اول از همه بابت غیبت نسبتا طولانی از هیچ کس عذر خواهی نمیکنم. چون میدونم کسی از چیزی ناراحت نشده و این غیبت هیچ یک از ارکان وبلاگستان رو به لرزه در نیاورده.
و دوم از همه می پردازم به سه گانه آخر و نتیجه گیری. این مطلب ادامه مطلب << ادامه مطلب قبلی >> است که در مورخ ۷ مرداد به رشته تحریر چیچی شده که اون هم خودش ادامه مطلب قبلیش بوده . به اینصورت که قسمت اول همه مثالها مشابه همون مطلبه ولی قسمت دومش فرق میکنه. یعنی عمل یکسانه و عکس العمل متفاوته. توجه کنید:
۱- تا اینجاش که زیده موبایل جدیدشو در میاره همونجوریه اما ایندفعه شما دیگه با مهربونی در مورد مدل های جدید نوکیا سوال نمیکنید. بلکه این اقدام رو یه حمله از جانب طرف فرض میکنید و با اقدامات زیر به پاتک و حمله مجدد دست میزنید: اول با دست چپتون یه جوری زیر چونه اتونو میخارونید که ساعت تیسوت مدل تی کالکشنتون که هم قیمت موبایل طرفه خوب دیده بشه. بعد بحث رو میکشید رو اصل و نسبتون که مثلا بابابزرگ مادریتون با مظفرالدین شاه فالوده شیرازی خورده و در همین حال تو دلتون میگید حالا واسه من چسی میای؟! یک دهنی ازت سرویس کنم که اون سرش ناپیدا و مشغول برنامه ریزی برای زدن پوز طرف در دیدار بعدی میشید.
۲- ... اکرم که یهو جیغ میکشه خان عمو یه لحظه میاد بره بغلش کنه. اما سریع یادش میاد که این اکرم همون کسیه که پارسال به خواستگاری اونا برای کامبیز (پسر عمو) جواب رد داده و بعدا معلوم شده اونموقع با یه پسر دیگه تریپ داشته و پسره قرار بوده ببردش آمریکا ، کانادا نمیدونم کجا! بعد پیش خودش میگه حالا که اون خواستگارش تو زرد از آب دراومده میخواد دوباره یه کاری کنه که ما واسه کامبیز بگیریمش. بعدم بدون اینکه به اکرم توجهی بکنه با متانت زری و فاطی رو آروم میکنه و به عنوان صاحب عزا به میهمانان خوش آمد میگه. احتمالا یه سرم به زن برادرش میزنه و میگه: زنداداش یه وقت اگه کم و کسری چیزی یود تعارف نکنیدا. داداش واسه ما هم پدر بود هم برادر!
۳- بعد از اینکه داستان نویسنده آماتور چاپ میشه و خودش عین ندید بدیدا تو وبلاگش مینویسه و خب یه تعدادی هم بهش تبریک میگن. شمام این قضیه رو با چند تا ذهنیت و اتفاق موازی بی ربط جمع میکنید و پیش خودتون میگید حالا شانسی شانسی یه دری به یه تخته ای خورده و اینم لابد میخواد بذاره به حساب کاردرستیش. پس فردام میخواد اینور اونور بشینه بگه اینا اصلا نمیدونستن وبلاگ چیه و داستان کیلویی چنده و من ازاولش نویسنده به دنیا اومدم و این حرفا. لذا یهو به این نتیجه میرسین که این بابا اصلا وجودش به قافله ادبیات ارزشی ایران عزیز لطمه میزنه. از این مطالب دوزاری هم که تو وبلاگش مینویسه معلومه بیشتر دنبال تفریحه تا کار جدی. یکی هم افاضه کامنت میکنه که این بابا کلا درگیره و زندگی خصوصی اش نمیدونم چیچی چیو واین حرفا! ( این تیکه رو اول یه جور دیگه نوشته بودم! )
۴- ایندفعه چون بحث مهمه چهارش هم خودم میگم. در ورژن اول شما با یک نوع عکس العمل در مقابل بیان نیاز روبرو شدید و در این ورژن عکس العمل کاملا متفاوتی رو دیدید. البته این نکته رو هم بگم که اگه به زیده و اکرم و نویسنده آماتور بگید که تو با این کارت میخواستی که دیگران بهت توجه کنن ممکنه شاکی بشه و در جوابتون بگه: من کمبود دارم؟!! عمه ات کمبود داره! ولی شما باور نکنید.
خلاصه که انسان بازیگریست حرفه ای. گاهی اوقات چنان مسخ در نقشش می شود که خودش هم باور میکند به راستی موجودی است در موضع قدرت.
و در پایان:
ما همه مختاریم که انتخاب کنیم نیازهایمان را به کدام روش مطرح کنیم و با نیازهای دیگران چگونه برخورد کنیم. آنچه که ما را نسبت به هم ممتاز و از هم متمایز میکند گاهی همین انتخاب ها است.
