه م باطل میشه؟ توی سایتالبوم تعداد بازدیدش از بقیه بیشتر. این ملت بی ناموسی رو بیشتر دوست دارن انگار. ولی عکس غروبت اصلن طرفدار نداشته. اون عکس میلان که زوج خوشتیپ داره هم سیوش کردم. چون اون ته مها و پشت مشتا خبراییه! اما مریم گلی به جای ترجمه ی شاهنامه رفتم کانال سی سی تی وی رو نگاه میکنم که همش در مورد چینه. اما مینا جان شما تا دیدی من کشته مرده دارم زدی چنار؟ پس رقابت و عشق و به دست آوردن و انی چیزا چی میشه. آش نذری نیست که دختر یا بهت میرسه یا میگن برو از همسایه بغلی بگیر!!! منم اون بحث صیغه رو پایه ام. اما هلی خانوم پس قضیه حله دیگه؟ دیدی که من زدم زیر کاسه کوزه ی رستوران و پول و مال و منال و قد و قواره! شما الان میای اول صف مگه نه؟! میبینی که من دنبال وجنات و سکنات و معرفتم! خب تصمیمتون رو بگیرین میرین دنبال بلیط دو سره به تجریش یا نه؟ زمانش رو بگم یا نه. یا اصلن بریم درکه! و اینم در جواب اروس کبیر: زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب اینچنین در همه در ساخته ای یعنی چه شاه خوبان و منظور گدایان شده ای قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه به اروس کبیر و همای خانوم: منهم کلی روی زمین غلت زنون و قهقه زنون شدم. وقتی دیدم هما ترسیده و یه چیزی گفته و در رفته!!! به مریم گلی زحمت کش و بلاکش! ببین شما دیگه رفتی تو کار نخ دادن. تموم شد. من از این به بعد خودم بازبان چینی و المانی و مسلط به ایتالیایی و زبان مادری ایارنی با معشوقه ها و عشاقه ها صحبت میکنم. شما باید الان جواب دو سه تا خواستگار رو بدین دیگه. سرتون شلوغ شده. همشون هم مهندسن! ( اما خدا به دور هلی رو میخوای چه کار کنی؟ اینجا ایرانه ها؟!!! ) و برای بارانه با معرفت و با مرام. ( دست از طلب ندارم تا کام من برآید. یا تن رسد به جانان یا جان زه تن برآید. ) ببین میدونم اسمها همینطوری یهویی کنار هم قرار میگیرن و همینطوری یهویی سر منو و تو ممکنه بی کلاه بمونه. ولی اگر منو تو با هم باشیم نمیذاریم یهویی همین دو سه تا کیس دم دست رو ازمون بگیرن. اول دون کارلوس رو میکشیم. ( تا هلی رو آزاد کنیم! ) بعدش آریا رو که تمدید سربازی گرفته و داره بلبل زبونی میکنه. بعدش فقط منو توئیم و اروس. گوشت رو بیار جلو. اروس هم همین روزا دستش بند میشه ولی از جای دیگه. ربطه به ماها نداره. بابم میگه تولرانس مثبت و منفیه ۵ ولی بابک جون اشتباه کردی تولرانسش مثبت و منفیه ۷ و تادو ماهه دیگه میشه ۸. و اما سمیرا جان باید برای اون چینیه شعر بیام. دارم دم دست ولی این چینیه زیادی پشت ابر موندهو غیبتش صغری کبری شده. اگر نمیاد بیرون بگو من زودتر برای خودم یه کاری بکنم تا از دستم نرفته. روبرتایی. ( اسم آلمانیه چیه؟ ) یا ... ( اما یه تیکه شعر میرم برای اون چیه تا معرفت شرقیه منم ثابت بشه: /این دخترک شیطون بلایه / نومزده منه دختر قشنگ کدخدایه / وای که چه خوش قد و بالایه / ناز داره خانوم خوشگله خانوم چشماش سیایه / قربون اون چشا بشٌمو فدا بشٌمو فدا بشٌم / دختر کدخدایه ده نومزده مایه / دوستش دارم یه عالمه / عزیزمه و عزیزمه و نومزده ما قشنگتر از مرواریدایه / این دخترک ابرو کمنده / یار خوشگلم قربونش میرم بالا بلنده / شیرین لبم یه حبه قنده / فداش بشم وقتی مثل گل بروم میخنده / .../ ستار/ آلبوم تک خال / ) خب پست بعدی فیلمنامه میرم. برو ببینم باران جان چه میکنی!
مزحرف چیه قربان. شما گل واژه تلاوت میکنی! ( شوخی کنون!) خاطرات خوب و به جایی بود. باشد که مایه عبرت دیگران شود. از من میشنوی مستاجرتونو جواب کن. اگه تو واقعا کاری به کارش نداری و اون اینکارو میکنه به زودی کار دستت میده. با قضیه حاشیه امنیتت موافقم. بعدم فعلا که همه اومدن تو بازی دیگه. یعنی چی فقط منو میخواین زن بدین. جواب چیزاییام که به من گفتی نمیدم. ائتلاف دو نفره بر علیه یه نفر ممنوعه حسین جون. لااقل یواشکی ائتلاف کنید! ستار باز!قرار بود یه ستار توپ واسه ام بیاری. اونو داری که میگه همه ما وارثیم وارث عذاب عشق ... ؟
۱- بابک جان رزومه رو اساسی حال کردم، گرچه یه جاهائیش ایراد داشت ولی در مجموع خیلی خوب بود خوشم اومد خیلی با حالی ۲- چرا همه اینقدر گیر دادین به نخ دادن دیگران؟؟ اصلا اون گوله ء نخ رو بدین دست خودم تا خودم به همتون نخ بدم ،نوبتی نخ میدم که یه وقت دعواتون نشه ( تورو خدا بی معنی) ۳- هر کی مریم گلی رو اذیت کنه با من طرفه. مریم جونم بد خواه مد خواه داری بگو هر کی هم که با قیافه اش حال نمیکنی آدرس بده تا برم بزنمش پوستر بشه بره رو دیوار ( میمیرم برای کارای بد جنسی) ۴ـحسین جان در مورد اون سوالی که پرسیدی در مورد قرار تجریش، اگه من بودم ، آره میامدم. بدون شوخی و جدا از قضیه زید و این حرفا ، من از پیدا کردن دوستای جدید همیشه خوشحال میشم . ۵- بابک خان حالا که صحبت از عکس شد منم یه سوال داشتم. تو اون عکسه که تو دست به هیچی نمیزنی!!! میشه بگی دقیقا داری دست به چی نمیزنی که دستت ۱ متر کش اومده و از کادر رفته بیرون؟؟ ۶-نزدیک بود فراموش کنم بگم که حسین آقا درسته که اینجا ایرانه ولی من و مریم گلی جون خیلی روشنفکریم و سر اون آقا مهندسه با هم کنار میایم. ۸- همه کامنتا یک طرف کامنتای حسین هم یک طرف.
اونجاهایی که عدد و رقم داره رو باید یه تلورانسی توش در نظر بگیری. چون من پیشگو که نیستم. اما بقیه رو خوب گفتم. نه؟ خواستی بیشترم میتونم بگم!! راستش دارم به یه لیوان پر از ساندیس دست نمیزنم! خواستم مثلا دوتا عکس بدون مورد هم گرفته باشم که یه وقت اگه خواستم به خاله دایی کسی نشوم بدم عکس داشته باشم. اما نشد انگار!
ضمنن٬ دوستان توجه کنند که Eros که بنده باشم با Aroos !!! که بعضا دوستان میفرمایند توفیر اساسی دارد! (غیرتی شوون) به کسانی که در باب واژه مقدس Eros و ریشهشناسی آن تحقیقات مکفی انجام دهند جایزه نفیسی تعلق خواهد گرفت.
ح.م.آریا
دوشنبه 2 آبانماه سال 1384 ساعت 12:20 ق.ظ
به مریم گلی: بیا و خوبی کن... راستی «نمیخواد فراموشم نکنی» هم جزء افعال معکوس ئه ... نه؟! در ضمن شما ببخشید دیگه این عاریا بی جنبه است دو تا خط و ربط دید نتونست جلو خودشو بگیره و ابراز وجود نکنه (از ترس مردنون!! و پا پس کشون!) بابک جون شما امر کن تی.ب. رو از لیست که هیچ از زندگی این دنیوی دیلیت می کنم
از همه دوستان عذر میخوام که بدون لباس ورزشی وارد بازی شدم! اگه اجازه بدین ما از این مکانتون!! استفاده کنیم دو کلمه با این رفیقمون گپ بزنیم. چطوری ممزی؟ کامنتاتو خوندم. جاتونو خیلی خالی کردیم. ایشالا یه برنامه جی ۵ دسته جمعی بذاریم. مازمازم دنبالشه که ردیف کنه. دکترم که احتمالا برنامه اشو میدونی. با این حساب تو هم یه خورده همت کنی تابستون بعدی قلابامون تو تایم یا سن منتظر یه ماهی چاق و چله تاب خواهد خورد!!! ( ایهام هم نداره این جمله!)
سلام اروس عزیز. ببین نباید بگی اراس؟ والا در راستای تحقیقاتی که بنده کردیم و هفت وادی سرچ رو زیر پا گذاشتیم تا اونجا که حوصله امون اومد شما پسر آفرودیتی . خدای عشق. عشقت (زبونم لال بشون) سکچوال هم هست! بقیه اش هم چون من خیلی دیگه زحمت کشیدم، مشتاقهات میتونن اینجا بخونن.Etymology: Greek ErOs, from erOs sexual love; akin to Greek erasthai to love, desire 1 : the Greek god of erotic love -- compare CUPID 2 : the sum of life-preserving instincts that are manifested as impulses to gratify basic needs, as sublimated impulses, and as impulses to protect and preserve the body and mind -- compare DEATH INSTINCT 3 a : love conceived in the philosophy of Plato as a fundamental creative impulse having a sensual element b often not capitalized : erotic love or desire فکر نکنی کپی مپی ای چیزی کردم ها. تحقیق و تفحص کردم جون خودم!!
شازده جان بحث دیگه بحث رقابت نبود که بشه مثل رفاقت براش هلاک شد ...به قول آقا مجید جوبچی واسه من جمعه ،جمعه ء آقامه شنبه ،شنبه ء آقام ....شازده که گفت نمی خوام سایه سر کسی باشم ما زدیم چنار ( کمی تا قسمتی بادمجون دور قاب چینون ....و البته شوخی کنون) قرار مکتوب و نامکتوب این بود که تا صبح بگیم و بخندیم حتی اگه از خنده اشک جاری بشه رو صورتامون که این گریه نه گریه رنجه ...اروس جان بله این مینا همون میناست همونی که شاعر میگه گر مست می شود دل تو از شراب خون / پیش آر جام خویش که مینا دل من است/ ایم مینای بی وبلاگ با وبلاگ یکیه. ....باران عزیز مرسی که هوای ما رو داری ...میگن خون میکشه همینه دیگه ...منم یه رگ کردی دارم آخه ( چشمک زنون). ...
قرارمون کماکان همونه که بود. اگه کسی جر زد به من بگید تا محترمانه بکنمش تو قوطی پپسی!
مستاجرمون ازاون زنهای باحاله بابکی. با همه شوخی و خنده و صفا ولی با شوهرش برج زهره ماره! ( توی آژانس تمام راننده ها بگو بخنددارن ولی تا زنهاشون زنگ میزنن بهشون ببینن کی برای ناهار میان همگی میزنن تو فاز عوضی بازی و خسته ام و چی داریم؟ نکنه بازم کوفته! ) بعدشم نمیتونه کار دستم بده چون خیلی دیر به دیر همدیگر رو میبینیم. هلی جان منکه گفتم شمای نوعی. پس حالا که جواب میدی جواب اون سوالهای دیگه م رو هم بدین دیگه؟ اروس جون من از سر سادگی سیم بکسل و اینا حالیم نیست! تا بعله رو نگیرم چیزی نمی فهمم. شما مهندسا چی مثل مایین یا طرف بگه شعرهای خوب مینویسی نخشو میگیری میری تجریش؟ برم فیلمنامه: یادم رفته نقش باران چی بود ولی شاهزاده ی سرطانی با یه آهنگ ملایم ستار! زنده میشه ( عجب جواد بازی ایه این فیلمه. ) اول چشماش تار میبینه مثل آذر شیوا تو سلطان قلبها بعدش فردین رو میبینه نه باران رو میبینه که با مشتهای گره کرده و یه عکس مچاله که عکسه دون کارلوسه و هلی وایستاده میگه اگر خوب شدی پاشو کار داریم! شازده هم پیژامه ش رو میکشه بالا و پا میشه!!! آهنگ ادامه داره ( همه ی ما وارثیم/ وارث عذاب عشق / سهم اونکس بیشتره / که شده خراب عشق / ... ) میریم در خونه ی هلی اینا که یه جای دوره! ( اونجا که توی افق زمین و آسمون به هم میرسن. اونجا که عشق اگر بدخواه داشته باشه لاتهای محل میرن طرف رو پوستر میکنن. باران در میزنه. چون خیلی عاشقه ولی رزومه ش در این حد و حدود نیست یا هنوز کارگردان بهش اجازه نداده رزومه ای بده که دهن همه رو ببنده. هلی در رو باز میکنه. دیگه اون پیراهنه که قرار بود کوتاه بشه تنش نیست. چادر گلداره نمازش سرشه و تا ما رو و مخصوصن من رو میبینه چند تا مژه خفن بلند میزنه ( ریمل زده ) و بعدش از ترس دو تا گنده بک مثل من و باران در رو میخواد ببنده که باران پاشو میذاره لای در. هلی داد میزنه به آقامون میگم بیاد. شازده میگه اومدیم بهت بگیم دون الان تو کافه ی آقا داوود پا رکاب یه خوشگله ست. هلی میگه دروغ میگین آقامون اهل این حرفا نیست. باران عکس دون کارلوس و اون خوشگله رو که میگه اسمش اقدسه نشون میده. هلی زری رو میشناسه. از بر و بچه همون دور دوراست. هلی از حال میره. من یا باران ( فرقی نداره!!! تیریپ معرفت در کنون. ) یه دفعه میگیرمش تا نخوره زمین. یه دفعه مریم گلی پنجره ی خونه ی روبرویی رو باز میکنه و داد میزنه زن میخواین بگیرین بیایب تا براتون بگیرم با دختر مردم چکار دارین؟ من داد میزنم من همینو میخوام. ( شرمنده هلی خانوم لحنم بد بود ولی فیلمنامه ش اینطوریه. ) بعدش باران میگه مریم گلی منظورش این بود که سر این نخ رو بگیرین! میگم جدن؟ و باران که تولرانسش میخوره میره زیر پنجره ی خونه مقابل! م میمونم و هلی( خاک به سرم. ) کارگردان اوهوی کارگردان زد باش کات بده بابا بی ناموسی شد. یه کاری بکن. سانسوری چیزی. فکر کردی اینجا هالیووده. چهار تا عکس آلمانی با دامنهای مشکل دار گذاشتی توهم زدی؟ بابک داد میزنه راست میگه: کات... که یه دفعه یکی میاد تو کادر و میگه: چینگ چون چیان چمن یا همون علف. سریع منشیه صحنه که فعلن میناست و دوست داره بازی کنه ولی هنوز نقش درست و حسابی براش گیر نیومده و بابک میگه باید یه کم حرف بزنی تا یه چیزی دستمون باشه بهش گیر بدیم ترجمه میکنه میگه این یه چینیه ست که میگه خاک بر سر چهار توله انداختی تو دامنم حالا اومدی اینجا داری واسه من عشق در میکنی. مینا میگه دمپاییشون چوبیه و مواظب باشین حسین آقا. ( یادتون نره که کات شده و من شازده نیستم. ) یعنی تو واقعیت دارم نخ دریافت میکنم. هلی رو ول میکنم و بلند میشه و میره طرف اروس که پشت صحنه دست به سینه وایستاده و عینک دودیه رو زده داره به عوامل اناث پشت صحنه یواشکی نخ میده. البته بصورت تل پاتی به یکی زنجیر لنگر کشتی داده. تولرانسش هم گردن خودشون. اصل تفاهمه و پول ( مهندس شریف ) اون چینیه که عیال و منزل ما باشن هم هنوز دارن داد و بیداد میکنن و مینا میگه که داره به خواهر و مادرتون فحشهای ناموسی میده. میگه اگر میدونستم ایرانی جماعت اینقدر هوس بازه که وفادار به عشقش نیست اصلن اونهمه کار و پول و ول نمیکردم بچسبم به تو که منو کردی عنتر و منتر خودت ... چوچک. واقعن فیلم مثبت هجدهی شده. بابک داد میزنه فردا ساعت ۸ صبح آفیشه. همه سر موقع بیان. به مریم گلی میگه اگر تیکه نمیندازی شما هم زود بیا دو تا صحنه تمرینی بریم تا بچه ها بیان. به مینا میگه شما فعلن دیالوگهاتون رو حفظ کنین. به عاریا میگه قنبرک نزن تو این دو ماه قبل سربازی دست تو رهم بند میکنیم ولی تولرانست باید خیلی بیشتر بشه. کارگدران به منهم میگه اقا یه کمی حست رو تقویت کن اینقدر مصنوعی بازی نکنی. این که نشد عشق که بیشتر به کشک میمونه و قرار و مدارهای تین ایجری. اگر بلد نیستی بازی کنی به تهیه کننده میگم قراردت رو کنسل کنه و روبرتا رو هم میفرستیم بره سر خونه و زندگیش. ( روبرتا ای عشق من. روبرتا تو فقط به یاد منی. روبرتا کجایی که شازدتو کشتن و زنده کردن و خلاصه دهنشو ..ییدن. ) چینیه نمی فهمه من چی میگم. هلی هم سرش گرمه به اروس فعلن. باید یه عکسی هم از اروس و چشم چرونیهاش بگیریم بدیم دست هلی. برقای استودیو رو خاموش میکنن.مسئول تدارکات میگه خسته نباشین... ( اروس شانس آوردی یه تیریپ هما برات رفت و گرنه منهم میخواستم جوابت رو بدم البته فارسی و جایزه رو ببرم. ما قبلن در مورد اروس توی جلسه مون برنامه داشتیم به استادی همای توکلی. )
جدن مستاجرتون اینجوریه؟ فیلم هم میگیره ازت؟ مثلا اینجوری که شب ساعت ۱۲ بیاد بگه حسین آقا ببخشید دیر وقت مزاحم شدم، آقامون امشب نبود گفتم اگه یه فیلمی چیزی داشته باشید بدید ببینم. آخه من ازتنهایی خیلی می ترسم. بعد تو بگی بفرمایید اینو دارم اما خودم هم ندیدمش و فردا باید تحویل بدم. بعد اون بگه خب مشکلی نیست بیاید با هم ببینیم. بعد تو بگی آخه... آخه راستش یه کم صحنه محنه ام داره بعد اون با خنده بگه وا حسین آقا من ۱۵ سال پیش از هیژده سالگی رد شدما! بعد تو هم بخندی بگی پس شما برو تا من بیام. بعد یه شیشه ادوکلن خالی کنی رو خودتو و پله هارو شصت تا یکی بری پایین ( یا بالا) و ... فردام دنبال یه نفر بگردی که اجاره خونه خودتونو ازش قرض بگیری؟! اگه اینجوره من یه مشتری واسه اتاق زیر شیروونیتون دارم!!!!
