در جواب اون دوستی که از ایرانی بودنش متاسفه:
با همه این حرفایی که زده شد و همه بدبختی که بعضی وقتا به خاطر ایرانی بودنمون میکشیم و ... بازم با این حرفت حال نکردم.
وطن درسته واسه بعضی از ما بعضی وقتا مزه کوفت میده اما یه چیزایی ام داره.
هیچ چی که توش نباشه بهروز وثوق سوته دلان که هنوز مونده. نمونده؟
تصمیم کبری و کتاب خوب که هنوز تو یادمون هست. نیست؟
ابر اسفند و برف نقل و دویست تومنی رو سر عروس و اون یه دونی نقلی که عروس از تو موهای داماد در میاره که هنوز بعضی وقتا هست. نیست؟
دور میدون ونک و بوی عطر و سیگار و قهوه کافی شاپهای شلوغ، درخت شاه توت حیاط خونه بابام و مربای انجیر مامانم که هست. نیست؟
اینام که نباشه غروب سه شنبه و درختای چهارراه ولیعصر و برق پنج ه طلایی تو کاسه گدایی دست زن کولی ها پشت چراغ قرمز، شیش ه نازک دل همه دخترای نفهمی که یه روز دوستشون داشتم و هفت خواهرون جاده چالوس و هشتپلکوی مهران مدیری و سه تا نه آخر پلاک اولین ماشینی که خریدم و دهه اول محرم با مزه قیمه سیب زمینیش و دو تا ۱ یازده که قرار بود ۲ بشه و نشد و قسم دوازده امام شوهرا وقتی میخوان به زناشون پول ندن و غم غروب سیزده به در و اون فقط چهارده تا مورد معصومیت که اول نو جوونی پشتمونو زیر بار گناه خم کرد و طعم بال خرمگس تو آلوچه های پونزه زاری که از بقالی کریم ترکه کش میرفتیم و عشق ممنوع شونزده سالگی که هنوزم نمیدونه چقدر دوستش داشتم و هیفده تا شهید امامزاده دهاتمون که بعضی وقتا حال میکنم ته فامیلیم بنویسمش و شقشقه هدرت هیجده تیر و چه میدونم ... یه عالم چیزای اینجوری که هست. نیست؟
اینام که نباشه نمره بیست کلاس کامران و هومن و خرابه های سی نما آزادی و هندونه و آجیل شب چل ه که هست. حسرت عکس سر در دانشگاه تهران رو پنجاه تومنی وقتی واسه کنکور درس میخوندیم و کاربردهای بیشمار بیلاخ انگشت شست و هفتاد من مثنوی و غزل و رباعی فردوسی و حافظ و خیام و سال چهارم ده هشتاد شمسی که هنوز هست، هست. نیست؟
همه اینام که نباشه صد تا چیز لامسب دیگه هست که باعث میشه حتی اگه متهم به شعار دادن بشم بازم بگم با حرفت حال نکردم. و البته این معنیش این نیست که با خودت حال نمیکنم!
راستی بابک تولدته؟! مبارک باشه. ببخشید که یادم رفت. امیدوارم هر چقدر خواستی عمر کنی٬ نه بیشتر و نه کمتر...
مرسی. این که میگی نمیشه. راهش اینه که یه جوری زندگی کنی که هر وقت خواستی بمیری با خودت بگی خوب شد،الان وقتش بود! حالا چه جوری اینجوری میشه سوالی است که جوابش سخت است!
میگما... بابکف کنستانتینوویچسکی! حتمن باید اشک آدمو دربیاری تا یه چیزی بنویسی؟!
حالا اومدیم من تا ابد حالم خوب نشد. نمیشه که دنیا رو تعطیل کرد. لذا واسه اینکه دنیا کماکان بگرده برو جواب کامنت حسینو بخون ببین اگه از این بازی خوشت میاد راش بندازیم. جزییات بیشتر هم بعدا میگم. پیشنهاد هم قبول میکنم. ببینیم میشه اینجوری آدمای هم ادبیات* رو به هم برسونیم!
-----------------------------
هم ادبیات= کسایی که با هم تفاهم ادبی دارن!