والسلام .
پ.ن: در مطلب بعدی منتظر جدید ترین و هیجان انگیز ترین داستان نویسنده آماتور باشید! چون این داستان تقریبا ده صفحه است به من بگید ترجیح میدید همه اشو یه جا بذارم اینجا یا دو سه قسمتش کنم که حوصله اتون بیاد بخونید. مرسی ... و لبخند!
گل در اومد از حموم دوماد در اومد از حموم... ببخشید منظورم خودم بودم. البته قصد جسارت ندارم. مریم جان می بینم هنوز آزاد نشده دست به کار شدی و باشه همین که گفتی بگو بیاد ببینم چجوریاس البته. قول میدم فقط یه نظر نیگا بندازم. ولی من واقعن قصد ازدواج ندارم . میخوام درسم رو تموم کنم بعد از سربازی برم در دکون بابام و بعدش ایشا... زری خانم یه دختر مثل پنجه ی افتاب داره که ننم اونو واسم میگیره... همش شوخی بود. اون روزا ما دلی داشتیم واسه باختن . جونی داشتیم واسه مردن و از این دری وریا. اروس جون به خدا میخوام برم نمیشه. این پسره بابک خیلی موهاش جذابه و نمی تونم ولش کنم خواهر... هلی خانوممن اصلن چشام درویشه به خدا و پنش تا بچه هات رو هم نمی بینم! و یا به قول ممرضای ما بچه ها رو میشه با فتو شاپ پاک کرد!!! بعدشم راس میگی تب دارم خدا مرگم بده امدیوارم خوب بشم. مردم همه فهمیدن من یه شکل شرعی دارم...زت زیاد دوباره...
بچه ها فعلا مثل اینکه به کمک فتوشاپ ۵۰ درصد قضیه حله.
البته فکر کنم همه توافق دارن که باید خودشون بشینن با هم حرف بزنن. باید سنگاشونو وا بکنن.
خب بچه ها ما پیرمرد پیرزنا میریم بیرون یه هوایی بخوریم. هه هه هه!
.
.
اوا اروس! شیطون! تو اینجا پشت در چیکار میکنی؟!
آقا تا مجبور نشدید بابت غیبت نسبتا طولانی تر تکرار عذر نخواهی کنید داستان را و داستان خوان را دریابید ما آماتور خونمون افتاده .
کجا؟پایین
(لب ورچینون و اشک ریزون جهت هم رنگ جماعتون)
چه خبرا؟! نیستی!
این تریپ ویلی از شورت اون بابا که افتاده تو سد کرج هم آلوده تر بوده. همینجور یکی یکی داریم معتاد میشیم جون فاطی!
به به میبینم که... دیوار از دیوار من کوتاه تر پیدا نکردین و دارین این بیمار سرطانی رو میچسبونین به من چشم بابام روشن. حالا سرطانش هیچی کچلی و تار موی شماره ۸۳ هیچی به کجایی بودنش هم کار ندارم ولی تورو خدا انصاف داشته باشین این رفیق شما ماشالله به جونش فک و چونه اش خیلی گرمه وقتی شروع به صحبت میکنه مهلت به دیگران نمیده میترسم زنش بشم پس فردا لال از دنیا برم یا غمباد بگیرم از کم حرفی . من خودم میگردم یه سوژه مناسب برای این شازده پیدا میکنم شمام قربون دست و پنجول طلاییتون حالا که دستتون به کار خیره و فتوشاپ کارای خوبی هستین و میخاین به این جوونا سر و سامون بدین یکی از اون خوباشو واسه من بذارین کنار تا بیام ببرم(نیشم تا بناگوش بازون)
در ضمن آقا بابک خوشم آمد،جمع نقیض رو خوب گرفتی.
دخترم ما که حرف بدی نزدیم. گفتیم ما که میخوایم یه کار خیری بکنیم از فک و فامیل شروع کنیم. والله فامیل خیلی بهتر از غریبه است. تو این دوره و زمونه به کی میشه اعتماد کرد. علم هم که پیشرفت کرده یهو می بینه دختره ! واقعا ۵ تا بچه داشته!! بعدم گفتیم شاید به شما ها بر بخوره خوبیت نداره یه لفظی ندیم. اما اگه اینجوریه که واقعا هم زدی تو خال ( درمورد گرمی چونه و اینا) چرا که نه. شما معرفی کن. واسه خودت هم یه فکر خوبی کردم. بذار مذاکرات اولیه اش به یه جایی برسه بهت میگم کیه. همونطوریه که دوست داری. کم حرف و سر به زیر. دیبلم هم داره! ( حالا برو با فکر زیدت حال کنون!)