وای چرا من دوباره آدرسم رو نزدم. گر چه از حرفام تابلوئه. بگذریم. مینا من نفهمیدم چی گفتی؟ ( من کی گفتم نمی خوام سایه سر کسی باشم. ) اتفاقن تمام دردمون همینه. فقط باید بخوان از ما که بشیم. هی ما بخوایم ملت بزنن چنار خب جور نمیشه دیگه. حالا فرمونو بگیری اینور از توی چنار در میای!!!
شازده جون اولا اگه گفتی مهندس شریف و پول چه نسبتی با هم دارن؟ نسبت عکس . ثانیا داستان این چیه که «ما قبلن در مورد اروس توی جلسهمون برنامه داشتیم به استادی همای توکلی. » ؟؟؟؟
چیه عمو اروس خوشحال شدی فکر کردی خبریه؟ نه بابا ما یه اروس میشناسیم اونم همینیه که هما برات به انگلیسیشو نوشته. خدا عشق مورد دار یا خدا عشق مشکل شرعی دار یا خدای عشق ناموسی یا خدای عشق بی ناموسی. در مورد این و در واقع در مورد اسطوره ها بحث داشتیم به استادی همای توکلی و این اروس مد نظر قرار گرفت. نه بابا خبری نیست دلتو صابون نزن!!! فکر کردی زنجیر لنگر هواپیما به تورت خورده؟ راستشو بگو. اعتراف کن تا نیومدم لنگر و دسته فرمون زیر دریایی...
پسر اینجا چه خبره؟ مثل اینکه پارتی بعد از سفر دادی! اگر چه عکاسیت تعریفی نداره ولی بعضی از عکسها خیلی جالب بودند. مثل اون یارو دیوونههه که همچین هم به دیوونهها نمیزد. خیال میکنم از توی این سفر حسابی نوشته درآد. من که هر وقت سفر رفتم بعدش یه عالمه نوشتنم اومده! مخلص
آره بچه ها دارن تو سالن عشق و حال میکنن. من اومدم تو بالکن یه سیگار بکشم. در مورد عکاسی حق داری یه جورایی. این دوربینه فقط دو تا دگمه تنظیم داشت. یکی واسه فواصل دور یکی ام واسه نزدیک. من حتی تو بعضی عکسا اون یه دگمه رم یادم رفته بزنم! یه چیزایی تو ذهنمه که بنویسمشون ولی نه اونقدر که تو فکر میکنی.خودت بهتر میدونی واسه نوشتن یه چیزی خیلی مهمه اونم نگاه صحیح و سالمه که من بنا به دلایلی تو این سفر حالم اونقدرا خوش نبود. چائو!
حسین جان کیف کردم از این فیلمی که با هم بازی کردیم. به خصوص از اون قسمت چادر نماز گلدار و جیر جیر کردن خانم چینیه و یواشکی نخ دادن اروس خیلی خوشم اومد.
جناب آقای نادعلی سلام مرسی از نظرتون. راستش من غروب سه شنبه ها رو از وب شما پیدا کردم و داستانشو خوندم. خودم اونجا چیزی ننوشتم. می خواستم خیلی قبل تر از این براتون نظری بذارم. اما چون خودم وبی نداشتم فقط به خوندن نوشته های شما و سایر دوستان دلخوش بودم. حالا خوب خوشحالم که سر می زنید و نوشته های منو می خونید.
اگه به داستان علاقمندی میتونی با سایت تماس بگیری و بیای تو جلسه. اگر خودت هم داستان نویس باشی میتونی عضو بشی و داستاناتو اونجا بذاری. به هرحال از آشنایی با شما خوشحالم و بچه هام حتما وبلاگتو میخونن. چه بسا به این نتیجه رسیدن که استعدادت خوبه و میتونی وارد بازی ام بشی! بچه ها خانم سارا رو تحویل بگیرین!
اروس جان و شازده آقا اون اینگیلیسی ها رو من نوشته بودم. نمیدونم چرا اسمم نیومده بود. شاید بابک واسهء نظرخواهی اش یه سیستمی گذاشته که تقلب رو تشخیص میده و اسم آدم متقلب هارو پاک میکنه! چه میدونم والا. از این گل پسر هرچی بگی برمیاد. هما جان ببخشید نزدیک بود برای این نوشته ها frame ات کنند.
نه خانم شما کارتو بکن. اما بچه ها ببینید زندگی چه جوریه؟یه لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی! کافیه سرتو بگردونی. میبینی از یه جایی خوردی که اصلا فکرشم نمیکردی! نه هما؟!! :))
شازده جون فکر کنم تو اون فیلمنامه ی اول یه اشتباهی رخ داده٬ با این توصیفاتی که تو از همسایه تون کردی فکر می کنم ما با هم دیگه برادر باشیم. جون تو ما هم یه همسایه داریم که عین همسا یه شماست. حالا (قابل توجه بابک) این همسا یه ی ما واقعا یه شب ساعت دو بعد از نصفه شب اومده بود دم درو نمی دونم چی میخواست! منم مونده بودم هاج و واج که بابا این وقت شب این چرا اومده دم در؟! یه روزم به مامانم گفته بود نمی دونم واسه پسرتون چی چی دود کنید که خدای ناکرده چشم نخوره؟ نه این که من خیلی خوش تیپ باشم ها٬ از اون موقع تا حالا موندم تو این مسئله که خدایا من چی دارم برای چشم زدن که این زن متوجه شده و خودم خبر ندارم... (اینا را گفتم که بدونی شازده جون٬ در ضمن بابک خان یه وقت خدای نکرده فکر نکنی به فکر جناح بندی و این جور چیزا هستم٬ این جریان همسایه واقعا حقیقت داشت.) بخشی از دیالوگهایی که قبل از آغاز فیلم بین دست اندرکاران رد و بدل می شود (با اجازه شازده) بابک: نه بابا! شما که خودتون می دونید من همه ی ترسم از اینه که از خونه بندازنم بیرون و شبش مجبور بشم بیام تو انباری یکی از شماها؟! (دوربین روی چشمان بابک زوم می کند٬ چشمان بابک برق می زند و بیننده احساس می کند که بابک به انباری یکی از بازیگران چشم دوخته٬ یعنی می دونه که یکی از بازیگران یه انباری داره که می تونه بهش جا بده ــ البته این فیلم برداری پشت صحنه ی فیلم می باشد.) مریم گلی: نه بابا از این نترس. یعنی بین این همه آدم یکی نیست که بتونه یکی دو شب به تو جا بده؟! یعنی ما... نه فکر نکنم. تو باید بیشتر به فکر این باشی که فیلم بهتر از آب در بیاد... بابک: نه مریم گلی در این مورد رو من حساب نکنید. من نمی تونم بازی کنم. من فقط می تونم کارگردان باشم. نه... هلی: خوب اشکالی نداره. بذارید بابک کارگردان باشه. واسه بازی کردن که خیلی ها هستن. اروس هست. شازده هست٬ ح. م . آریا هم که تمدید کرده دوره ئه شو... . (و باران غمگین از اینکه هلی او را فراموش کرده است) شازده: باران هم هست٬ نه فکر نکنم مشکل بازیگر داشته باشیم. (مرسی شازده جون خیلی آقایی) بابک با وجود اینکه می ترسد بازی کند٬ فکر می کند که بچه ها نمی خواهند نقشی به او بدهند. مریم گلی هم با او هم عقیده است. اما هیچ کدام چیزی نمی گویند... . بابک فکر می کنه که نقش کارگردانیش هم یه کمی کم رنگ شده٬ بچه ها خودشون به هم دیگه جواب می دن. به همین خاطره که می ره تو بالکن یه سیگار بکشه. باران کز کرده یه گوشه. باران به دنبال چیزی می گردد. پیداش نمی کنه. یه هو خیلی بی ربط یه شعر می خونه. هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش هیچ کس منظور بارانو نمی فهمه. شاید شازده یه چیزهایی فهمیده.(شازده جون برا اینکه بفهمی باید یه بار دیگه کامنت ها آخری را بخونی.) مریم گلی سکوت می کند. بابک سکوت می کند. بچه های دیگه هم دارن در مورد فیلم حرف می زنند. هلی داره به شازده می گه که کیف کرده از فیلم نامه. ولی شازده به یه جای دیگه نگاه می کنه. از اینجا که پیدا نیست. دوره. اونجا که توی افق زمین و آسمون به هم میرسن. اونجا که عشق اگر بدخواه داشته باشه لاتهای محل میرن طرف رو پوستر میکنن. ولی آنجا منزل هلی نیست. بابک هم به این می اندیشد که آنجا نباید منزل هلی باشد. باران پایش را لای دری که هلی باز کرده نمی گذارد. باران ناچار است در این قضیه برخلاف شازده فکر کند. باران به جایی نگاه می کنده که شازده به آن خیره مانده. اما چشاش اونقد ضعیف هست که نتونه چیزایی را ببینه که شازده از دیدنشون لذت می بره. اروس به فکر اینه که تو فیلم یه نقش اسطوره ای به خودش بده و بچه ها را تشویق می که که برن دنبال متولوژی. پروین که هر چند وقت یک بار پیداش می شه می خواد توجه اروسو جلب کنه. شازده میخواد اروسو منحرف کنه که این مطالعاتو هما توکلی انجام داده٬ ولی از طرف هما هم مطمئنه که مشکلی پیش نمی آید. (شازده فکر هر دو طرف قضیه را کرده و شاید برای پروین نقش دیگری در نظر گرفته٬مثل بابک که قبلا نقش پروین را بهش گفته بود.) ولی پروین مصر است و داد می زنه که این مطالعاتو من انجام دادم. ارسو و پروین با هم دیگه قدم می زنن و در مورد مطالعاتش بیشتر حرف می زنند. بابک و مریم گلی هنوز در مورد اینکه اگه بابک یه نقشی رو بگیره و بعد از خونه بندازنش بیرون حرف می زنن. هلی و هما دارن در مورد نقشایی که شازده بهشون داده حرف می زنن. شازده به دوردست می نگرد. کسی نمی داند در دوردست ها چه خبر است. یعنی اونجا که عشق اگر بدخواه داشته باشه لاتهای محل میرن طرف رو پوستر میکنن. شازده می اندیشد. باران هنوز کز کرده یه گوشه. داره فکر می کنه که باید راهی وجود داشته باشه. باید این فیلمنامه یه طور دیگه ادامه پیدا کنه. باران به این فکر است که جای یک نفر در این مطالبات خالی است. می داند که یک نفر از قلم افتاده. (حالا نمی گم که خودتون حدس بزنید.) ------------------------------------- شازده جون به خدا هیشکی نمیتونه مثل من عاشق بشه. من خیلی عاشقم. اگه بدونی؟! حالا من به فکر عملی کردن حرفی که زدی هستم. ولی اول باید با مریم گلی و بابک که بیشتر از من از قضایا سر در می آرن و بازیگرا را بهتر می شناسن حرف بزنم که بتونم رزومه ای بدم که خیلی تاثیر گذار باشه.
خب ازش می پرسیدی چی میخوای؟؟ حالا میدونی چیکار کن؟ یه بار که از صدای دوش فهمیدی حمومه برو شیر فلکه اشونو ببند. بعد از ده دقیقه برو در بزن. همسایه هه نیمچه برهنه از پشت در میگه کیه؟ بگو ببخشید آب شمام قطعه؟! بقیه اشم دیگه تو نمیخواد کاری کنی. خود به خود پیش میره! اما فیلمنامه ات: خوبه! در واقع تو پشت پرده این نمایش کمدی رو به تصویر کشیدی. و در کمال تعجب می بینیم که پشت پرده واسه خودش یه تراژدیه. و مثل همه نمایشنامه های مدرن محصول نهایی چیزیه بین تراژدی و کمدی و غیره. من نمیخوام تو پی است دست ببر. فقط یه چیز کوچیک: بابک بیشتر به خاطر خستگی و درگیریهای ذهنی داره تو بالکن سیگار میکشه. در ضمن اینکه این موضوع معنیش این نیست که بچه ها خود به خود نمیتونن کارو پیش ببرن. دیگه ...... همین!