این بازی یا در واقع مسابقه رو اولین بار تو شبکه فان تی وی ( اون فرانسویه که کارتیه ) دیدم. یه مجری سیاه پوست داره که صبحاش تو برنامه صبح فرانسوی کنار یه اشپز ایستاده و زر میزنه. اونجا هم همینطوریه و در واقع از روی جواب سوالاتی که اون سه نفر چه مرد چ زن میدن جنس مخالف که پشت پرده نشسته امتیاز میده و ست آخر انتخاب میشه. جالب اینجاست که معمولن از دیدن هم یا با از دست یکیی گوگوری مگوریها ناراحت میشن. یعنی وابها مهم نبوده. جالبترین بخش این مسبقه بخش سکس در زید بازیه اوننهاست. مثلن با قرعه کشی یه قسمتی از مراسم عشق بازی انتخاب میشه و چشم شرکت کننده ها رو میبندند و اونها این عمل شنیع رو انجام میدن. البته این بازی رو تو کانال دی ترکیه هم این مجری بد دهنه که شوخیهای ناموسی میکنه همه مثل خر باهاش میخندن هم اجرا میکنه. این مسابقه به نظرم راه خودشو پیدا میکنه. اجراش کنیم. من دنبال ایده تو همین راستا میگردم. چون فکر میکنم به خاطر شناخت ماها از روی زبان کامنت گذاریمون دستمون رو بشه. پایه م بریم. باران کجایی. اون پسره ی تیریپ ورداره خیلی باکلاس که پتک و انی حرفا داره اسمش چیه. اروس رو هم بگو بیاد. آریا دو سه روز دیگه تعطیله نداریمش. مهدی یوتو راسته کار ماست. خانمها . هلی جون و آیدا و سارا و مریم گلیه باکلاس قیافه بگیر و نرگس ( میدونم اینجا رو میخونی. ) سمیرا و اسکارلت و سپینود و خلاصه هر کی یادم رفته و نرفته پاشین بیاین ببینم. با زبون خوش. گر چه بعضیا خیلی با کلاس تر از این حرفان. آقا من از حالا ثبت نامم. فقط بگم یکی باید این وسط داور باشه و اسمها رو اون بدونه کی هستند. یکی که از همه کم حرف تره تو کامنت گذاری بیاد جلو. بابک تو خودت بازی کن میخوام باهات کل کل کنم. ( اگر مثلن حدس بزنم. قاقت میکنم. ) یه قسمتی برای سوالات رو کم کنی بگذاریم ببینیم چی میشه. چون میخوایم امتیاز بدیم به جوابها دیگه نه سوالها!!! ( آهان یه چیزی . هر کی لو بره باخته. مثلن من بفهمم این زبان برای کیه و اسمش رو ببرم و داور بگه درسته باخته. اینطوری بازی مسخره بازی نمیشه. مثلن من حسینم و دارم امتیاز میدم به سه تا از خانمها. خب اون کسی رو که باهاش حال میکم دری وری هم بگه برنده میکنم. ولی اگر شناخته نشه اینجورینمیشه. در ضمن بازی برای اونای دیگه هم جذاب تر میشه.) چقدر حرف زدم. از حالا باختم. ( آخر بازی هم اگر شو داشت با هم میبینم. و رنه یه دست بیس یک میزنیم. )
این پایینی منم. گر چه تابلوئه. چرا اسمم رو نزدم؟
من که فهمیدم تویی. اند تابلو بود!
اما پیشنهاداتت خوب بود. منم راستش ایده رو از از ام تی وی گرفتم. البته اونجا پادشاه زیدشو از رو خونه و اتاق شرکت کننده ها انتخاب میکنه و یه بازی دیگه هم دارن که پادشاه مادر سه تا دخترو می بینه و از رو مادره زیدشو انتخاب میکنه. صحنه اکشن هم اونجا نشون نمیده. نمیدونم تو از کجا دیدی!
به هرحال قوانین در شرف تدوین نهاییه. یه سوال هست که تو جواب بارون گفتم. یه سوال دیگه هم اینه که بهتره به نظرتون بازی اینجا برگزار بشه یا بره تو یه وبلاگ جدید؟
می خواستم بگم بابک ایده خوبی دادی!!!،دیدم این شازده اونقده ذوقیده از این فکر که already اسامی شرکت کننده ها رو هم برای خودش بریده و دوخته!!!!!!!!! شازده جان، شما دیگه چرا؟؟؟؟؟ شما که "زید" ت رو یافتی که، استاد!!!!!!!
اون مال بازی قبلی بود که شازده و هلی با هم رفتن خونه بخت. تو بازی جدید همه چی ریست شده.
سلام شنXدم مX شه واست قصه فرستاد ظاهراْلطف مX کنX و مX خونX تو رو خدا تو را خدا قصه منم بخون بفرستم؟
بفرست ببینیم چیه داستانت. میخونمش.
آقا من که شما ها رو نمیشناسم . همچنین جدیدا خواننده ثابت وبلاگ بابکه شدم. .....زنم دارم !....ولی با بازیه این شاهزاده هه حال کردم .......و با شرایطی که گفتم امکان بازی کردنم خیلی محدوده !......