بالاخره اینجا بیخودی که رنگش سبز سیدی نیست. حاجت خیلیهارو تا حالا داده!
قبله عالم به سلامت باد . ( همون عالم یک نفره که به کلهم عالمین می ارزه )دقیقه ظرف عسل بر میگرده به اون قضیه که فکر می کنیم ایران هم امروز از چین می بازد ...کدو هم در روایات آمده که گویا کالسکه زرین سیندرلا کدو نشان بوده و از کدو حلوایی ساخته شده .
سلطان بانو جان یک یک مساوی! چرا ؟ یکی به نفع شما چون من خودم یادم نبود ایران از چین باخت. اما یکی هم به نفع من چون دقیقه کدو یه قصه دیگه داره. بازم چون به شما اساعه ادب نشه تو پاسخ کامنت اروس جریانشو میگم.
اما از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است. گویا مراسم سه گانه گل بینون و بیارون و چینون بر عکس سه گانه های من که چهار تا بودن فقط همین سه تاست و بار سوم بار آخر حساب میشه. لذا برای بار سوم: بله؟!
.
و در نهایت همین جا برق میرود و کسی نمی فهمد بالاخره سیندرلا و پسر پادشاه چه سر انجامی پیدا میکنند!!
حالا به من تیکه می ندازی آقا بابک (صورت از عصبانیت قرمز بشون) . من که منظورم چسبیدن اون مدلی نبود َ . اونجوری زشته جلو در و همسایه ( انگشت گاز گرفتنون!) . من هدفم فقط کمک به همنوعه. حالا درسته که من از نوع حسین نیستم اما خوب بالاخره رو حساب دوستی و این حرفها. این هلی جون (دختر خاله ماچ کنون!) رو هم سر به سرش نذارین. من خودم یکی واسه حسین پیدا می کنم ( کار دیگه نمی تونم بکنون!)
مریم گلی هستم یک مسافر!
خانم مریم گلی کسی تا حالا بهتون گفته وقتی عصبانی هستید جذاب تر میشید؟!
در وجود حس کمک به همنوع شما که شکی نیست!
میگم این حسینه باید کلاهشو بیست طبقه پرت کنه هوا!
حسین جون حالا باز به من بگو مارمولک! بده دارن از دوتا کانال واسه ات دنبال زن میگردن! بالاخره ما واسه هر کی زن بابا بودیم واسه تو که ننه بودیم!
آقایون! خانوما! کامنت نذارین!! تا وقتی شما کامنت بذارین این پسره اون داستانشو نمی نویسه. د کامنت نذارین دیگه!
بنده شخصا پیشنهاد می کنم یکی از بزرگان یک وبلاگی راه بیاندازد که این گونه مسائل و مذاکرات فیمابین!! را منتقل کنیم آنجا. به هر حال بحث مهمی است. اگر بشود آنجا برای اتاقهای خصوصی هم فکری کرد عالیست. به هر حال این جوانهای بنده خدا باید بیشتر با هم آشنا بشن... (خنده بدجنسی کنون)
اروس به خاطر این کامنتت باید تنبیه بشی! لذا:
اون قضیه کدو و خاتون که من گفتم منظورم همون داستان دفتر پنجم ( فکر کنما) مثنویه که خاتون از سولاخ کلید می بینه کنیزک داره با خرش شهوت میرانه!! اونم دلش میخواد و کنیزک رو می فرسته دنبال نخود سیاه. منتها یه چیزی رو دقت نمی کنه و اونم کدویی بوده ..... دیگه بقیه اشو روم نمیشه بگم، خودتون برین بخونین. عنوانش هم فکر کنم اینه: داستان کنیزکی که با خر خاتون خود شهوت .. نمیدونم چیچی!
اتاق خصوصی رم سریع توضیح بده؟ منظورت وی آی پی روومه یا چت روم؟
... این جوون شازده سرطانی سالمه به خدا. تازه کچلم نیست. یه داماد خیلی برازنده ست. تازه شم قبلن خودش گفته که میخواد درس بخونه . از بد روزگار شعور نداره و گرنه کلی هم خوش تیپه. (( مامن اسفند دود کن برام. )) خیلی هم دلتون بخواد دوستان. شوخی شوخی هم شده تو دنیای مجازی بعله رو میگفتین من قول می دادم که روی منو نبینین. اصلن میرم بیابون. بازم گلی که میخواد یه فکری به حالم بکنه. بازم این دینای دوستی و این حرفا.
حسین مثل اینکه دارن در موردت زیاده روی می کنن! یه عکس از خودت بده بذارم اینجا ملت ببینن بابا اینجوریم که دارن جو سازی میکنن نیستی! البته فعلا که خوش به حالت شده! مریم گلی و هلی واسه ات تا اینجا آستیناشونو زدن بالا!
نرو حسین!! شاهزاده رویاها!! ...