به به ... پروین خانم گل!! حال شما؟؟!! (از خنده بدجنسی خفه بشون)
اروس اگه اسمتو بذاری دون ژوان بیشتر بهت میادا!!!!
مریم گلی
سهشنبه 3 آبانماه سال 1384 ساعت 02:38 ب.ظ
چه خبره اینجا؟!!!! باز من چند روز نبودم همه جا رو به هم ریختین(حس خود بزرگ بینی در کنون) باران خیلی گیر می دیا! ( خنده زیر زیرکی در کنون!) شما همین فیلمنامه ات خودش جای چند تا رزومه کار می کنه. اون خط آخرو جدی واسه شازده گفتی یا داشتی تمرین می کردی ( تجسم کردنون . از خندوه غش کردنون) من نه که خوشحالم همینطور خنده در کنون! خوب تکلیف یکی یکی داره روشن می شه . پروین خانوم گل ؟ (دو نقطه در کنون) هما عقب نشینی نکنیا . رو کن اون بحث های تئوریتو! به به آقای تیله باز . جاتون خالی بود. صفا آوردین. باز هم بیایبن . اسنک هم داریم! ( تعارف کنون . خودشیرین کنون!) هلی جون حسین اون همه واسه ات فیلنامه نوشت فقط از قسمت یواشکی نخ دادن اروس خوشت اومد (از شدت بدجنسی دیو شدنون!)
خستم بابک....خیلی... چرا آدما فقط بلدن حال همو بگیرن...اونم موقعی که با خودت میگی این دیگه همونه که میخوامش؟ این همونیه که دنبالش بودم؟ تف به این روزگار!
دقیقا اشتباه همینه که به خودت بگی این همونه که میخواستم. یعنی روابط در زمانی که یکی از طرفین فکر میکنه طرف مقابلش یه دستاورد محسوب میشه به فاک میره. چرا؟ چون تو وقتی فکر میکنی طرفت یه دستاورد مهمه سعی میکنی حفظش کنی و بیشتر ازاینکه به خود رابطه فکر کنی زوم مکنی رو حفظ کردنش. در این شرایط طرفت یا هوا وارش میداره یا معذب میشه و در نتیجه از بودن با تو اون لذتی رو که تا قبل می برد نمیبره.. امیرحسین جون هیچ کس همون چیزی که همیشه میخواستی نیست. باید یاد بگیریم زیدمونو همونطوری که هست بخوایم. نه اینکه به زور بچپونیمش تو اون سوراخ خالی پازلمون!
والا بابک جان عرض کنم که این بی خیالی تا حدودی میشه همون کوچه علی چپ / شاعر هم میگه عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی ....تا جایی که میگه عالمی دیگر همه چیز اوکی ِ ... تا میاد میرسه به اون آدمه ...این جا رو میگم بی خیال ...این جاست که میگم همون( ببخشید )گند اولیه کافیه...واسه این ویران شده ویران ساز همون قدم اولی که برداشتن بسه ...حالا شمام میگی نمیشه مام میگیم چشم .
چشمتون بی بلا! اما وقتی یه نیازی وجود داره نمیشه و نباید بی خیالش شد. موقتا به کوچه علی چپ زدن قبول. به عنوان راه حل موقت خوبه. اما دائم نه. اما من اتفاقا فکر میکنم عالمی دیگر ساخته نمیشه مگر اینکه آدمی دیگر ساخته بشه. چون چگونگی عالم مستقیما معلول چگونگی نگاه آدمه. آدم نو ساختن هم باور کن به اندازه یه پلک زدن کار داره. یا یه نفس عمیق. به ذات بشر کاری ندارم. چون ثابته. اما زندگی شاید به اندازه تاثیر یه نگاه تازه قابل تغییر باشه. منظورم از آدم، آدم های دیگه نیست، بلکه آدم اینجا یعنی خود. خود هم اگر تغییر کند همه چی اعم از آدمهای دیگه و حتی کل عالم نو میشه. ببخشید زیاد شعار دادم. اما این شعارا گاهی مثل ذکر میمونه. همیشه و به خصوص وقتی خیلی لازمش داری باید تکرارش کنی یا یکی پیدا کنی که یه بار دیگه (بااینکه خودت همه اشونو حفظی) بهت بگه. ... نمیدونم !
شازده همینه که از اون سر دنیا این چشم بادومیه عاشقت میشن دیگه پسر... ما که کشته ات ایم (از فیلم آبگوشتی دیدن خفه در کنون!) فیلنامه ات حرف نداشت خودم برات از ارشاد مجوز می گیرم به شرطی که حرفایی که بابک زد (راجع به فیلم دیدن با زن مستاجر...) رو جدی نگیری هوایی بشی هااا (حاجی بازاری بازی درکنون!!) خوش اومدین مریم گلی... اینجا بروبچ بزرگتر بالا سرشون نباشه می ریزن به هم... شما که نبودی بابک هم سرش به روبرتا گرم بود... منم با شازده داشتم فیلم می دیدم... اینجوری شد دیگه...(عرض ادب کنون) آنقدر از این آقای تیله باز نوشتم تا تشریف آوردن... عرض سلام و اسنک تعارف کنون! به باران: مرسی که ما رو هم تو لیست بازیگرات آوردی هر چند که فکر کنم با این تریپی که اسم منو آوردی نقش چارچوب در هم از سرم زیاد باشه...اما باز ایوول... من واقعا لذت می برم همه اینجا فیلنامه نویس هستن. اگه پایه این یه جلسه بذاریم فیلمنامه بخونیم... البته شازده حسین که اون اول اولش بوده... بروبچ باز یادتون رفت ها... هدف مقدس این جمع اینه که یه فکر به حال یانگ و شازده این دو جوان عاشق کنیم... لطفا نوبت رو رعایت کنین تا این دو کفتر عاشق از دست نرفتن یه کاری براشون بکنیم...
به طور زیر پوستی خودتو جزو بزرگترا کردی! خیالی نیست. میخوای اصلا تو دیلر باش. منم میشینم جای تو. روبرتا و بقیه رم بذار تو ورقا. یه شافل بکن یه دست بده بینیم چی میاد. من ساموار پت! اون دوتا کفتر عاشقم پوست کلفت تر ازاینحرفان انگار! در ضمن اینکه با توجه به دیروزکه تو نبودی یه بار جهت تاکید از حسین بپرس تو بازی هست یا نه؟!! مریم گلی بهت میگه دیروز برنامه اش چی بود.
آقا این مستاجر ما اینجوریا نیست دیگه. فقط مثال زدم چون خیلیا اینطورین. شاید مشکل از من. علامتی نشونه ای چیزی دارم که هر میخواد باهام حرف بزنه یه قدم میره عقب!!! اروس خان من روی شما حساب نمی کنم ولی بعضیا حساب میکنن خفن!!! اما هلی جان شما چرا به بازی در این فیلمنامه ی من تاکید کردین؟ یعنی همش فیلم بوده؟! نه فیلم نبود. بیشترش حس درونی بود! اگر قضیه رو نمیگیرید به اروس بگم بیاد بگه به این نخ میگن یا زنجیر لنگر قایق موتوری؟! حالا ما فیلمنامه رو ادامه میدیم تا این اروس رو پاگیر بعضیا نکنیم ول نمیکنیم. ولی شما هم به احترام کامنتای شصت صفحه ای من هم که شده دو دقیقه بی خیال اروس بشو. ببین صدای مریم گلی خواهر شوهر دوماد! رو هم در آوردی دیگه.!! اما بریم فیلمنامه و جواب باران با هم: ببین باران جون نفهمیدم چی میخوای و چی میگی اما یک از چفت و بست ملت به هم که کردی خوشم اومد. مثل بچه گی ها که دو تا مورچه رو اینقدر میمالیدیم به هم تا با هم دعواشون میشد!!!!!!!!!!! ( بچه ی تخس و شیطون به این میگن. ) ببین اون دور دورا هم که نگاه میکنم برای اینه که خودمو زدم به کوچه ی علی چپ تا این صحنه های غم انگیز و دلگیر اروس و هلی رو نبینم داداش. اینا دل ما رو میشکنن بالاخره. ( تا اینجا که شبیه فیلمنامه نبود! ) بعد از دیالگوهای قبل از فیلمبرداری که باران اومد و تمرینهای چند ساعته و بابک و مریم گلی امروز روز مریم گلیه که وعده ش رو به خودش هم داده بودم. تا اینجا رفته بودیم که من موندم و هلی ولی این باشه یه روزه دیگه. به قول بابک این سکانس باشه برای آفیشه بعدی. اما باران میره با اجازاه ی کارگردان میره زیر پنجره ی مریم گلی اینا و مامانش اینا! چرا زیر پنجره؟ ( اینو منشی صحنه از نویسنده می پرسه. یه جورایی ان با ای سوال نخ میده. ) نویسنده میگه چون میخواد مثل مینیاتورهای قدیم شیرین که تو قصر شیرینه و خسرو آب ببنده به فیلم. آره فرهاد میشه باران و خسرو میشه بابک. دیدین فکر همه جای این فیلمنامه ی بیناموسی رو کردم! من بهترین مرد زندگی و سایه ی سر هستم سرکار خانوم منشی صحنه. نخ رو میگیری یاب اید هی داد و بیداد راه بندازم. بعدش نگی منو بازی دادیدن ها؟ آره میگفتم... ( آهان قبلش بگم چون به من در دنیای مجازی گفته شده جواد بازم میخوام از امروز اون رگ با کلاسیم رو هم رو کنم. خلاصه باران با یه آهنگ کنتر باس خشن از گروم اوکالیپتیکا میره زیر همون پنجره ی کذایی. مریم گلی دستاری بر سر داره که موهاش رو به صورت بافته از زیر دستار بیرون داده و دلبری میکنه و ردای قرمز گل گلی و گلدار و ... هم در بر داره. از همون بالا با یه شعر آبکی خطاب به باران میگه: چو گل هر دم به بویت جامه بر تن / کنم چاک از گریبان تا به دامن./ حافظ ! / گفتم حافظ تا مینا تو دفترش یادداشت کنه چونکارگردان داره غیظ میکنه بابا تا به دامن که میگن عرفانیه. حافظ تو کار عرفان بوده و زیاد منظوری نداشته از این حرف. من و هلی هم از در همسایه روبرویی شاهد ماجرائیم تا کار بیخ پیدا نکنه. مخصوصن همون بویی که مریم گلی میگه رو هم ما داریم استنشاق میکنیم! هلی چون با کلاس تر از منه میگه بوی: کلوین کلاینه ولی من میگم نه بابا من دیشب تو هتل با باران هم اتاق بودم بو جوراباشه نشسته. ولی به نظر من اشتباه میکنم چون باران میگه خیلی عاشقه. کارگردان که دیگه نمیتونه رو پا بند شه میگه کات... هلی دوباره میره پیشه اروس. ( اون دون کارلوس کم بود؟ ) کارگردان به حس و حال من کاری نداره ولی میره طرف باران و میگه شما رو که معرفی کرده اینجا؟ باران میگه ک زلفین سیاه تو به دلداری عشاق / دادند قراری و ببردند قرارم / حافظ / حسین میگه بابا این حالش خیلی بده. مریم گلی کی زلفینش سیاهه؟ مرد حسابی مش کرده با هایلایت؟ ( فکر کنم و یا حدس میزنم. البته به چشم خواهری! ) باران داره ادامه میده: ای باد از آن باده نسیمی به من آور / کان بوی شفابخش بود دفع خمارم / حافظ / کارگردان میگه همون خوردی زده بالا اومدی اینجا واسه ما درد سر درست کنی. بابک خیالش کمی راحت میشه و میگه حسین اینو ببرش یه کمی بهش آبلیمو بده ودست و صورتش رو بشور. بعد داد میزنه طرف تدارکات میگه دادش فقط چایی بده یا آب یخ. بابک یه نگاه اون بالا میندازه ( پنجره ) و بعد برمیگرده روی صندلیش میشینه. حسین میگه که بابک میخوای جای من و تو عوض بشه؟ بابک میگه چطور؟ حسین میگه ببین ما رو انداختی با هلی که ارزنی برامون پلک نمیزنه . شما هم که کارگردانیت خوبه ولی آروم و قرار نداری و دستت به هیچ جا بند نمیه و نیست. تو میتونی بیای جای من و بدویی طرف باران و جای خسرو دیالوگ بگی زیر پنجره و من هم میشم کارگردان دمار از روزگار اون اروس در میارم. بعدش میدونی که خسرو هم میزنه فرهاد رو ناکار یکنه دیگه و تو میمونی و باران. ( زیر معرفت زنون. ) بابک کمی باسنش رو روی صندلی تکون میده و دتسی به پیراهن جوردانوش میکشه و یه خورده خنده های قدرت طلبانه میکنه و میگه ... ( از اینجای فیلمنامه به بعد رو باشه برای فرصت بعدی. راستی عاریه جان دلم نمیخواد اول جوونی بدبخت بشی مثل ممرضا برای همینهکه هنوز راهت ندادم. اگر فیلم به جاهای تیزی کشی و ایرج قادری بازی رسید حتمن برات نقش داریم. مگه بارن جان؟ اما یه چیزی هم به محسن. اومدی کامنت خفن بگذاری بلکه برات استکان با نقش کلیسای میلان برات بیارن. به قول بابک آنا... تو باید ارکان قدرت رو بشناسی . خودت رو جر بدی فایده نداره. همیشه پیشکش رو میبرن جایی که قدرت رو تقسیم میکنند یا غنایم و متصرفات رو. آره داداش. ---------------------------------------------- باران میدونم عاشقی برادر ولی چه کنم که نمیدونم عاشق کی؟ اون رزومه ی تاثیر گذار رو هم باید بری پیش اروس از رو دست اون مشق کنی. فکر کنم تیرپ پولداری بری خیلی بهتر باشه اینجا بیشتر خریدار داره. بعدشم مثل اروس بگو نسبت پولداری با خوشبختی عکسه. اونوقت فکر میکنن درک این چیزها رو هم داری علاوه بر پول!!!! ( بیا بگو نصفه ولایات کرمانشاهان برای پدربزرگ شما بوده و حالا همه غرب ایارن به تو رسیده. یا بگو سه پارچه آبادی رو میندازی پشت قباله طرف! یا بگو یه داستان نوشتی که یک میلیارد و دویست میلیون دلار می ارزه _ نوبل ادبیات اینقدره فکر کنم. _ و تو هزار تومنشو میدی به هر کی بفهمه عاشق کی شدی! راستی تیریپ جالبیه ها. این وسط که همه دارن تیریپ بی ناموسی میرن و نخ میدن تو میخوای وفاداری و عشق و عاشقی در کنی. به نظرم اینهم بد نباشه . یهویی دیدی وسط تجریش جدی جدی واقعی عاشق شدی! )
این تریپ فیلمنامه رو کی اختراع کرد؟! باید یه بار تشویق بشه واسه اینکه چیزای یاحالی از توش در میاد. و یه بار تنبیه بشه واسه اینکه هر کی هر چی دلش میخواد به من و سایرین در قالب فیلمنامه میگه! اینم خیالی نیست. بذار اینفعه ام فیلمنامه زندگی ما رو یکی دیگه بنویسه. خودم که فعلا ...یدم با این چیزی که تا حالا نوشتم واسه خودم!