تو اپلیکیشن فرم ! هیچ باکسی به نام وضعیت تاهل وجود نداره. همینطور در مورد مذهب سوال نمیشه و پر کردن باکس سن اختیاره. به در ضمن مهندس ، بازی مال حاجیته نه شاهزاده هه! اگه زنت گیر داد بگو من روشنش کنم. هر چند فکر کنم اگه زنت بفهمه اینجا پیدات میشه فکر کنم مودمت یهو ناغافل به علت رعد و برق بسوزه! :)) ( شوخی بودا،خانمت ماشالله از خودت خیلی گل تره! )
قبول نیست اینا فقط به درد بالای ۱۸ سال می خوره. اصلا صحیح هم نیست. چه بسا که باعث انحراف افکار عمومی هم بشه. خلاصه غیر عادلانه ست.
ما کی محدودیت سنی گذاشتیم؟ اما در مورد انحراف افکار عمومی درست میگی. اصلا ایده اولیه این بازی بر اساس انحراف افکار عمومی شکل گرفته. خیلی هم عادلانه است.
می گم شازده نه نمی شه٬ آخه من زن دارم!!!(می گم آقا باروت حالا کی خواسته براتون زن بگیره؟! فکر کنم یه ریگی به کفشتون باشه!) شازده جون منم هستم. اسم منم بنویسید. بعدا که معلوم شد کی چه کاره است بیشتر حرف می زنیم٬ شایدم برای رد گم کردن هم که شده کمتر حرف زدیم. نمی دونم٬ حالا ببینم تغییرات به کجا می رسه. راستی این مریم گلی و مینا و... (ببخشید مینا و مریم گلی و اینا ) چرا نمی آن. من می رم اروس را خبر کنم... تا بعد
من یه سری مذاکرات پشت پرده داشتم با بعضیا. بعضی از این بعضیا میگفتن چون این جریان بازیه و جدی نیست انگیزه ای برای شرکت ندارن. بعضیای دیگه میگفتن چون ما زن داریم یا شوهر داریم یا زید داریم شرکت نمیکنیم چون جدیه و بازی نیست شرکت نمیکنن.
در هر حال این بازی واقعا بازیه. اما ممکنه جدی هم بشه. این بستیگ به شرکت کنندگان داره که چقدر بخوان بازی کنن و چقدر بخوان جدی کنن!
کلیات طرح در حال بررسیه. فقط یه سوال هست. واونم اینه که پادشاه (یا ملکه) باید شناخته شده باشه یا نه. نظرتونو در این مورد بگین تا قوانین بازی کامل بشه و ایشالا دور اولو شروع کنیم.
استاد بابک، اینجا دوباره رفت تو تحریم که!!!!!!!
خب دراومد. زندگی همینه دیگه یه روز میره تو یه روزم در میاد!
بابا چقدر شعار دادید. همه هم که با هم موافقند. پس بحث سر چیه. اما خدائیش من هم وقتی خوندم یاد کیمیایی کردم. دوره این حرفها سر اومده. بد نیست از خودمون بپرسیم مملکتی که یک روزی بزرگترین قدرت را داشت و از نظر صنعت و هنر و فرهنگ از همه جلوتر بود چی شد که امروز اینجوری شد و از اون همه شکوه و جلال امروز فقط غرور توخالیش برای مردمش مونده. نگو که از ما کاری بر نمیاد. این مملکت مال ماست. اگر... رئیس جمهور شده تقصیر ماست.
آره خب شعار زیاد دادیم. اما یه بحثایی هست که لزوما آدم توش مجبور نیست با کسی مخالفت کنه. یه چیزی تو مایه درد و دل. شنیدی تا حالا؟!
دوره لاو لاو بازی و طوقی بازی سر نیومده خانم. فقط از سطح رفته تو لایه زیری.
اتفاقا منم میخوام بگم نباید به اینجا برسیم که کاری از دست ما برنمیاد. این که تقصیر ماست هم درسته. در واقع تو هم یه جورایی راست میگی و حق داری!
ظاهراْ تولدت بوده آره؟اگه آره خیلی خیلی مبارکه.
با حرفات موافقم منم عاشق ایرانم با همین بهانه های ساده ایی که واسه دوست داشتنش بهم میده.
آره. و مرسی.
دوست داشتن همیشه همینطوره. یه بهانه ساده میخواد. وگرنه اگه بخوایم به جزییات و واقعیات بپردازیم شادی هیچ چی(و هیچ کی) پیدا نشه که لایق عاشق شدن باشه. همه اینایی که بچه ها گفتن در مورد تاسف از ایرانی بودن و و تنفر از ایران درسته. همه هم اینا رو میدونن. اما یه ( یا صد تا !) بهانه پیدا میکنن و بازم میگن دوسش دارن. چرا؟ واسه اینکه دوست دارن یه جایی رو به عنوان وطن دوست داشته باشن. نه؟!