حسین فکر کنم تا حالا اینقدر تو زندگیت محبوب نشده بودی.
ببین چه ضجه ای میزنه اروسه!
شازده خلاف شدی. اسم عوض می کنی..رنگ عوض می کنی..پس فردا لابد گلاه گیس هم می خوای بذاری!
آره! مگه چیش کمه؟ خیلی هم بهش میاد. اصلا خودم میخوام برای تولدش از باب همایون واسه اش پستیش بخرم. رنگش هم گفته های لایت کاهی یا زیتونی باشه با شینیون دائم. منتها های لایتش زیاد نباشه. چون هنوز مجرده. از سودابه عتیقه چی ام واسه اش وقت عروس گرفتیم. اما طفلک خانمه که بردیم پیشش واسه اپیلاسیون! از ترس سه تا سکته با هم زد. قرار شده بیست روز سه نفری روش کار کنن بلکم برسوننش به مراسم!
بابکجون دستت درد نکنه. ما سوم دبیرستان که بودیم (یادت که هست همون وقتا که گوشت کیلویی بیسپن زار بود و تخممرغ دونه ده شی!! ) یه معلم بیادبیات داشتیم که در اولین جلسه کلاس این داستان کنیزک و خر خاتون رو برامون تعریف کرد. حالا نمیدونم منباب آشنایی بود یا زهرچشم گرفتن! حالا هم ما از فرمایش شما نفهمیدیم که باید مواظب خره باشیم یا خاتونه یا هر سه !!
درباره اتاق خصوصی هم والا این چیزای خارجکی که شما گفتی ما سر در نمیاریم! یه چیزی توی مایه های اون خلوتی که حافظ میگه: خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد...
تو فقط حواست به کدو باشه!
خلوت ملوت هم اینجا نداریم! اصلا حضور دو نامحرم پشت در بسته چه فعلی صورت بگیرد چه نگیرد حرام است!
مام یه عمره حلال حروم سرمون میشه. میخوای دخترای مردم رو اغفال کنی اینهمه وبلاگ سکسی هست. بفرما داداش!
.
حالا گوشتو بیار جلو: انصافا ولی حال میده خلوتی باشه و یاری باشه و اینا! فقط باید حواسمون باشه چوب پرده رو سفت کنیم چون جون داداش اگه پرده بر افتد دیگه نه تو مانی و نه من و نه این بساط عشق و حال و کامنت بازی!
اینجا چه خبره استاد؟!
اول که همینجوری داریم گپ میزنیم. بعدم شاید یکی دو نفرو زن بدیم یا شوهر البته!
شمام اگه پایه ای بگو ببنیم چیکار میشه واسه ات کرد!
فکر کنم خانمت دیگه نذاره با من بگردی!
سکوت نشانه عدم نارضایتی است ولی اینجای کار اما داره که در این مقال فعلا نمی گنجد ....یه بار دیگه اوپس برای قصه کدو
اینکه میگن ریاضی درس شیرینیه خیلی هم بی ربط نیستا! میتونه واقعا شیرین هم باشه! منظورم این مفهوم منفی در مثبت و منفی در منفی و ایناست!
و اما بنده هر چه در زیر و بم و ذیل خانه و آرشیو سایه سار گشتم مقال دیگری نیافتم. البت فعلا می شود به ذکر قید فعلا بسنده کرد تا بلکم ...!
خداییش عجب راه خوبی پیدا کردی. با این جواب دادن به کامنتها، این همه کامنت گذار پیدا شده. البته هر جور جواب دادنی هم که این همه مشتری نداره. جواب باید مدل بابک باشه. (می بینی چقدر هندونه و اینا...؟ )
خداییش خودش پیدا شد یواش یواش استاد. فکر کنم باعث و بانی اش لیمویی بود و اون پستی که توی بچه تیز گرفتی که کلش گذاشته شد واسه همون یه جواب! می بینی روزگار چه قر و تویی داره ببم! ( اینجا رو اراکی بخون!)
تازه گلی میخوام دماغمم عمل کنم. همونجا که اراکیا رو درست می کنن. کلاه گیس که ماله یه دقیقه امه. بابک جون من عادت دارم به این چیزا. ولی تمام امید و آینده م همین تار موی شماره ۸۳ می باشد. اشکالی نداره ما هم خدایی داریم. تازه این گلی که من دیدم اگر زنده بمونه من بیشتر خوشحال میشم . بدجوری نگران کننده بود. آستین زدن پیشکش. ( آقا من الان دارم شام آخر ستار رو گوش می کنم. نبود یه نفر جوادیه. ) هلی خانوم رو هم نمی دونم میخواد خودشو بکشه کنار و گرنه آستین بالا زدن که با حرف نیست یا باید الان اینجا حرمسرا می شد و یا اینکه... امیدوارم دوستان و به قول تو این جوانان روزهای خوبی داشته باشن. ما که رفتیم بیابون اروس جان. این بابک هم اگر داستانش تموم شده باشه مطمئن باش با کله میذاره اینجا و منتظر کامنت بعدیه من و تو نمیشه. ( ساعت عظیمت تو / میشه انتها نباشه / میتونه زوار شب بود / بغض باغ ما نباشه / شام آخر بی تو شاید شب آغاز باشه / میتونه زمین دلیلی واسه پرواز باشه... ) آره دیگه ما زمینی نبودیم!!!