آقا این سفر نامه بد نبود هر چند تو اصلا آدم بی مزه و لوسی هستی و اصلا خلاقیت نداری و منم با کانال کولر خونمون بیشتر از تو حال میکنم ولی بد نبود !....آقا سرت خلوت شد سووت بزن.
یزید تو چه جوری با کانال کولر خونه اتون حال میکنی؟ به مام بگو!
تا اونجایی که یادمه کار خودم بود... تیریپ فیلمنامه رو میگم... آقا مجلس خیلی یخ کرده. اینجور باشه ما نیستیم.
واسه تریپ فیلمنامه ات ایول! اما عاریا اسم آقا رو خط بزن. مثل اینکه پایه نیستن. ----------------------------- اما خطاب به خوانومای محترم: این در واقع اعتراض اروس به شماهاست. همینه که شوور کمه دیگه. همه رو همینجوری می پرونین. امروز اروس فردام لابد یکی دیگه. اونوقت شما می مونین و یه کامنتدونی آماتور بی پسر. باید بشینین دوباره غیبت عروس خاله اتونو بکنید و آدرس آرایشگاه ارزون به هم بدین. ----------------------- عاریا یکی دو روز صبر کن شاید نظرش عوض شه!
۱. آی ام ا آریا نات عاریا اور آدر تینگز. ۲. چشم بابک جون اروس رو خط زدم و دوباره نوشتم... رفت ته صف... ۳.تا شما و مریم گلی و ... هستین ما عمرا بزرگتر نباشیم چه برسه به دیلر... نهایت بتونیم جان نثار باشیم و بس (پاچه خاروون!)
ای بابا ... خانومهای محترم بنده ته صفم. رفته بودم چن تا دسته گل قشنگ برای عرض ارادات بخرم اینا جام رو گرفتن.
میگم آریا این عاریا هم موندگار شدها!!!
اروس راست میگی بازی دیگه داره یخ میکنه. میدونی روابط زید بازی یه جورایی همیشه باید شتاب داشته باشه. یعنی یا رو به پیشرفت یا رو به پسرفت. باید یواش یواش ظرف نخ دادن رو که پر شده بذاریم کنار و بریم رو ظرف بعدی. حالا ظرف بعدی چی میتونه باشه؟ من نمیدونم. شما بگید.
بابک ، از جوابی که به امیر حسین دادی خیلی خوشم آمد، خیلی روش فکر کردم. حق با توئه ، یه رابطه قشنگ زمانی جذابیت خودشو از دست میده که فکر کنیم طرف یه دستاورده و باید حفظ بشه . از این جا به بعد برای حفظ طرف مقابل طرز فکرمون سیاسی میشه و دیگه اون آدم قبلی نیستیم و نتیجه همون میشه که تو گفتی.من همیشه فکر میکنم داشتن یه رابطه ایدال بهتر از داشتن یه فرد ایداله. ــــــــــــــــــــ حالا بریم سراغ فیلمنامه ، حسین جان تو فکر کردی من تو رو میذارم میرم سراغ این اروس خود شیرین؟؟آقا دسته گل میخرن واسه عرض ارادات!!! ( توجه کنین که ارادت رو جمع بسته شده ارادات یعنی هم زمان به چند نفر عرض ارادت میکنن. واه واه واه) من کامنتای تورو با دسته گلای اروس عوض نمی کنم ، عمرا.
۱-به که تفاهم داریم! ( آتو دست بچه ها دادنون!) ۲- حیف که یه خورده دیر این چیزا رو یاد گرفتم!! ۳-حالا یکی باید بیاد بگه : بابک جون اصلا هم دیر نشده. تو هنوز خیلی جوونی.کی میگه؟! جایزه میدما!!!
بابک خان این سیگارت تموم نشد بیای تو یه چیزی بنویسی واسمون؟ داستانی چیزی؟ چشامون باباقوری شد؟ گرفت؟ بسکه هی اومدیم عکسهاتو نگاه کردیم:(
دارم آماده میکنم. نظرتون راجع به یه سه گانه دیگه چیه؟ سه تا داستان یه صفحه ای.
مریم گلی
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1384 ساعت 01:04 ق.ظ
شازده دیدی حقه ات نگرفت ؟ هی خواستی زیر آبی در بری نشد جونم. تا تکلیفت معلوم نشه بچه ها به احترامت جلو نمیان! فیلمنامه ات یک چیزی کم داشت ! یک عهدیه و یک عارف و یک فروزان! یعنی سه تا چیز کم داشت. بعدش هم حالا نوبت من که شد می خوای آب ببندی تو فیلمنامه ات؟ ای نامرد!
هلی جون کامنتای حسینو می ذاری تو گلدون؟ دیگه از این که هست بیشتر رشد نمی کنه! از ما گفتن ( سر تکون دادنون) همون دسته گل اروس (با دسته گل عروس اشتباه نشه اگر چه کاربردش یکیه!) رو بگیری بهتره ها. حسین که در هر حال کامنته رو می ذاره . اروس ممکنه دسته گلش تموم شه تا بره بچینه و دوباره بره ته صف طول می کشه. پروین راست می گه . یک متن جدید بذار .حوصله مون سر رفت! این عاریا! رو هم دستش رو یک جا بند کنین که رفت سربازی یک دلبستگی داشته باشه. واسه یکی اقلا نامه بده!
عاریا پسرم ! از کی خوشت میاد؟ بگو خودم واسه ات برم خواستگاری.
چه خبره اینجا؟!!!! باز من چند روز نبودم همه جا رو به هم ریختین(حس خود بزرگ بینی در کنون) ای وای اینو که مریم گلی باید می نوشت. ببخشید٬ یهو نمی دونم چطور شد که من این حسو پیدا کردم که اینو باید من بگم. --------------------------- بابک جان منم هلی آسا از جوابی که به امیر حسین دادی خوشم اومد. حالا ببین که من بیخودی نگفتم. اگه تو نباشی کارها شاید پیش بره٬ ولی همیشه لنگه! یعنی یه جای کار لنگه. یه روز خواستم یه تریپ شاعرانه از خودم در وکنم٬ گفتم:«وقتی تو نیستی زندگیم پره از عذاب و رنج و درد و تراژدی و غم و حزن و اندوه و تمامی کلمات دیگری از این دست که شما سراغ دارید٬ و وقتی تو هستی بازم زندگیم پره از عذاب و رنج و درد و تراژدی و غم و حزن و اندوه و...» گفت:«یعنی نقش من همینقدره تو زندگیت؟» ترسیدم از دستش بدم٬ دروغکی گفتم:«همینقد که نه٬ ولی خوب...» آره بابک واقعا نفس رابطه مهمتر از طرف رابطه است. واقعا اینطوره٬ ولی من همیشه از این قضیه ترسیدم... . -------------------------------- راستی شازده نپرسیدی این پروین خانم چرا داااااااااد و هواااااااااااااار می کنه؟ مگه من چیز بدی نوشته بودم؟ راستی فیلمنامه اتم خوندم. حالا من هیچی نمی گم که بچه ها نگن چون نقشه اش زیاد بوده داره حرف می زنه... . فکر کنم باید فیلم نامه را ادامه بدیم... .
از خاطره ات خوشم اومد. صادقانه بود. منم معمولا تو این موقعیت میگفتم امروز تو خیابون دعوام شده عصبانیم!! بعضی از دوستام میگن چکمون برگشت خورده. بعضیام دیدم میگن بچه امروز خیلی اذیت کرده اعصابم خورده!
ها من یه جا یه جمله را فراموش کردم. «یه روز خواستم یه تریپ شاعرانه از خودم در وکنم٬ گفتم:«وقتی تو نیستی زندگیم پره از عذاب و رنج و درد و تراژدی و غم و حزن و اندوه و تمامی کلمات دیگری از این دست که شما سراغ دارید٬ و وقتی تو هستی بازم زندگیم پره از عذاب و رنج و درد و تراژدی و غم و حزن و اندوه و... ولی شاید همه چیز مقداری سبک تر باشد...»
باران جا بنده بیجا بکنم به فیلمنامه؟ شما جسارت بکنم. داشتم برای اروس عیشوه میومدم مثلا(;; یکی نیست به من بگه زن... خودتو قاطی این جوونا کرده ای که چی؟ پاشو برو درستو بخون.
عاریا اسم خانومو تو لیست اصلی بنویس! هر جای رزومه اشم که خالی بود خیالی نیست!!! مثلا جلو سن و وضعیت ...!
سلام . جای خوبی بود . ضفحهی نظرخواهی از وبلاگت با حال تر بود و خیلی از دوستان را که مدتها خبری ازشان نداشتم دیدم - یعنی نظراتشان را دیدم . =پایدار باشی و دائمی
لبخند !
سپینود
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1384 ساعت 09:51 ب.ظ
بابک الان نشستم پای یه کامپیوتر عاریه! اول اومدم اینجا خلاصه تا اینجایی که خوندم دیدم که بهتره من به نفع هما و مرام و معرفت خودمو نیومده بکشم کنار(اشک ریزوون)(مرام دروکنون)! اون فقره رو هم امشب افتتاح کردم به سلامتی تو. بسی چاکریت عارضیم!
نوش! ولی از من میشنوی اینقدر زود جا نزن. حالا فعلا همون گوشه وایسا ببین چی میشه! شایدم یه جورای دیگه شد!
شازده کجایی که اینا دارن واسه خودشون می برن و می دوزن. شازده تورو خدا زود بیا. (دست بالا کنون٬ دعا کنون)
اروس جان منظورت چیه که این مینا که وب داره با اون که وب نداره یکیه؟ این خانم توکلی چقد ترسیده؟ ترسیده که ترسیده؟ مگه تو می خوای از کار چند نفر سر در بیاری؟ مگه...؟! (مریم گلی گونه الله اکبر گویون٬ اما نه آنگونه که شما فکر می کنید!) اروس جان بابک خودش کارگردانه؟! خودش بهتر می دونه؟! اما بابک جون اینم به این معنا نیست که تو هر کدوم از اسما را که کنار هم نوشتن به هم دیگه ربط بدی. خوب حالا چه می شه کرد؟ ما راضییم به رضای بابک و مریم گلی و بروبچه های دیگه. یه وقت نگی منظور خاصی داشتم که اسما را پیش هم دیگه نوشتم ها٬ نه به خدا منظورم کار کارگردانی و تهیه کنندگی و این حرفا بود... .
فکر کنم ما هم دیگه مجبور باشیم رزومه بدیم. اینطوری که نمی شه پا در هوا بمونیم. بالاخره یکی باید به فکر ما هم باشه دیگه. این (به قول مریم گلی که در ادا کردن لفظ خانم در ابتدای اسم خانمها حساسیت نشون داده) خانم مینا٬ یا مینا خانم باید یک کمی نظرشون را در مورد ساختن عالم نو و این حرفها تغییر بدن. بالاخره باید یکی از نو بسازه دیگه. همه کارها را که نباید برای چیز بذاریم که سرش کلی شلوغه. در ضمن تا یادم نرفته برا اینکه کارا زیاد نخ تو نخ نشه اسم هایی که مثل همه ان باید به یه شکلی از هم دیگه جدا بشن. این وظیفه ی کارگردانه البته که تذکرات لازم را به بازیگران بده.
آها یادم رفت منم از این بیت شعر اروس خوشم اومده. اروس یه وقت در مورد من فکرای بد نکنی ها٬من بارانم. از اون بارانای پسر.
بابک جون تا یادم نرفته (البته شاید بهتر بود اینو تو رزومه مینوشتم) من برادر اون آق مهندسه نیستم. من بیشتر از خودم به فکر شازده ام. هر چند نصیحتتو آویزه ی گوشم کردم که با این همه استعدادی که دارم به فکر خودم باشم. (قهقهه زنون)
در آخر٬ باز هم شازده کجایی که اینا دارن واسه خودشون می برن و می دوزن. شازده تورو خدا زود بیا. (دست بالا کنون٬ دعا کنون)
بارون جون مطالب مندرج در کامنتها صرفا نظرات بچه هاست و لزوما مورد تایید اینجانی نمی باشد. لذا نکته ای که بنده در ذیل کامنت عاریه متذکر شدم هیچ گونه محدودیتی در تبادل نخ بین بازیکنان ایجاد نمیکند. اینه که کماکان تا اعلام نتیجه نهایی شما آزادی که به هرکی پایه نخ بدی و همینطور بقیه!
----------------------------------------
این تریپ عالمی از نو بباید ساخت و این حرفا خوبه. به فکرم رسید هر کی میتونه واسه خودش یه شعار انتخاباتی داشته باشه. مثلا باران با شعار عالمی از نو بباید ساخت. یا حسین با شعار ایران برای همه ایرانیان و یک چینی. یا اروس با شعار مهندسی نوین در خدمت زندگی بهتر. خانومام میتونن مثلا از این شعارها استفاده کنن: فمینیست محدود، تفاهم نامحدود. یا پا به پای هم کار پا به پای هم زندگی. یا مثلا لنگه دمپایی ها را دور بریزیم. این آدم بود که سیب سرخ را گاز زد!! یا از این قبیل.
ببینم چیکار میکنیدا! این از اون تریپاییه که فکر کنم جملات جاودانه ای ازتوش در بیاد. نا سلامتی همه اتون از هر چی کم بیارید از بازی با کلمات کم نمیارید!
شازده جان درسته که ما به واقع اواخر مرام و معرفت هستیم و به وقتش کنار میکشیم اما شما هم نباید بیش از این ما رو تو خماری بزاری!! (مستاصل شوون)
بابا لامصب بنداز هوا اون سیب سرخ رو !!! (التماس کنون)
اروس با مزه در گیر مرام خرکی بشون!! حسین ضد نزن بنداز هوا سیبه رو بازی بگرده!