اوه بالاخره اومدی؟ بیچاره سمیرا فکر کرده این بازی جدی هم میشه. نه بابا سمیرا جان هنوز شانسی برای شما وجود داره. بیا بازی ببین چی میشه! در مورد این بازیه بگم که تو فان تی وی شاه یا ملکه هم توسط بقیه رویت نمیشه. میدونی مثلن فکرشو بکن من یعنی حسین بشم شاه ! هیچ کدوم از شرکت کننده ها دیگه دل و دماغ مسابقه و تلاش ندارن. در مورد جای بازی هم ببین اگر وبلاگت راهشو از دست نمیده همینجا ولی اگر دوست داری جای دیگه باشه من ترجیح میدم گر چه میدونم خیلی زود سوت و کور میشه اونجا مگر اینکه تبلیغش رو بکنیم و چند نفری حسابی پر و پیمونش کنیم. چند نفر پایه ی خفن میخواد که همیشه باشیم. ایول اسمش میذاریم بازی یا گیم آنلاین یا از این دری وریها یا یه پیشنهاد بهتر. بعدشم یه ایول دیگه گفتی از روی اتاق و خونهی طرف امتیاز میدن. به نظرم بچه ها متیونن از اتاقهاشونعکس بگیرن بفرستن برای مسابقه. حالا هر جور دوست دارن عکس بگیرن . یا خالی ببندن و یا برن از اتاق پسرخاله عکس بگیرن مهم عکس گرفتن و انی چیزهاست. البته خونه ی ما و اتاق من رو همه دیدن. ( تو فیلم آخریه کاوه ) و ای از این چیزها. آهان در مورد پشت پرده ها و مسائل مطروحه. حاج آقا مسئلت؟ ! این پشت پرده آیا کسانی هستند که میتوان بعنوان موتور بازی روشون حساب کرد یا فقط یه چیزی میگن تا مزه دهن ملت رو بچشن؟ در هر صورت به نظرم جدی بودن و بازی بودن این قضایا کمی هم به جنمملت بستگی داره. زد یکی از یکی خوشش اومد. مثلن من اگر دختر بودم از پیراهن جوردانو و ساعت رولکس و موبایل خفن بابک خوشم میومد و عاشق خودش میشدم!!!!!!!!!!!!!!!! ( دختره ی چشم سفید گیس بریده .) ولی خب مثلن من مهدی یوتو رو میگم خوبه. باران رو ضمانت میکنم. اروس هم که عینک دودی داره و بسه! منم تازگیا یه سلوار جین مارک دار خریدم کلی هم گرون و از این چیزایی که ملت دارن به خوشدون آویزون میکنن هم دارم به خودم اضافه میکنم و تکمیل میشم. ( موبایل . ام پی تری پلییر و فلش کارت و پاکت پی سی و .... ) خلاصه میشم عین بابک اینا. پس خیلی هم اوضاع خراب نیست که ملت میگن. بگذریم.
راستی یه پیشنهاد خارج از این بازی. آقا ما به دلایلی جمعه با عده ای از دوستان آشنا دور هم بودیم هفت خبیث بازی کردیم و خلاصه خیلی خوش گذشت و اینقدر خندیدیم دل درد و سر درد و فک درد گرفتیم. جای خیلی های دیگه رو هم که قرار بود بیان و لی نیومدن خالی کردیم. به نظرم ملت پایه بشن هفت هشت دست ورق ورداریم بریم کوهی دشتی پارک جمشیدیه ای چیزی بشینیم هفت خبیث باز ی کنیم و برگردیم. ( میدونم پیشنهادم جواد بود ولی خب حال داد اساسی. ) به نظرم با این قضیه دیگه بهانه ای رفاقت اینقدر دست پایین میشه که به راحتی از دست نمیره. دگه لازم نیست ادبیات نجات دهنده بشه یا نگه دارنده و از این چیزا. ( همه این کامنت را همون شاهزاده هه په پیف اه اه اوف ... نوشته!!! )
فقط یه چیزی بگم بابک: زه رو نزن.
بازی رو پایهام. خیلی حال میده جون تو اساسی فقط توی اپلیکیشن فرم لطفن آپشن وزن رو حذف کنید!(پلکزنون و لوس بشون و تابلو کنون و آبروبرون) اوکی آقا؟! مام هستیم. قوانین هم پای همون شما پلی تکنیکیها که تکنیک خوب می زنین.
ضمن اینکه یه ماسک خوشگل برات دارم. همون ماسک جیغ اگه میگی جواد شده ماسک تلخ یه دلقک هم هست که از گوشهی یه چشماش داره اشک می ریزه... اما نه تو همون بابکی بیماسک. بیخیال.