حسین جون این بار ان ام: اینقدر از این تار موی ۸۳ تو جمع حرف نزن!
رو حرف مریم گلی و هلی حساب کن. من میشناسمشون. الکی به کسی قول نمیدن. تو ام البته باید یه خورده لااقل اخلاقتو درست کنی. چرا اخلاق؟ .. واسه اینکه اونو راحت تر میشه درست کرد. کچلی و اراکی بودن و اینا به این راحتیا درمون نمیشه.
اما اینو درست فهمیدی! داستانو هی هر روز که میخوام بذارم میگم بذار امشب یه بار دیگه بخونمش شاید بشه یه جا هاییشو بهتر کرد.
حسینم........ شاهزادهام........!!!!!!
اروس این تشابه اسمی حسین با آقا ممکنه کار دستت بده. به خصوص وقتی بره تو تریپ روضه و مصیبت. همون که شادی کنیم بهتره داداش. البته اگه پایه باشی میتونیم دهه اول امسال اینجا تکیه ببندیم. ولی فعلا حواست باشه با مقدسات چیز نکنی .. شوخی منظورمه!
همون هیجان انگیزترین رو می گم ؟؟؟در ضمن اونی که پولشو زده بودن فراموش کرده ولی اونی که دلشو دزد برده هنوز...
اون هنوز تو تنوره. عوضش داغ داغ میخونینش.
بابا چقدر کینه اییه این رفیقت. دل مثل گل میمونه . در میاد دوباره. بهش بگو به جای تهدید به پاره پاره کردن قلب طرف یه خورده دل خودشو آب و دون بده. اینفعه یه دل در میاد از توش بهتر از قبلی. اگرم باغبونی بلد نیست بگو بیاد اینجا یاد بگیره!
نه خداییش من دلم نمیاد بحث اینجا تموم بشه. می دونی دیگه اینکه از صبح تا شب پشت این میز کوفتی بشینی رو هیج جور نمی شه تحمل کرد الا با همین شوخی خنده ! های اینجا.
خوب پس یعنی آدم وبا بگیره اما اراکی ها رو نگیره! حسین جون برو تو کار اخلاق ببینم تا هفته بعد چه می کنی. شاید خدا خواست تا اون موقع کسی پیدا شد که نمی دونست اراک کجاست و خر ش کردیم.
هلی جون کجایی؟
مریم گلی!!! ( از غیرت دود از گوش بیرون زنون)
غیر از حسین اراکیای دیگه ای هم اینجا رفت و آمد دارنا! درسته که فعلا فقط حسینه دنبال زن میگرده ولی اونایی که قبلا زن گرفتن چی؟ نمیگی زناشون میخونن و می فهمن چه بلایی سرشون اومده؟
اگه مثل اروس یه پا غریبه تر بودی تنبیهت میکردم و یه خاطره بی ادبی در ذیل کامنتت میذاشتم. حیف که ....!