ارادت به همه. اومدم و میخوام دوباره مزخرف بگم: اول: معذرت میخوام از همگی چون فکر کنم از سر کار اومده بودم و بی خوابی باعث شد این دری وریها رو اینجوری بگم. اشتباه کردم اینطری گیر دادم به هلی و گلی و اروس و باران و بابک/ باید با یه سیاست اراکی همه رو می کشیدم وسط گود تا اینقدر به فکر زن دادنه من نباشن. میدونین یه خاطره میگم شاید منظورم رو برسونم: یه خاله دارم که قبلن برای اینکه داداش من نره خواستگاری دخترش دنبال دختر برای داداش من میگشت! . از این بچه های اینجا بعیده این حرفا ولی اینکه همش به فکر زن دادنه من هستن و نه شوهر کردن خودشون ( چون من رو که دیدین به فکر زن گرفتن خودم هستم. ) یه کمی مورد داره و آدم قاطی میکنه. دومین خاطره که میگم تا یه حرف دیگه م رو برسونم: ما یه مستاجر داریم که طبقه ی پایینیمونه. وقتی میاد بالا کاری داره و در میزنه هر وقت من در رو باز می کنم یه قدم میره عقب. و موارد مشابه. تازه این خانومه از ایناست که حجاب نداره و کلی آدم حسابیه. اگر مذهبی بود چی میشد. منظورم اینه که! آدما وقتی دور هستند در امنیت و مصونیت بسر میبرن. حالا حکایت ما اینجا اینطوری شده. ( اگر هلی همین نزدیکی ها بود اونوقت به قرار و مدار توی تجریش میخندید و یا اون رو تکذیب میکرد و میذاشت میرفت؟! ) سوالی بود هلی جان. یعنی شمای نوعی رو میگم. و اما مورد سوم: من همیشه محافظه کاری توی روابط و برقراری ارتباط رو نامفهوم میدونم. اصلن نمی فهمم چرا اینطوریه و به قولی خیلی چیزها رو نمیشه و یا گفته نمیشه. البته توی ایارنی قضیه ش مشخصه. قراره یه دستاوردی از این موضوع داشته باشه. اما کل ماجرا رو که نگاه کنیم میبینم اینجا که دیگه چیزی قرار نیست بدست بیاد! پس جریان چیه که قاعده ی بازی رو رعایت نمی کنیم؟! اگر بازیه و همه دماغاشون رو قرمز کردن و یه بعلاوه گذاشتن روی چشماشون و دارن جفتک چارکشت میزنن چرا باید اعضای دیگه ی بازی تماشاچی باشند. نکنه سیرکه؟ ( اگر قراره من زن بیگیرم و خودم این رو به بازی بگیرم پس همگی با هم زن بگیریم و شوهر کنیم! ) . چهارمن: بابک جون قضیه علم و ثروت نیت. اگر قرار باشه من از همه پایه ترم که حتی به روشنفکری و فرهنگ هم بخندیم بلکه به اصلش برسیم ولی اینجا بیشتر مثل همون آس رو کردنون میمونه. تو ( توی نوعی )داری دست خودت رو پنهون میکنی و کلی تک و شاه رو نگه داشتی و روی دست یارت بازی میکنی. یکی یکی حکم لازم میکنی و حکمهای همه رو می کشی بیرون و بازی رو ادامه میدی. خب اگر دیده باشی هر کی حکم نداشته باشه دستش رو رو میکنه و میگه بازی با شما. اینطوری دقیقن یه بازیه سیاست مدارانه ست. ( مثال میزنم. من دارم چهاربرگ رو بازی میکنم. دیدی بازیش رو. تو میبینی طرف سرباز داره و یا تک دل داره ولی هم بهش سور میدی و همش خاج هات رو میریزی وسطو اونم میبره. چون بازی ادامه داره و چاره ای نیست. ) اما میدونی داری چکار میکنی. و اما در مورد رزومه ی خودت: مثل اینکه اشتباه شده. منکه وبلاگم خیلی مایه ی آبرو ریزیه و خیلیا به خاطر بی ناموسیام و خود سانسوریه خودشون نمیان اونجا و گر نه منم روزمه م همونجاست که؟! ببین اشتباه شده قضیه رزومه فقط تا صبح قهقه زنون بود فکر کنم! ( اما یه چیزی گفتی که حاکم رو کت کردی! ببین واسه بیشتر دیدن باید یه قدم بیام جلو. این شد حرف حسابی از یه آدم حسابی. ببین ما یه پروسه طی کردیم رسیدیم اینجا و هنوز ترکشهاش و ته لهجه هاش باقیه. نشون به اون نشون که توی جلسه هنوز کارا ردیفه ردیف نیست. میدونم که میدونی منظورم از ردیف چیه. شاید هنوز احساس امنیت خاطر از یه رفاقت مطمئن و قابل نزدیک شدن و یا رسیدن به جائیکه آدم معمولن توش موقعیتهایی رو با یگرون میگذرونه که با خیلیا و نزدیکترین آدمها هم نمیگذرونه . نمیدونم وای احتمالن دلایل زیادی داره و دو طرفه ست اما میدونی که میگن دستت رو بیار جلو تا دستمو بیارم جلو. بعدش خیلی چیزا رو پشت سر میگذارن و یک لحظه تصمیم میگرن متفاوت باشن. و یا یه لحظه احساس میکنن این یکی فرق داره با بقیه. امیدوارم بگیری چی میگم. حرف حسابی زدی و جوابی ندارم. چون معتقدم هر کی میخواد خودش میره جلو. ولی اگر نخواهنش پس میزنه. ) بگذریم دیگه حوصله ی خودم سر رفت. شاید بقیه ش باشه برای یه روز و یه پست جدی تر. نمیدونم. چند تا نکته دیدم بگم. ۱: عکسی که دو تا آلمانی رو بغل گرفتی! نه شوخی کردم دستات معلوم نیست کجاست لامسب! آخه مرد دستات رو ماه رمضونیه کجا گذاشتی که من روزه م باطل میشه؟ توی سایتالبوم تعداد بازدیدش از بقیه بیشتر. این ملت بی ناموسی رو بیشتر دوست دارن انگار. ولی عکس غروبت اصلن طرفدار نداشته. اون عکس میلان که زوج خوشتیپ داره هم سیوش کردم. چون اون ته مها و پشت مشتا خبراییه! اما مریم گلی به جای ترجمه ی شاهنامه رفتم کانال سی سی تی وی رو نگاه میکنم که همش در مورد چینه. اما مینا جان شما تا دیدی من کشته مرده دارم زدی چنار؟ پس رقابت و عشق و به دست آوردن و انی چیزا چی میشه. آش نذری نیست که دختر یا بهت میرسه یا میگن برو از همسایه بغلی بگیر!!! منم اون بحث صیغه رو پایه ام. اما هلی خانوم پس قضیه حله دیگه؟ دیدی که من زدم زیر کاسه کوزه ی رستوران و پول و مال و منال و قد و قواره! شما الان میای اول صف مگه نه؟! میبینی که من دنبال وجنات و سکنات و معرفتم! خب تصمیمتون رو بگیرین میرین دنبال بلیط دو سره به تجریش یا نه؟ زمانش رو بگم یا نه. یا اصلن بریم درکه! و اینم در جواب اروس کبیر:
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
اینچنین در همه در ساخته ای یعنی چه
شاه خوبان و منظور گدایان شده ای
قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه
به اروس کبیر و همای خانوم: منهم کلی روی زمین غلت زنون و قهقه زنون شدم. وقتی دیدم هما ترسیده و یه چیزی گفته و در رفته!!! به مریم گلی زحمت کش و بلاکش! ببین شما دیگه رفتی تو کار نخ دادن. تموم شد. من از این به بعد خودم بازبان چینی و المانی و مسلط به ایتالیایی و زبان مادری ایارنی با معشوقه ها و عشاقه ها صحبت میکنم. شما باید الان جواب دو سه تا خواستگار رو بدین دیگه. سرتون شلوغ شده. همشون هم مهندسن! ( اما خدا به دور هلی رو میخوای چه کار کنی؟ اینجا ایرانه ها؟!!! ) و برای بارانه با معرفت و با مرام. ( دست از طلب ندارم تا کام من برآید.
یا تن رسد به جانان یا جان زه تن برآید. )
ببین میدونم اسمها همینطوری یهویی کنار هم قرار میگیرن و همینطوری یهویی سر منو و تو ممکنه بی کلاه بمونه. ولی اگر منو تو با هم باشیم نمیذاریم یهویی همین دو سه تا کیس دم دست رو ازمون بگیرن. اول دون کارلوس رو میکشیم. ( تا هلی رو آزاد کنیم! ) بعدش آریا رو که تمدید سربازی گرفته و داره بلبل زبونی میکنه. بعدش فقط منو توئیم و اروس. گوشت رو بیار جلو. اروس هم همین روزا دستش بند میشه ولی از جای دیگه. ربطه به ماها نداره. بابم میگه تولرانس مثبت و منفیه ۵ ولی بابک جون اشتباه کردی تولرانسش مثبت و منفیه ۷ و تادو ماهه دیگه میشه ۸. و اما سمیرا جان باید برای اون چینیه شعر بیام. دارم دم دست ولی این چینیه زیادی پشت ابر موندهو غیبتش صغری کبری شده. اگر نمیاد بیرون بگو من زودتر برای خودم یه کاری بکنم تا از دستم نرفته. روبرتایی. ( اسم آلمانیه چیه؟ ) یا ... ( اما یه تیکه شعر میرم برای اون چیه تا معرفت شرقیه منم ثابت بشه: /این دخترک شیطون بلایه / نومزده منه دختر قشنگ کدخدایه / وای که چه خوش قد و بالایه / ناز داره خانوم خوشگله خانوم چشماش سیایه / قربون اون چشا بشٌمو فدا بشٌمو فدا بشٌم / دختر کدخدایه ده نومزده مایه / دوستش دارم یه عالمه / عزیزمه و عزیزمه و نومزده ما قشنگتر از مرواریدایه / این دخترک ابرو کمنده / یار خوشگلم قربونش میرم بالا بلنده / شیرین لبم یه حبه قنده / فداش بشم وقتی مثل گل بروم میخنده / .../ ستار/ آلبوم تک خال / ) خب پست بعدی فیلمنامه میرم. برو ببینم باران جان چه میکنی!
مزحرف چیه قربان. شما گل واژه تلاوت میکنی! ( شوخی کنون!)
خاطرات خوب و به جایی بود. باشد که مایه عبرت دیگران شود. از من میشنوی مستاجرتونو جواب کن. اگه تو واقعا کاری به کارش نداری و اون اینکارو میکنه به زودی کار دستت میده.
با قضیه حاشیه امنیتت موافقم.
بعدم فعلا که همه اومدن تو بازی دیگه. یعنی چی فقط منو میخواین زن بدین.
جواب چیزاییام که به من گفتی نمیدم.
ائتلاف دو نفره بر علیه یه نفر ممنوعه حسین جون. لااقل یواشکی ائتلاف کنید!
ستار باز!قرار بود یه ستار توپ واسه ام بیاری. اونو داری که میگه همه ما وارثیم وارث عذاب عشق ... ؟
۱- بابک جان رزومه رو اساسی حال کردم، گرچه یه جاهائیش ایراد داشت ولی در مجموع خیلی خوب بود خوشم اومد خیلی با حالی ۲- چرا همه اینقدر گیر دادین به نخ دادن دیگران؟؟ اصلا اون گوله ء نخ رو بدین دست خودم تا خودم به همتون نخ بدم ،نوبتی نخ میدم که یه وقت دعواتون نشه ( تورو خدا بی معنی) ۳- هر کی مریم گلی رو اذیت کنه با من طرفه. مریم جونم بد خواه مد خواه داری بگو هر کی هم که با قیافه اش حال نمیکنی آدرس بده تا برم بزنمش پوستر بشه بره رو دیوار ( میمیرم برای کارای بد جنسی) ۴ـحسین جان در مورد اون سوالی که پرسیدی در مورد قرار تجریش، اگه من بودم ، آره میامدم. بدون شوخی و جدا از قضیه زید و این حرفا ، من از پیدا کردن دوستای جدید همیشه خوشحال میشم . ۵- بابک خان حالا که صحبت از عکس شد منم یه سوال داشتم. تو اون عکسه که تو دست به هیچی نمیزنی!!! میشه بگی دقیقا داری دست به چی نمیزنی که دستت ۱ متر کش اومده و از کادر رفته بیرون؟؟ ۶-نزدیک بود فراموش کنم بگم که حسین آقا درسته که اینجا ایرانه ولی من و مریم گلی جون خیلی روشنفکریم و سر اون آقا مهندسه با هم کنار میایم. ۸- همه کامنتا یک طرف کامنتای حسین هم یک طرف.
اونجاهایی که عدد و رقم داره رو باید یه تلورانسی توش در نظر بگیری. چون من پیشگو که نیستم. اما بقیه رو خوب گفتم. نه؟ خواستی بیشترم میتونم بگم!!
راستش دارم به یه لیوان پر از ساندیس دست نمیزنم! خواستم مثلا دوتا عکس بدون مورد هم گرفته باشم که یه وقت اگه خواستم به خاله دایی کسی نشوم بدم عکس داشته باشم. اما نشد انگار!
هلی جون این که دیگه از نخ و طناب و این حرف هم گذشت ... حسین جون سر سیم بکسل رو بگیر!!
اروس حیف که من خانم مودبی هستم ...
هلی جان واقعا حیف شد !!
ضمنن٬ دوستان توجه کنند که Eros که بنده باشم با Aroos !!! که بعضا دوستان میفرمایند توفیر اساسی دارد! (غیرتی شوون)
به کسانی که در باب واژه مقدس Eros و ریشهشناسی آن تحقیقات مکفی انجام دهند جایزه نفیسی تعلق خواهد گرفت.
جناب اروس ، تو مسابقه شما شرکت می کنم و جایزه نفیس رو هم می برم . میگین نه از مریم گلی بپرسین !
از چیزی هم نمی ترسم . دوست دارم بازی رو ببینم !!
ها... مریم گلی این هما خانم چی میگه؟
جایزه نفیس برای تحقیقات مکفی رو می گم .
به مریم گلی: بیا و خوبی کن... راستی «نمیخواد فراموشم نکنی» هم جزء افعال معکوس ئه ... نه؟! در ضمن شما ببخشید دیگه این عاریا بی جنبه است دو تا خط و ربط دید نتونست جلو خودشو بگیره و ابراز وجود نکنه (از ترس مردنون!! و پا پس کشون!)
بابک جون شما امر کن تی.ب. رو از لیست که هیچ از زندگی این دنیوی دیلیت می کنم
ساملک
یه سری کامنت گذاشتم برات رو عکسا.
از همه دوستان عذر میخوام که بدون لباس ورزشی وارد بازی شدم! اگه اجازه بدین ما از این مکانتون!! استفاده کنیم دو کلمه با این رفیقمون گپ بزنیم.
چطوری ممزی؟ کامنتاتو خوندم. جاتونو خیلی خالی کردیم. ایشالا یه برنامه جی ۵ دسته جمعی بذاریم. مازمازم دنبالشه که ردیف کنه. دکترم که احتمالا برنامه اشو میدونی. با این حساب تو هم یه خورده همت کنی تابستون بعدی قلابامون تو تایم یا سن منتظر یه ماهی چاق و چله تاب خواهد خورد!!! ( ایهام هم نداره این جمله!)
سلام اروس عزیز. ببین نباید بگی اراس؟
والا در راستای تحقیقاتی که بنده کردیم و هفت وادی سرچ رو زیر پا گذاشتیم تا اونجا که حوصله امون اومد شما پسر آفرودیتی . خدای عشق. عشقت (زبونم لال بشون) سکچوال هم هست! بقیه اش هم چون من خیلی دیگه زحمت کشیدم، مشتاقهات میتونن اینجا بخونن.Etymology: Greek ErOs, from erOs sexual love; akin to Greek erasthai to love, desire
1 : the Greek god of erotic love -- compare CUPID
2 : the sum of life-preserving instincts that are manifested as impulses to gratify basic needs, as sublimated impulses, and as impulses to protect and preserve the body and mind -- compare DEATH INSTINCT
3 a : love conceived in the philosophy of Plato as a fundamental creative impulse having a sensual element b often not capitalized : erotic love or desire
فکر نکنی کپی مپی ای چیزی کردم ها. تحقیق و تفحص کردم جون خودم!!
شازده جان بحث دیگه بحث رقابت نبود که بشه مثل رفاقت براش هلاک شد ...به قول آقا مجید جوبچی واسه من جمعه ،جمعه ء آقامه شنبه ،شنبه ء آقام ....شازده که گفت نمی خوام سایه سر کسی باشم ما زدیم چنار ( کمی تا قسمتی بادمجون دور قاب چینون ....و البته شوخی کنون) قرار مکتوب و نامکتوب این بود که تا صبح بگیم و بخندیم حتی اگه از خنده اشک جاری بشه رو صورتامون که این گریه نه گریه رنجه ...اروس جان بله این مینا همون میناست همونی که شاعر میگه گر مست می شود دل تو از شراب خون / پیش آر جام خویش که مینا دل من است/ ایم مینای بی وبلاگ با وبلاگ یکیه. ....باران عزیز مرسی که هوای ما رو داری ...میگن خون میکشه همینه دیگه ...منم یه رگ کردی دارم آخه ( چشمک زنون). ...
قرارمون کماکان همونه که بود. اگه کسی جر زد به من بگید تا محترمانه بکنمش تو قوطی پپسی!
مستاجرمون ازاون زنهای باحاله بابکی. با همه شوخی و خنده و صفا ولی با شوهرش برج زهره ماره! ( توی آژانس تمام راننده ها بگو بخنددارن ولی تا زنهاشون زنگ میزنن بهشون ببینن کی برای ناهار میان همگی میزنن تو فاز عوضی بازی و خسته ام و چی داریم؟ نکنه بازم کوفته! ) بعدشم نمیتونه کار دستم بده چون خیلی دیر به دیر همدیگر رو میبینیم. هلی جان منکه گفتم شمای نوعی. پس حالا که جواب میدی جواب اون سوالهای دیگه م رو هم بدین دیگه؟ اروس جون من از سر سادگی سیم بکسل و اینا حالیم نیست! تا بعله رو نگیرم چیزی نمی فهمم. شما مهندسا چی مثل مایین یا طرف بگه شعرهای خوب مینویسی نخشو میگیری میری تجریش؟ برم فیلمنامه: یادم رفته نقش باران چی بود ولی شاهزاده ی سرطانی با یه آهنگ ملایم ستار! زنده میشه ( عجب جواد بازی ایه این فیلمه. ) اول چشماش تار میبینه مثل آذر شیوا تو سلطان قلبها بعدش فردین رو میبینه نه باران رو میبینه که با مشتهای گره کرده و یه عکس مچاله که عکسه دون کارلوسه و هلی وایستاده میگه اگر خوب شدی پاشو کار داریم! شازده هم پیژامه ش رو میکشه بالا و پا میشه!!! آهنگ ادامه داره ( همه ی ما وارثیم/ وارث عذاب عشق / سهم اونکس بیشتره / که شده خراب عشق / ... ) میریم در خونه ی هلی اینا که یه جای دوره! ( اونجا که توی افق زمین و آسمون به هم میرسن. اونجا که عشق اگر بدخواه داشته باشه لاتهای محل میرن طرف رو پوستر میکنن. باران در میزنه. چون خیلی عاشقه ولی رزومه ش در این حد و حدود نیست یا هنوز کارگردان بهش اجازه نداده رزومه ای بده که دهن همه رو ببنده. هلی در رو باز میکنه. دیگه اون پیراهنه که قرار بود کوتاه بشه تنش نیست. چادر گلداره نمازش سرشه و تا ما رو و مخصوصن من رو میبینه چند تا مژه خفن بلند میزنه ( ریمل زده ) و بعدش از ترس دو تا گنده بک مثل من و باران در رو میخواد ببنده که باران پاشو میذاره لای در. هلی داد میزنه به آقامون میگم بیاد. شازده میگه اومدیم بهت بگیم دون الان تو کافه ی آقا داوود پا رکاب یه خوشگله ست. هلی میگه دروغ میگین آقامون اهل این حرفا نیست. باران عکس دون کارلوس و اون خوشگله رو که میگه اسمش اقدسه نشون میده. هلی زری رو میشناسه. از بر و بچه همون دور دوراست. هلی از حال میره. من یا باران ( فرقی نداره!!! تیریپ معرفت در کنون. ) یه دفعه میگیرمش تا نخوره زمین. یه دفعه مریم گلی پنجره ی خونه ی روبرویی رو باز میکنه و داد میزنه زن میخواین بگیرین بیایب تا براتون بگیرم با دختر مردم چکار دارین؟ من داد میزنم من همینو میخوام. ( شرمنده هلی خانوم لحنم بد بود ولی فیلمنامه ش اینطوریه. ) بعدش باران میگه مریم گلی منظورش این بود که سر این نخ رو بگیرین! میگم جدن؟ و باران که تولرانسش میخوره میره زیر پنجره ی خونه مقابل! م میمونم و هلی( خاک به سرم. ) کارگردان اوهوی کارگردان زد باش کات بده بابا بی ناموسی شد. یه کاری بکن. سانسوری چیزی. فکر کردی اینجا هالیووده. چهار تا عکس آلمانی با دامنهای مشکل دار گذاشتی توهم زدی؟ بابک داد میزنه راست میگه: کات... که یه دفعه یکی میاد تو کادر و میگه: چینگ چون چیان چمن یا همون علف. سریع منشیه صحنه که فعلن میناست و دوست داره بازی کنه ولی هنوز نقش درست و حسابی براش گیر نیومده و بابک میگه باید یه کم حرف بزنی تا یه چیزی دستمون باشه بهش گیر بدیم ترجمه میکنه میگه این یه چینیه ست که میگه خاک بر سر چهار توله انداختی تو دامنم حالا اومدی اینجا داری واسه من عشق در میکنی. مینا میگه دمپاییشون چوبیه و مواظب باشین حسین آقا. ( یادتون نره که کات شده و من شازده نیستم. ) یعنی تو واقعیت دارم نخ دریافت میکنم. هلی رو ول میکنم و بلند میشه و میره طرف اروس که پشت صحنه دست به سینه وایستاده و عینک دودیه رو زده داره به عوامل اناث پشت صحنه یواشکی نخ میده. البته بصورت تل پاتی به یکی زنجیر لنگر کشتی داده. تولرانسش هم گردن خودشون. اصل تفاهمه و پول ( مهندس شریف ) اون چینیه که عیال و منزل ما باشن هم هنوز دارن داد و بیداد میکنن و مینا میگه که داره به خواهر و مادرتون فحشهای ناموسی میده. میگه اگر میدونستم ایرانی جماعت اینقدر هوس بازه که وفادار به عشقش نیست اصلن اونهمه کار و پول و ول نمیکردم بچسبم به تو که منو کردی عنتر و منتر خودت ... چوچک. واقعن فیلم مثبت هجدهی شده. بابک داد میزنه فردا ساعت ۸ صبح آفیشه. همه سر موقع بیان. به مریم گلی میگه اگر تیکه نمیندازی شما هم زود بیا دو تا صحنه تمرینی بریم تا بچه ها بیان. به مینا میگه شما فعلن دیالوگهاتون رو حفظ کنین. به عاریا میگه قنبرک نزن تو این دو ماه قبل سربازی دست تو رهم بند میکنیم ولی تولرانست باید خیلی بیشتر بشه. کارگدران به منهم میگه اقا یه کمی حست رو تقویت کن اینقدر مصنوعی بازی نکنی. این که نشد عشق که بیشتر به کشک میمونه و قرار و مدارهای تین ایجری. اگر بلد نیستی بازی کنی به تهیه کننده میگم قراردت رو کنسل کنه و روبرتا رو هم میفرستیم بره سر خونه و زندگیش. ( روبرتا ای عشق من. روبرتا تو فقط به یاد منی. روبرتا کجایی که شازدتو کشتن و زنده کردن و خلاصه دهنشو ..ییدن. ) چینیه نمی فهمه من چی میگم. هلی هم سرش گرمه به اروس فعلن. باید یه عکسی هم از اروس و چشم چرونیهاش بگیریم بدیم دست هلی. برقای استودیو رو خاموش میکنن.مسئول تدارکات میگه خسته نباشین... ( اروس شانس آوردی یه تیریپ هما برات رفت و گرنه منهم میخواستم جوابت رو بدم البته فارسی و جایزه رو ببرم. ما قبلن در مورد اروس توی جلسه مون برنامه داشتیم به استادی همای توکلی. )
جدن مستاجرتون اینجوریه؟ فیلم هم میگیره ازت؟ مثلا اینجوری که شب ساعت ۱۲ بیاد بگه حسین آقا ببخشید دیر وقت مزاحم شدم، آقامون امشب نبود گفتم اگه یه فیلمی چیزی داشته باشید بدید ببینم. آخه من ازتنهایی خیلی می ترسم. بعد تو بگی بفرمایید اینو دارم اما خودم هم ندیدمش و فردا باید تحویل بدم. بعد اون بگه خب مشکلی نیست بیاید با هم ببینیم. بعد تو بگی آخه... آخه راستش یه کم صحنه محنه ام داره بعد اون با خنده بگه وا حسین آقا من ۱۵ سال پیش از هیژده سالگی رد شدما! بعد تو هم بخندی بگی پس شما برو تا من بیام. بعد یه شیشه ادوکلن خالی کنی رو خودتو و پله هارو شصت تا یکی بری پایین ( یا بالا) و ... فردام دنبال یه نفر بگردی که اجاره خونه خودتونو ازش قرض بگیری؟!
اگه اینجوره من یه مشتری واسه اتاق زیر شیروونیتون دارم!!!!
وای چرا من دوباره آدرسم رو نزدم. گر چه از حرفام تابلوئه. بگذریم. مینا من نفهمیدم چی گفتی؟ ( من کی گفتم نمی خوام سایه سر کسی باشم. ) اتفاقن تمام دردمون همینه. فقط باید بخوان از ما که بشیم. هی ما بخوایم ملت بزنن چنار خب جور نمیشه دیگه. حالا فرمونو بگیری اینور از توی چنار در میای!!!
شازده جون اولا اگه گفتی مهندس شریف و پول چه نسبتی با هم دارن؟ نسبت عکس .
ثانیا داستان این چیه که «ما قبلن در مورد اروس توی جلسهمون برنامه داشتیم به استادی همای توکلی. » ؟؟؟؟
چیه عمو اروس خوشحال شدی فکر کردی خبریه؟ نه بابا ما یه اروس میشناسیم اونم همینیه که هما برات به انگلیسیشو نوشته. خدا عشق مورد دار یا خدا عشق مشکل شرعی دار یا خدای عشق ناموسی یا خدای عشق بی ناموسی. در مورد این و در واقع در مورد اسطوره ها بحث داشتیم به استادی همای توکلی و این اروس مد نظر قرار گرفت. نه بابا خبری نیست دلتو صابون نزن!!! فکر کردی زنجیر لنگر هواپیما به تورت خورده؟ راستشو بگو. اعتراف کن تا نیومدم لنگر و دسته فرمون زیر دریایی...
ها...
میخواستم بگم یه وخ رو من حساب نکنین!! (لاف آبادانی زنون)
پسر اینجا چه خبره؟ مثل اینکه پارتی بعد از سفر دادی! اگر چه عکاسیت تعریفی نداره ولی بعضی از عکسها خیلی جالب بودند. مثل اون یارو دیوونههه که همچین هم به دیوونهها نمیزد. خیال میکنم از توی این سفر حسابی نوشته درآد. من که هر وقت سفر رفتم بعدش یه عالمه نوشتنم اومده! مخلص
آره بچه ها دارن تو سالن عشق و حال میکنن. من اومدم تو بالکن یه سیگار بکشم.
در مورد عکاسی حق داری یه جورایی. این دوربینه فقط دو تا دگمه تنظیم داشت. یکی واسه فواصل دور یکی ام واسه نزدیک. من حتی تو بعضی عکسا اون یه دگمه رم یادم رفته بزنم!
یه چیزایی تو ذهنمه که بنویسمشون ولی نه اونقدر که تو فکر میکنی.خودت بهتر میدونی واسه نوشتن یه چیزی خیلی مهمه اونم نگاه صحیح و سالمه که من بنا به دلایلی تو این سفر حالم اونقدرا خوش نبود.
چائو!
شازده سریع جواب بده:
از کجا فهمیدی اون کامنت در مورد اروس و عروس و این صوبتا رو هما نوشته؟؟!!
خیلی مشکوک میزنی شازده!!
حسین جان کیف کردم از این فیلمی که با هم بازی کردیم. به خصوص از اون قسمت چادر نماز گلدار و جیر جیر کردن خانم چینیه و یواشکی نخ دادن اروس خیلی خوشم اومد.
عروس رو من ننوشتم ! چرا تهمت می زنین ؟!!
جناب آقای نادعلی
سلام مرسی از نظرتون. راستش من غروب سه شنبه ها رو از وب شما پیدا کردم و داستانشو خوندم. خودم اونجا چیزی ننوشتم. می خواستم خیلی قبل تر از این براتون نظری بذارم. اما چون خودم وبی نداشتم فقط به خوندن نوشته های شما و سایر دوستان دلخوش بودم. حالا خوب خوشحالم که سر می زنید و نوشته های منو می خونید.
اگه به داستان علاقمندی میتونی با سایت تماس بگیری و بیای تو جلسه. اگر خودت هم داستان نویس باشی میتونی عضو بشی و داستاناتو اونجا بذاری. به هرحال از آشنایی با شما خوشحالم و بچه هام حتما وبلاگتو میخونن. چه بسا به این نتیجه رسیدن که استعدادت خوبه و میتونی وارد بازی ام بشی!
بچه ها خانم سارا رو تحویل بگیرین!
یادم رفت بگم اون انگلیسیها رو هم من ننوشتم .
اروس جان و شازده آقا اون اینگیلیسی ها رو من نوشته بودم. نمیدونم چرا اسمم نیومده بود. شاید بابک واسهء نظرخواهی اش یه سیستمی گذاشته که تقلب رو تشخیص میده و اسم آدم متقلب هارو پاک میکنه! چه میدونم والا. از این گل پسر هرچی بگی برمیاد.
هما جان ببخشید نزدیک بود برای این نوشته ها frame ات کنند.
نه خانم شما کارتو بکن. اما بچه ها ببینید زندگی چه جوریه؟یه لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی! کافیه سرتو بگردونی. میبینی از یه جایی خوردی که اصلا فکرشم نمیکردی! نه هما؟!!
:))
شازده جون فکر کنم تو اون فیلمنامه ی اول یه اشتباهی رخ داده٬ با این توصیفاتی که تو از همسایه تون کردی فکر می کنم ما با هم دیگه برادر باشیم. جون تو ما هم یه همسایه داریم که عین همسا یه شماست. حالا (قابل توجه بابک) این همسا یه ی ما واقعا یه شب ساعت دو بعد از نصفه شب اومده بود دم درو نمی دونم چی میخواست! منم مونده بودم هاج و واج که بابا این وقت شب این چرا اومده دم در؟! یه روزم به مامانم گفته بود نمی دونم واسه پسرتون چی چی دود کنید که خدای ناکرده چشم نخوره؟ نه این که من خیلی خوش تیپ باشم ها٬ از اون موقع تا حالا موندم تو این مسئله که خدایا من چی دارم برای چشم زدن که این زن متوجه شده و خودم خبر ندارم... (اینا را گفتم که بدونی شازده جون٬ در ضمن بابک خان یه وقت خدای نکرده فکر نکنی به فکر جناح بندی و این جور چیزا هستم٬ این جریان همسایه واقعا حقیقت داشت.)
بخشی از دیالوگهایی که قبل از آغاز فیلم بین دست اندرکاران رد و بدل می شود (با اجازه شازده)
بابک: نه بابا! شما که خودتون می دونید من همه ی ترسم از اینه که از خونه بندازنم بیرون و شبش مجبور بشم بیام تو انباری یکی از شماها؟! (دوربین روی چشمان بابک زوم می کند٬ چشمان بابک برق می زند و بیننده احساس می کند که بابک به انباری یکی از بازیگران چشم دوخته٬ یعنی می دونه که یکی از بازیگران یه انباری داره که می تونه بهش جا بده ــ البته این فیلم برداری پشت صحنه ی فیلم می باشد.)
مریم گلی: نه بابا از این نترس. یعنی بین این همه آدم یکی نیست که بتونه یکی دو شب به تو جا بده؟! یعنی ما... نه فکر نکنم. تو باید بیشتر به فکر این باشی که فیلم بهتر از آب در بیاد...