ولی حداقل این جوابو باید بهت بدم چون اگه ندم از فردا تو اراک رام نمیدن:
خیلی هم دلتون بخواد!( پشت چشم نازک کنون)
اول بگم بابک جون این موی ۸۳ یه جور نماد صداقته. باید همون اول کاری بگم که وقتی داشتم با اون طرف شب اول یه کارایی می کردم و خسته و کوفته شده بودیم هی نگه پس چی شد؟! میخوام بگم که اون تار مو باید بره تو دهنش تا من همچینی قیلی ویلی برم و ... خلاصه این از ما و این ماجرا. در مورد اخلاق گلی جون ما جون شمازیاد کار کردیم روش ولی متاسفانه بهمون گفتن اخلاقت شده سگی. شرمنده ولی اینقدر ندید بدیدم که تا یه دختر و یا زن ببینم که تحویلم بگیره کلی از این رو به اون رو میشم و خلاصه میشه تا شیش ماه روی من حساب کرد اما بعدش به قول دوستی دستم رو میشه ( طلاق کشون. ) یه چیزه دیگه بابک جون. این اروس از اون بچه تیز و بز است که وقتی میخواستن تو سونوگرافی تشخیص بدن جنسش چیه پاهاشو جمع کرده و خلاصه در رفته و حتی نه ماهگی هم به مادرش گفتن پنجاه پنجاهه. یبینی که اول چهار تا علامت تعجب گذشات و ضجه زد و حالا شیش تا. البته میدونم خانومها برای شوخی هم نمی گن نرو حسینم شاهزاده ی رویاهام. پس این اروس پسره. من شرلوک بودم قبل از اینکه پشت و روم کنن تو بیمارستان. در مورد هلی و گلی این خانومهای محترم هم عرض کنم چه خیالیه شما برای ما پیدا کنید این سیندرلای خنگ و لوک رو که نمی دونه اراک کجاست. ( بابک فکر نمی کنی بهمون توهین شده. اراک این اشرف کائنات و منظر مخلوقات و شیر بیشه معرفت و ساینتیس ( علم ) و چرخنده ی فلک و الافلاک و این دری وریا ) ولی میترسم یه چیزایی رو از دست بدم که نمی گم چون جدیه. ولی حالا که شما میگین باشه. اما دو تا چیز مونده اول اینکه بابک گلی میگه اینا شوخی و خنده ست. تو فکر نمی کنی ملت دارن بهمون می خندن. من فکر میکردم داریم با هم سینه می زنیم و هر ده دقیقه می گفتم واحد... واحد... آخه اوضاعه من درام و غم انگیزه . نمی دونم شاید برای من اینجوریه و برای ملت خنده دار. اون اپیلاسیون رو بابک جون از خنده روده درد و سر گیجه گرفتم. آره تصور کردم دیدم طرف واقعن سکته میزنه اگر بخواد منو برسونه به مراسم. آخه لامسب تو از کجا میدونی من پشم و پیلی چقد دارم؟! من تنم بلوریه سید. مثل ماهی تو دست شوورم لق میخورم. همچینی یه جوری تابیدم به همه چیز که اون شینیون موقت شد! هلی جون کجایی گلی کارت داره؟!
حسین همین حرفارو میزنی که میان پشت سرمون بد میگن دیگه! آخه به کسی چه مربوطه که تو وسط از اون کارا کم آوردی. تازه اینجا مگه جای این حرفاست. اگه یه بار دیگه از این تار موی لعنتی حرف بزنی میدم بر و بچ محفلی کرمان سرتو بکنن زیر آب تا اصلاح بشی!
بچه ها حالا از خوشحالی داره پر پر میزنه که دو نفر میخوان براش زن پیدا کننا !! در کمال اراکی بازی میگه چه خیالیه که شما برای ما پیدا کنید!! حسین جون باید سر تا پای هلی گلی رو از طلا بگیری. این کاری که اینا دارن میکنن مثل اینکه یکی بخواد استاد اسدی رو ببره بایر مونیخ! د آخه لامسب واسه اون دختر بیچاره از کجات بگن که خوشش بیاد!
نمردیم و معنی بلوری رم فهمیدیم! (عقققق زنون)
حسین جون من علامت ! گذاشتم بعد شوخی خنده. یعنی اینا واسه بعضی ها شوخی خنده اس وگرنه که ما به همینا زنده ایم ! اصلا یک کار دیگه می شه کرد آخر هفته یک قرار بذاریم بریم گردشی تفریحی و از اراک سر در بیاریم. خوب بالاخره اراکی با اراکی بیشتر جور می شه. حالا تو همین جا هم یک کمی تحقیق می کنیم شاید لا به لای کامنت گذارا هم اراکی پیدا شد . البته بابک رو بذار کنار که قباحت داره.
در اینکه حسین رو این تریپ زید پیدا کردن جدیه شک نکنید بچه ها! از ما گفتن ! بعدا نگید اینا اول شوخی شوخی بعد جدی جدی نمیدونم چیچی ها!
مریم گلی این اول از اراک شروع کرده! تمام اراک رو با چهار هزار پارچه آبادیش زیر و رو کرده کسی حاضر نشده زنش بشه.
البت حسین جون ببخشیدا من اینا رو میگم چون اولا جمع بی ریاست. ثانیا هلی گلی باید رزومه اتو بدونن که زودتر به نتیجه برسن. لطفا لیست اون ۲۳۴۵ جایی رو که رفتی خواستگاری در اولین فرصت فکس کن که تو انرژی صرفه جویی بشه!
بچه ها این کامنت خصوصی بود. از دفتر اراکی های مقیم مرکز! با آب پیاز نوشته بودن مجبور شدم فندک بگیرم زیرش!
سلام من اینجام.مشغول رتق و فتق امور مربوط به جوانان ( رنج سنی ۳۵-۲۴ ) البته به فکر شاه داماد سرطانی خودمم هستم دارم دنبال یه کیس خوب میگردم که اقلن تو حرف زدن از داماد کم نیاره حالا اگه تو چیزای دیگه کم آورد اشکال نداره.در ضمن قابل توجه همه دوستان از جمله بابک عزیز : من رو این پسر ( حسین عزیز) غیرت دارم از لحظه ای که مسئولیت داماد کردنشو به عهده گرفتم دیگه عین پسر خودم برام عزیزه خدا به سر شاهده تحمل ندارم از این جور حرفای بد بد ( اپیلاسیون و های لایت و ...) در موردش بزنین و مردونگیشو زیر سوال ببرین.من گفتم براش آستین بالا میزنم رو حرف خودمم هستم( البته چون بابام بهم گفته جلو مرد نا محرم آستینتو بالا نزن ، بی آستین پوشیدم که راحت باشم ).
راستی مریم گلی جون ،خواهر تو فکر میکنی این بچه میتونه اخلاقشو عوض کنه؟؟من که بعید میدونم. کارش از این حرفا گذشته، باید تا بعد از مراسم یه جوری جلو خونواده عروس آبرو داری کنیم بعد از عروسی هم اگه یه حرفی زدن میگیم میخواستین چشاتونو باز کنین واه واه واه ( پشت چشم نازک کنون)
حسین جان این خط آخرو یه جوری نوشتم که فقط تو بتونی بخونی. ببین عزیز من این تریپ (میخوام درس بخونم) مال دختراست پسرا در این جور مواقع معمولن میگن منتظرم ماشین بخرم یا میگن هر وقت تونستم یه خونه خوب بخرم ( یا اجاره کنم ، بستگی داره به این که فیلی که میخوای هوا کنی از چه نژادی باشه). اوکی؟؟؟؟
خب میبینم که به سلامتی یه سیگناهای مثبتی هم از این طرف میرسه و ....!
چشم خانم ! ما اصلا کی بی احترامی کردیم به شازده حسین شما! اصلا واسه ما هم مثل پسرمون میمونه! :))
یا الله! ببخشید همشیره ها من رد میشدم اتفاقی شنیدم راجع به چی حرف میزدید. حق باشماست. این عوض شدنی نیشت. باید به هر زور و ضربی شده دختره رو بکشونیم پای سفره عقد. بله رو که گفت همه امون در میریم! دیگه خودش میدونه با حسین چه جوری سر کنه.
خط آخرم که من نتونستم بخونم!
مریم گلی و هلی : بهتون گفته باشم که هیچ اراکیی عوض نشده که حسین عوض بشه!!!
ایول سایه هم بازی!
سایه بیا تو تیم ما. من و تو حسین میشیم منتخب اراک. بقیه ام منتخب دنیا!
اصلا واسه چی عوض بشه ؟ مگه همینجوری چشونه اراکیا!
یه نیگاه به اون ۵۰ درصد خودت بنداز. یا به این ۱۰۰ درصد من. ماشالله از هر بیست انگشتمون هنر میباره! حسینو ولش کن اون تو خود اراکیام استثناست!
سایه جون اینا تیری در تاریکیه. ما می اندازیم شاید حسین اراکی اصیل نبود و تیر اثر کرد!
البته تو اراکی ها هم همه جوره پیدا می شن. با کمالات هم زیاد داریم . تازه نمی دونی که یک کتاب شعر هم دارن که حسین واسه بابک آورده بود و هی خواستن یک شعر آبروداری از توش بخونن و جز زید بازی و عروسی و اینا چیزی توش نبود.
های جون تو فکر اینکه یکی پیدا کنی تو حرف زدن از حسین کم نیاره نباش اونجوری هم کسی پیدا نمی شه هم حسین موهاش رنگ دندوناش می شه (البته اگه تا اون موقع مویی مونده باشه! مو ۸۳ که قطعا رفته)
راستی اروس کجاست؟ داره زیارت حسین می خونه؟
آفرین مریم گلی!
شما که از اراکیای با کمالات دیدی اطراف خودت. اصلا اون نامه ای که با آب پیاز نوشته بودن مضمونش همین بود. تو اینکه واقعا حسین اراکی باشه مثل اینکه شک و شبهه است. همین الان چندین نفر متخصص دارن کلیه فایل ها رو بررسی میکنن. تا سی نسل قبلشو فعلا نیگاه کردن. تا حالا رد پای یه هندی، یه مغول، یه افغانی و صربستانی رو پیدا کردن. بقیه خبرا رم هر وقت گرفتم بهتون میگم!
من فکر میکنم زن چینی یا کره ای برای حسین بهتر باشه. حداقل امتیازی که میتونه برای دسته گلشون داشته باشه تعادل قدیه!!!!!
ببین چی بهت جواب داده سمیرا! گفته خاله زنک! حیف تو که از اون ور دنیا داری به حال حسین و بچه هاش دل می سوزونی!
اصلا ولش کن این ژنش اونقدر قالبه که اگه با یه چینی ام ازدواج کنه بچه اشون به جای شیر مادر آش ترخنه دو میخوره!