بابک: نه مریم گلی در این مورد رو من حساب نکنید. من نمی تونم بازی کنم. من فقط می تونم کارگردان باشم. نه...
هلی: خوب اشکالی نداره. بذارید بابک کارگردان باشه. واسه بازی کردن که خیلی ها هستن. اروس هست. شازده هست٬ ح. م . آریا هم که تمدید کرده دوره ئه شو... . (و باران غمگین از اینکه هلی او را فراموش کرده است)
شازده: باران هم هست٬ نه فکر نکنم مشکل بازیگر داشته باشیم. (مرسی شازده جون خیلی آقایی)
بابک با وجود اینکه می ترسد بازی کند٬ فکر می کند که بچه ها نمی خواهند نقشی به او بدهند. مریم گلی هم با او هم عقیده است. اما هیچ کدام چیزی نمی گویند... .
بابک فکر می کنه که نقش کارگردانیش هم یه کمی کم رنگ شده٬ بچه ها خودشون به هم دیگه جواب می دن. به همین خاطره که می ره تو بالکن یه سیگار بکشه.
باران کز کرده یه گوشه. باران به دنبال چیزی می گردد. پیداش نمی کنه. یه هو خیلی بی ربط یه شعر می خونه.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش
هیچ کس منظور بارانو نمی فهمه. شاید شازده یه چیزهایی فهمیده.(شازده جون برا اینکه بفهمی باید یه بار دیگه کامنت ها آخری را بخونی.)
مریم گلی سکوت می کند.
بابک سکوت می کند.
بچه های دیگه هم دارن در مورد فیلم حرف می زنند. هلی داره به شازده می گه که کیف کرده از فیلم نامه. ولی شازده به یه جای دیگه نگاه می کنه. از اینجا که پیدا نیست. دوره. اونجا که توی افق زمین و آسمون به هم میرسن. اونجا که عشق اگر بدخواه داشته باشه لاتهای محل میرن طرف رو پوستر میکنن. ولی آنجا منزل هلی نیست. بابک هم به این می اندیشد که آنجا نباید منزل هلی باشد. باران پایش را لای دری که هلی باز کرده نمی گذارد. باران ناچار است در این قضیه برخلاف شازده فکر کند. باران به جایی نگاه می کنده که شازده به آن خیره مانده. اما چشاش اونقد ضعیف هست که نتونه چیزایی را ببینه که شازده از دیدنشون لذت می بره. اروس به فکر اینه که تو فیلم یه نقش اسطوره ای به خودش بده و بچه ها را تشویق می که که برن دنبال متولوژی. پروین که هر چند وقت یک بار پیداش می شه می خواد توجه اروسو جلب کنه. شازده میخواد اروسو منحرف کنه که این مطالعاتو هما توکلی انجام داده٬ ولی از طرف هما هم مطمئنه که مشکلی پیش نمی آید. (شازده فکر هر دو طرف قضیه را کرده و شاید برای پروین نقش دیگری در نظر گرفته٬مثل بابک که قبلا نقش پروین را بهش گفته بود.) ولی پروین مصر است و داد می زنه که این مطالعاتو من انجام دادم.
ارسو و پروین با هم دیگه قدم می زنن و در مورد مطالعاتش بیشتر حرف می زنند.
بابک و مریم گلی هنوز در مورد اینکه اگه بابک یه نقشی رو بگیره و بعد از خونه بندازنش بیرون حرف می زنن.
هلی و هما دارن در مورد نقشایی که شازده بهشون داده حرف می زنن.
شازده به دوردست می نگرد. کسی نمی داند در دوردست ها چه خبر است. یعنی اونجا که عشق اگر بدخواه داشته باشه لاتهای محل میرن طرف رو پوستر میکنن. شازده می اندیشد.
باران هنوز کز کرده یه گوشه. داره فکر می کنه که باید راهی وجود داشته باشه. باید این فیلمنامه یه طور دیگه ادامه پیدا کنه. باران به این فکر است که جای یک نفر در این مطالبات خالی است. می داند که یک نفر از قلم افتاده. (حالا نمی گم که خودتون حدس بزنید.)
-------------------------------------
شازده جون به خدا هیشکی نمیتونه مثل من عاشق بشه. من خیلی عاشقم. اگه بدونی؟! حالا من به فکر عملی کردن حرفی که زدی هستم. ولی اول باید با مریم گلی و بابک که بیشتر از من از قضایا سر در می آرن و بازیگرا را بهتر می شناسن حرف بزنم که بتونم رزومه ای بدم که خیلی تاثیر گذار باشه.
خب ازش می پرسیدی چی میخوای؟؟ حالا میدونی چیکار کن؟ یه بار که از صدای دوش فهمیدی حمومه برو شیر فلکه اشونو ببند. بعد از ده دقیقه برو در بزن. همسایه هه نیمچه برهنه از پشت در میگه کیه؟ بگو ببخشید آب شمام قطعه؟! بقیه اشم دیگه تو نمیخواد کاری کنی. خود به خود پیش میره!
اما فیلمنامه ات:
خوبه! در واقع تو پشت پرده این نمایش کمدی رو به تصویر کشیدی. و در کمال تعجب می بینیم که پشت پرده واسه خودش یه تراژدیه. و مثل همه نمایشنامه های مدرن محصول نهایی چیزیه بین تراژدی و کمدی و غیره.
من نمیخوام تو پی است دست ببر. فقط یه چیز کوچیک: بابک بیشتر به خاطر خستگی و درگیریهای ذهنی داره تو بالکن سیگار میکشه. در ضمن اینکه این موضوع معنیش این نیست که بچه ها خود به خود نمیتونن کارو پیش ببرن.
دیگه ...... همین!
داااااد.......
هواااااار..........
به به ... پروین خانم گل!! حال شما؟؟!! (از خنده بدجنسی خفه بشون)
اروس اگه اسمتو بذاری دون ژوان بیشتر بهت میادا!!!!
چه خبره اینجا؟!!!!
باز من چند روز نبودم همه جا رو به هم ریختین(حس خود بزرگ بینی در کنون)
باران خیلی گیر می دیا! ( خنده زیر زیرکی در کنون!) شما همین فیلمنامه ات خودش جای چند تا رزومه کار می کنه. اون خط آخرو جدی واسه شازده گفتی یا داشتی تمرین می کردی ( تجسم کردنون . از خندوه غش کردنون)
من نه که خوشحالم همینطور خنده در کنون!
خوب تکلیف یکی یکی داره روشن می شه . پروین خانوم گل ؟ (دو نقطه در کنون) هما عقب نشینی نکنیا . رو کن اون بحث های تئوریتو!
به به آقای تیله باز . جاتون خالی بود. صفا آوردین. باز هم بیایبن . اسنک هم داریم! ( تعارف کنون . خودشیرین کنون!)
هلی جون حسین اون همه واسه ات فیلنامه نوشت فقط از قسمت یواشکی نخ دادن اروس خوشت اومد (از شدت بدجنسی دیو شدنون!)
خستم بابک....خیلی...
چرا آدما فقط بلدن حال همو بگیرن...اونم موقعی که با خودت میگی این دیگه همونه که میخوامش؟ این همونیه که دنبالش بودم؟ تف به این روزگار!
دقیقا اشتباه همینه که به خودت بگی این همونه که میخواستم. یعنی روابط در زمانی که یکی از طرفین فکر میکنه طرف مقابلش یه دستاورد محسوب میشه به فاک میره. چرا؟ چون تو وقتی فکر میکنی طرفت یه دستاورد مهمه سعی میکنی حفظش کنی و بیشتر ازاینکه به خود رابطه فکر کنی زوم مکنی رو حفظ کردنش. در این شرایط طرفت یا هوا وارش میداره یا معذب میشه و در نتیجه از بودن با تو اون لذتی رو که تا قبل می برد نمیبره..
امیرحسین جون هیچ کس همون چیزی که همیشه میخواستی نیست. باید یاد بگیریم زیدمونو همونطوری که هست بخوایم. نه اینکه به زور بچپونیمش تو اون سوراخ خالی پازلمون!
والا بابک جان عرض کنم که این بی خیالی تا حدودی میشه همون کوچه علی چپ / شاعر هم میگه عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی ....تا جایی که میگه عالمی دیگر همه چیز اوکی ِ ... تا میاد میرسه به اون آدمه ...این جا رو میگم بی خیال ...این جاست که میگم همون( ببخشید )گند اولیه کافیه...واسه این ویران شده ویران ساز همون قدم اولی که برداشتن بسه ...حالا شمام میگی نمیشه مام میگیم چشم .
چشمتون بی بلا!
اما وقتی یه نیازی وجود داره نمیشه و نباید بی خیالش شد. موقتا به کوچه علی چپ زدن قبول. به عنوان راه حل موقت خوبه. اما دائم نه.
اما من اتفاقا فکر میکنم عالمی دیگر ساخته نمیشه مگر اینکه آدمی دیگر ساخته بشه. چون چگونگی عالم مستقیما معلول چگونگی نگاه آدمه. آدم نو ساختن هم باور کن به اندازه یه پلک زدن کار داره. یا یه نفس عمیق. به ذات بشر کاری ندارم. چون ثابته. اما زندگی شاید به اندازه تاثیر یه نگاه تازه قابل تغییر باشه. منظورم از آدم، آدم های دیگه نیست، بلکه آدم اینجا یعنی خود. خود هم اگر تغییر کند همه چی اعم از آدمهای دیگه و حتی کل عالم نو میشه.
ببخشید زیاد شعار دادم. اما این شعارا گاهی مثل ذکر میمونه. همیشه و به خصوص وقتی خیلی لازمش داری باید تکرارش کنی یا یکی پیدا کنی که یه بار دیگه (بااینکه خودت همه اشونو حفظی) بهت بگه. ... نمیدونم !
شازده همینه که از اون سر دنیا این چشم بادومیه عاشقت میشن دیگه پسر... ما که کشته ات ایم (از فیلم آبگوشتی دیدن خفه در کنون!) فیلنامه ات حرف نداشت خودم برات از ارشاد مجوز می گیرم به شرطی که حرفایی که بابک زد (راجع به فیلم دیدن با زن مستاجر...) رو جدی نگیری هوایی بشی هااا (حاجی بازاری بازی درکنون!!)
خوش اومدین مریم گلی... اینجا بروبچ بزرگتر بالا سرشون نباشه می ریزن به هم... شما که نبودی بابک هم سرش به روبرتا گرم بود... منم با شازده داشتم فیلم می دیدم... اینجوری شد دیگه...(عرض ادب کنون)
آنقدر از این آقای تیله باز نوشتم تا تشریف آوردن... عرض سلام و اسنک تعارف کنون!
به باران: مرسی که ما رو هم تو لیست بازیگرات آوردی هر چند که فکر کنم با این تریپی که اسم منو آوردی نقش چارچوب در هم از سرم زیاد باشه...اما باز ایوول...
من واقعا لذت می برم همه اینجا فیلنامه نویس هستن. اگه پایه این یه جلسه بذاریم فیلمنامه بخونیم... البته شازده حسین که اون اول اولش بوده...
بروبچ باز یادتون رفت ها... هدف مقدس این جمع اینه که یه فکر به حال یانگ و شازده این دو جوان عاشق کنیم... لطفا نوبت رو رعایت کنین تا این دو کفتر عاشق از دست نرفتن یه کاری براشون بکنیم...
به طور زیر پوستی خودتو جزو بزرگترا کردی! خیالی نیست. میخوای اصلا تو دیلر باش. منم میشینم جای تو. روبرتا و بقیه رم بذار تو ورقا. یه شافل بکن یه دست بده بینیم چی میاد. من ساموار پت!
اون دوتا کفتر عاشقم پوست کلفت تر ازاینحرفان انگار! در ضمن اینکه با توجه به دیروزکه تو نبودی یه بار جهت تاکید از حسین بپرس تو بازی هست یا نه؟!! مریم گلی بهت میگه دیروز برنامه اش چی بود.
به نا امیدی ازاین در مرو بزن فالی ...بود که قرعه ی دولت به نام ما افتد ... I LOVE YOU... SO MUCH.
جونم؟؟؟!!!! من بابکما! اون رفت شهرشون!
آقا این مستاجر ما اینجوریا نیست دیگه. فقط مثال زدم چون خیلیا اینطورین. شاید مشکل از من. علامتی نشونه ای چیزی دارم که هر میخواد باهام حرف بزنه یه قدم میره عقب!!! اروس خان من روی شما حساب نمی کنم ولی بعضیا حساب میکنن خفن!!! اما هلی جان شما چرا به بازی در این فیلمنامه ی من تاکید کردین؟ یعنی همش فیلم بوده؟! نه فیلم نبود. بیشترش حس درونی بود! اگر قضیه رو نمیگیرید به اروس بگم بیاد بگه به این نخ میگن یا زنجیر لنگر قایق موتوری؟! حالا ما فیلمنامه رو ادامه میدیم تا این اروس رو پاگیر بعضیا نکنیم ول نمیکنیم. ولی شما هم به احترام کامنتای شصت صفحه ای من هم که شده دو دقیقه بی خیال اروس بشو. ببین صدای مریم گلی خواهر شوهر دوماد! رو هم در آوردی دیگه.!! اما بریم فیلمنامه و جواب باران با هم: ببین باران جون نفهمیدم چی میخوای و چی میگی اما یک از چفت و بست ملت به هم که کردی خوشم اومد. مثل بچه گی ها که دو تا مورچه رو اینقدر میمالیدیم به هم تا با هم دعواشون میشد!!!!!!!!!!! ( بچه ی تخس و شیطون به این میگن. ) ببین اون دور دورا هم که نگاه میکنم برای اینه که خودمو زدم به کوچه ی علی چپ تا این صحنه های غم انگیز و دلگیر اروس و هلی رو نبینم داداش. اینا دل ما رو میشکنن بالاخره. ( تا اینجا که شبیه فیلمنامه نبود! )
بعد از دیالگوهای قبل از فیلمبرداری که باران اومد و تمرینهای چند ساعته و بابک و مریم گلی امروز روز مریم گلیه که وعده ش رو به خودش هم داده بودم. تا اینجا رفته بودیم که من موندم و هلی ولی این باشه یه روزه دیگه. به قول بابک این سکانس باشه برای آفیشه بعدی. اما باران میره با اجازاه ی کارگردان میره زیر پنجره ی مریم گلی اینا و مامانش اینا! چرا زیر پنجره؟ ( اینو منشی صحنه از نویسنده می پرسه. یه جورایی ان با ای سوال نخ میده. ) نویسنده میگه چون میخواد مثل مینیاتورهای قدیم شیرین که تو قصر شیرینه و خسرو آب ببنده به فیلم. آره فرهاد میشه باران و خسرو میشه بابک. دیدین فکر همه جای این فیلمنامه ی بیناموسی رو کردم! من بهترین مرد زندگی و سایه ی سر هستم سرکار خانوم منشی صحنه. نخ رو میگیری یاب اید هی داد و بیداد راه بندازم. بعدش نگی منو بازی دادیدن ها؟ آره میگفتم... ( آهان قبلش بگم چون به من در دنیای مجازی گفته شده جواد بازم میخوام از امروز اون رگ با کلاسیم رو هم رو کنم. خلاصه باران با یه آهنگ کنتر باس خشن از گروم اوکالیپتیکا میره زیر همون پنجره ی کذایی. مریم گلی دستاری بر سر داره که موهاش رو به صورت بافته از زیر دستار بیرون داده و دلبری میکنه و ردای قرمز گل گلی و گلدار و ... هم در بر داره. از همون بالا با یه شعر آبکی خطاب به باران میگه: چو گل هر دم به بویت جامه بر تن / کنم چاک از گریبان تا به دامن./ حافظ ! / گفتم حافظ تا مینا تو دفترش یادداشت کنه چونکارگردان داره غیظ میکنه بابا تا به دامن که میگن عرفانیه. حافظ تو کار عرفان بوده و زیاد منظوری نداشته از این حرف. من و هلی هم از در همسایه روبرویی شاهد ماجرائیم تا کار بیخ پیدا نکنه. مخصوصن همون بویی که مریم گلی میگه رو هم ما داریم استنشاق میکنیم! هلی چون با کلاس تر از منه میگه بوی: کلوین کلاینه ولی من میگم نه بابا من دیشب تو هتل با باران هم اتاق بودم بو جوراباشه نشسته. ولی به نظر من اشتباه میکنم چون باران میگه خیلی عاشقه. کارگردان که دیگه نمیتونه رو پا بند شه میگه کات... هلی دوباره میره پیشه اروس. ( اون دون کارلوس کم بود؟ ) کارگردان به حس و حال من کاری نداره ولی میره طرف باران و میگه شما رو که معرفی کرده اینجا؟ باران میگه ک زلفین سیاه تو به دلداری عشاق / دادند قراری و ببردند قرارم / حافظ / حسین میگه بابا این حالش خیلی بده. مریم گلی کی زلفینش سیاهه؟ مرد حسابی مش کرده با هایلایت؟ ( فکر کنم و یا حدس میزنم. البته به چشم خواهری! ) باران داره ادامه میده: ای باد از آن باده نسیمی به من آور / کان بوی شفابخش بود دفع خمارم / حافظ / کارگردان میگه همون خوردی زده بالا اومدی اینجا واسه ما درد سر درست کنی. بابک خیالش کمی راحت میشه و میگه حسین اینو ببرش یه کمی بهش آبلیمو بده ودست و صورتش رو بشور. بعد داد میزنه طرف تدارکات میگه دادش فقط چایی بده یا آب یخ. بابک یه نگاه اون بالا میندازه ( پنجره ) و بعد برمیگرده روی صندلیش میشینه. حسین میگه که بابک میخوای جای من و تو عوض بشه؟ بابک میگه چطور؟ حسین میگه ببین ما رو انداختی با هلی که ارزنی برامون پلک نمیزنه . شما هم که کارگردانیت خوبه ولی آروم و قرار نداری و دستت به هیچ جا بند نمیه و نیست. تو میتونی بیای جای من و بدویی طرف باران و جای خسرو دیالوگ بگی زیر پنجره و من هم میشم کارگردان دمار از روزگار اون اروس در میارم. بعدش میدونی که خسرو هم میزنه فرهاد رو ناکار یکنه دیگه و تو میمونی و باران. ( زیر معرفت زنون. ) بابک کمی باسنش رو روی صندلی تکون میده و دتسی به پیراهن جوردانوش میکشه و یه خورده خنده های قدرت طلبانه میکنه و میگه ... ( از اینجای فیلمنامه به بعد رو باشه برای فرصت بعدی.
راستی عاریه جان دلم نمیخواد اول جوونی بدبخت بشی مثل ممرضا برای همینهکه هنوز راهت ندادم. اگر فیلم به جاهای تیزی کشی و ایرج قادری بازی رسید حتمن برات نقش داریم. مگه بارن جان؟ اما یه چیزی هم به محسن. اومدی کامنت خفن بگذاری بلکه برات استکان با نقش کلیسای میلان برات بیارن. به قول بابک آنا... تو باید ارکان قدرت رو بشناسی . خودت رو جر بدی فایده نداره. همیشه پیشکش رو میبرن جایی که قدرت رو تقسیم میکنند یا غنایم و متصرفات رو. آره داداش.
----------------------------------------------
باران میدونم عاشقی برادر ولی چه کنم که نمیدونم عاشق کی؟ اون رزومه ی تاثیر گذار رو هم باید بری پیش اروس از رو دست اون مشق کنی. فکر کنم تیرپ پولداری بری خیلی بهتر باشه اینجا بیشتر خریدار داره. بعدشم مثل اروس بگو نسبت پولداری با خوشبختی عکسه. اونوقت فکر میکنن درک این چیزها رو هم داری علاوه بر پول!!!! ( بیا بگو نصفه ولایات کرمانشاهان برای پدربزرگ شما بوده و حالا همه غرب ایارن به تو رسیده. یا بگو سه پارچه آبادی رو میندازی پشت قباله طرف! یا بگو یه داستان نوشتی که یک میلیارد و دویست میلیون دلار می ارزه _ نوبل ادبیات اینقدره فکر کنم. _ و تو هزار تومنشو میدی به هر کی بفهمه عاشق کی شدی! راستی تیریپ جالبیه ها. این وسط که همه دارن تیریپ بی ناموسی میرن و نخ میدن تو میخوای وفاداری و عشق و عاشقی در کنی. به نظرم اینهم بد نباشه . یهویی دیدی وسط تجریش جدی جدی واقعی عاشق شدی! )
این تریپ فیلمنامه رو کی اختراع کرد؟! باید یه بار تشویق بشه واسه اینکه چیزای یاحالی از توش در میاد. و یه بار تنبیه بشه واسه اینکه هر کی هر چی دلش میخواد به من و سایرین در قالب فیلمنامه میگه!
اینم خیالی نیست. بذار اینفعه ام فیلمنامه زندگی ما رو یکی دیگه بنویسه. خودم که فعلا ...یدم با این چیزی که تا حالا نوشتم واسه خودم!
آقا این سفر نامه بد نبود هر چند تو اصلا آدم بی مزه و لوسی هستی و اصلا خلاقیت نداری و منم با کانال کولر خونمون بیشتر از تو حال میکنم ولی بد نبود !....آقا سرت خلوت شد سووت بزن.
یزید تو چه جوری با کانال کولر خونه اتون حال میکنی؟ به مام بگو!
تا اونجایی که یادمه کار خودم بود... تیریپ فیلمنامه رو میگم...
آقا مجلس خیلی یخ کرده. اینجور باشه ما نیستیم.
واسه تریپ فیلمنامه ات ایول!
اما عاریا اسم آقا رو خط بزن. مثل اینکه پایه نیستن.
-----------------------------
اما خطاب به خوانومای محترم: این در واقع اعتراض اروس به شماهاست. همینه که شوور کمه دیگه. همه رو همینجوری می پرونین. امروز اروس فردام لابد یکی دیگه. اونوقت شما می مونین و یه کامنتدونی آماتور بی پسر. باید بشینین دوباره غیبت عروس خاله اتونو بکنید و آدرس آرایشگاه ارزون به هم بدین.
-----------------------
عاریا یکی دو روز صبر کن شاید نظرش عوض شه!
جالب بود.واقعا حال کردم
چاکریم!
۱. آی ام ا آریا نات عاریا اور آدر تینگز.
۲. چشم بابک جون اروس رو خط زدم و دوباره نوشتم... رفت ته صف...
۳.تا شما و مریم گلی و ... هستین ما عمرا بزرگتر نباشیم چه برسه به دیلر... نهایت بتونیم جان نثار باشیم و بس (پاچه خاروون!)
۱-۲-۳-خواهش میکنم !! شمام خیلی خوش تیپی!!
ای بابا ... خانومهای محترم بنده ته صفم. رفته بودم چن تا دسته گل قشنگ برای عرض ارادات بخرم اینا جام رو گرفتن.
میگم آریا این عاریا هم موندگار شدها!!!
اروس راست میگی بازی دیگه داره یخ میکنه. میدونی روابط زید بازی یه جورایی همیشه باید شتاب داشته باشه. یعنی یا رو به پیشرفت یا رو به پسرفت. باید یواش یواش ظرف نخ دادن رو که پر شده بذاریم کنار و بریم رو ظرف بعدی. حالا ظرف بعدی چی میتونه باشه؟ من نمیدونم. شما بگید.
بابک ، از جوابی که به امیر حسین دادی خیلی خوشم آمد، خیلی روش فکر کردم. حق با توئه ، یه رابطه قشنگ زمانی جذابیت خودشو از دست میده که فکر کنیم طرف یه دستاورده و باید حفظ بشه . از این جا به بعد برای حفظ طرف مقابل طرز فکرمون سیاسی میشه و دیگه اون آدم قبلی نیستیم و نتیجه همون میشه که تو گفتی.من همیشه فکر میکنم داشتن یه رابطه ایدال بهتر از داشتن یه فرد ایداله.
ــــــــــــــــــــ
حالا بریم سراغ فیلمنامه ، حسین جان تو فکر کردی من تو رو میذارم میرم سراغ این اروس خود شیرین؟؟آقا دسته گل میخرن واسه عرض ارادات!!! ( توجه کنین که ارادت رو جمع بسته شده ارادات یعنی هم زمان به چند نفر عرض ارادت میکنن. واه واه واه) من کامنتای تورو با دسته گلای اروس عوض نمی کنم ، عمرا.
۱-به که تفاهم داریم! ( آتو دست بچه ها دادنون!)
۲- حیف که یه خورده دیر این چیزا رو یاد گرفتم!!
۳-حالا یکی باید بیاد بگه :
بابک جون اصلا هم دیر نشده. تو هنوز خیلی جوونی.کی میگه؟! جایزه میدما!!!
بابک خان این سیگارت تموم نشد بیای تو یه چیزی بنویسی واسمون؟ داستانی چیزی؟ چشامون باباقوری شد؟ گرفت؟ بسکه هی اومدیم عکسهاتو نگاه کردیم:(
دارم آماده میکنم. نظرتون راجع به یه سه گانه دیگه چیه؟ سه تا داستان یه صفحه ای.
شازده دیدی حقه ات نگرفت ؟ هی خواستی زیر آبی در بری نشد جونم. تا تکلیفت معلوم نشه بچه ها به احترامت جلو نمیان!
فیلمنامه ات یک چیزی کم داشت ! یک عهدیه و یک عارف و یک فروزان! یعنی سه تا چیز کم داشت. بعدش هم حالا نوبت من که شد می خوای آب ببندی تو فیلمنامه ات؟ ای نامرد!
هلی جون کامنتای حسینو می ذاری تو گلدون؟ دیگه از این که هست بیشتر رشد نمی کنه! از ما گفتن ( سر تکون دادنون) همون دسته گل اروس (با دسته گل عروس اشتباه نشه اگر چه کاربردش یکیه!) رو بگیری بهتره ها. حسین که در هر حال کامنته رو می ذاره . اروس ممکنه دسته گلش تموم شه تا بره بچینه و دوباره بره ته صف طول می کشه.
پروین راست می گه . یک متن جدید بذار .حوصله مون سر رفت!
این عاریا! رو هم دستش رو یک جا بند کنین که رفت سربازی یک دلبستگی داشته باشه. واسه یکی اقلا نامه بده!
عاریا پسرم ! از کی خوشت میاد؟ بگو خودم واسه ات برم خواستگاری.
چه خبره اینجا؟!!!!
باز من چند روز نبودم همه جا رو به هم ریختین(حس خود بزرگ بینی در کنون)
ای وای اینو که مریم گلی باید می نوشت. ببخشید٬ یهو نمی دونم چطور شد که من این حسو پیدا کردم که اینو باید من بگم.
---------------------------
بابک جان منم هلی آسا از جوابی که به امیر حسین دادی خوشم اومد. حالا ببین که من بیخودی نگفتم. اگه تو نباشی کارها شاید پیش بره٬ ولی همیشه لنگه! یعنی یه جای کار لنگه.
یه روز خواستم یه تریپ شاعرانه از خودم در وکنم٬ گفتم:«وقتی تو نیستی زندگیم پره از عذاب و رنج و درد و تراژدی و غم و حزن و اندوه و تمامی کلمات دیگری از این دست که شما سراغ دارید٬ و وقتی تو هستی بازم زندگیم پره از عذاب و رنج و درد و تراژدی و غم و حزن و اندوه و...»
گفت:«یعنی نقش من همینقدره تو زندگیت؟»
ترسیدم از دستش بدم٬ دروغکی گفتم:«همینقد که نه٬ ولی خوب...»
آره بابک واقعا نفس رابطه مهمتر از طرف رابطه است. واقعا اینطوره٬ ولی من همیشه از این قضیه ترسیدم... .
--------------------------------
راستی شازده نپرسیدی این پروین خانم چرا داااااااااد و هواااااااااااااار می کنه؟ مگه من چیز بدی نوشته بودم؟ راستی فیلمنامه اتم خوندم. حالا من هیچی نمی گم که بچه ها نگن چون نقشه اش زیاد بوده داره حرف می زنه... . فکر کنم باید فیلم نامه را ادامه بدیم... .
از خاطره ات خوشم اومد. صادقانه بود. منم معمولا تو این موقعیت میگفتم امروز تو خیابون دعوام شده عصبانیم!! بعضی از دوستام میگن چکمون برگشت خورده. بعضیام دیدم میگن بچه امروز خیلی اذیت کرده اعصابم خورده!
ها من یه جا یه جمله را فراموش کردم.
«یه روز خواستم یه تریپ شاعرانه از خودم در وکنم٬ گفتم:«وقتی تو نیستی زندگیم پره از عذاب و رنج و درد و تراژدی و غم و حزن و اندوه و تمامی کلمات دیگری از این دست که شما سراغ دارید٬ و وقتی تو هستی بازم زندگیم پره از عذاب و رنج و درد و تراژدی و غم و حزن و اندوه و... ولی شاید همه چیز مقداری سبک تر باشد...»
باران جا بنده بیجا بکنم به فیلمنامه؟ شما جسارت بکنم. داشتم برای اروس عیشوه میومدم مثلا(;;
یکی نیست به من بگه زن... خودتو قاطی این جوونا کرده ای که چی؟ پاشو برو درستو بخون.
عاریا اسم خانومو تو لیست اصلی بنویس! هر جای رزومه اشم که خالی بود خیالی نیست!!! مثلا جلو سن و وضعیت ...!
سلام . جای خوبی بود . ضفحهی نظرخواهی از وبلاگت با حال تر بود و خیلی از دوستان را که مدتها خبری ازشان نداشتم دیدم - یعنی نظراتشان را دیدم . =پایدار باشی و دائمی
لبخند !
بابک الان نشستم پای یه کامپیوتر عاریه! اول اومدم اینجا خلاصه تا اینجایی که خوندم دیدم که بهتره من به نفع هما و مرام و معرفت خودمو نیومده بکشم کنار(اشک ریزوون)(مرام دروکنون)!
اون فقره رو هم امشب افتتاح کردم به سلامتی تو.
بسی چاکریت عارضیم!
نوش!
ولی از من میشنوی اینقدر زود جا نزن. حالا فعلا همون گوشه وایسا ببین چی میشه! شایدم یه جورای دیگه شد!
دمت گرم...یعنی تو همیون بابک قدیمی؟
چی بگم محسن جون. خودم هم نمیدونم چی ام و کی ام چی بودم و کی بودم.
دیدین یهو یه سوالی رو از چند نفر می شنوین . اینم از اون سوالاست!
پروین خانم منظورت چیه که «یکی نیست به من بگه زن... خودتو قاطی این جوونا کرده ای که چی؟ پاشو برو درستو بخون.» می خوای رزومه بدی؟ خوب چرا غیر مستقیم؟!
من حلش کردم باران جون. اسمش رفت تو لیست. از امروز پروین خانمم بازیه!