توضیح:
آش ترخنه دو یک آش صد در صد اراکیه!
من اینجام من اینجام مریم گلی خانم جان!! امری هس تمام قد در خدمتم!!
کامنت دونیات تالار گفتمان شده بابک، انگار نه انگار که چیزی هم اینجا نوشتی. خیلی بامزهاس. خوبین بچهها؟ یه دختر خوشگل از تهران هست؟
همه جا تالار گفتمانه. اصلا خود دنیا یه تالار گفتمان بزرگه که تازگیا داره روز به روز کوچیک تر میشه. اونم که در مورد مطلب کسی چیزی نمیگه واسه اینه که همه حرفشونو زدن. تقصیر خودمه که به روز نمیکنم.
یعنی چی دختر خوشگل هست؟ اصلا ما آدم زشت راه نمیدیم اینجا( غیر از حسین که نمیدونم چه جوری از زیر دست و پا اومد تو) بقیه همه ماشالله مثل دسته گل می مونن! دیگه نگی همچی به بچه ها یه وقت برمیخوره!
در ضمن قابل توجه اونایی که دنبال کیس میگشتن!! معرفی میکنم: مهدی یوتو! امید آینده داستان نویسی! با موهایی مثل موج دریا و دلی همچون خود دریا! والیبالیست! و هزاران مشخصه دلفریب که بقیه اشو خودش بهتون میگه!
---------------------------------------------------------------
خدایا ببین آخر عمری به چه کارایی افتادیما! همه اش تقصیر این دل مهربونه که نمیخواد هیچ کی تنها باشه!
نه مهدی جان. فعلا فقط دو تا پسر از اراک هست که فقط یکیشون سینگله!
سایه جان حالا صرفنظر از اینکه اطلاعات غلط میدی، منظورت از تاکید رو واژه یکیشون!! چیه؟! ما که بابا پرونده امون مثل آغوش اسلام بازه خواهر!
راستی جای آقا خالی نباشه!:)
چینی و کرهای بد نیس ولی حسین جون با ژاپنی ازدواج نکنی یه وقت... میدونی حکایت یارو رو که زن ژاپنی گرفت دیگه؟؟!
گفتم که اروس این حسینه ژنش یه جوریه که اگه وارد یه نسلی بشه تا هفتاد پشت همه اشون هم کچل میشن هم سرطانی هم پرچونه!...ن گشادی که چیزی نیست!
ارادت به دوستان. مریم جون میدونم جریان چجوریاست. بیچاره مهدی اسماعیلی هم این هفته از همین حال و روزا می گفت. نمی دونم میگم یه برنامه بذاریم نه اینجا تو دنیای واقعی یه کم درد دل کنیم. البته می دونم دردای ما ( یعنی من ) کوچیک و نادیدنیه ولی خب دیگه ظرفیت ما ( یعنی من ) هم بیشتر از این نیست. تار موی ۸۳ تنها مونس و همدم منه! در مورد جمعه ها وا... من یه جایی میرم که بدم نمیاد کم کم دوستان دیگه ای رو انجا اضافه کنم. قراره این جمعه که فردا باشه مهدی اسماعیلی رو ببرم. فکر کنم بشه بیشترش کرد. ( جلسه ای جدیه برای فیلم دیدن و در مورد حرف زدن یا نقد کردن. ) اگر خواستی هماهنگ می کنیم که بیای. البته بچه های اونجا اکثرن غریبه ان ولی خب دیگه حسینه و روابط عمومی. برای اراک رفتن هم که فعلن داداشم و خانومش تهرانن و گر نه می رفتم و از اراک سر در می آوردیم و یه ناهاری هم خونه ی داداشم میزدیم. بین این بچه ها هم اراکی نداریم. از نظر معرفت و صفا داریم ولی واقعی اراکی باشه نداریم. ممکنه هلی و خودت اراکی باشین ولی بقیه نه. چون اگر خالی بسته باشین برای من آستین نزنین بالا خب اراکی میشین دیگه. چون میگن اراکیا خالی بندن. من اینو شنیدم. گهگداری هم خالی می بندم. مثلن تار موی ۸۳ یه توهمه اصلن من مو ندارم. حتی یه دونه. تو که میدونی!!! راستی هلی جون به جای اینکه نقش مادری به خودت بدی بیا و خانومی کن نقشت رو بیار پایین تر بشه حرف بزنیم. من اگر میتونستم به مادرم بگم عاشق شدم که الان اکرم رو بیخ ریشم نمی بستن. اپیلاسیون و های لایت رو هم دوست دارم. فکر کنم هترو سکشوال یا همچین چیزی باشم! ( خاک عالم بسرم بابک ببین این شازده چی به حسین میگه. ) و دیگه اینکه دلم میخواد بگم اگر ماشین بخرم و یا خونه بعد زن میگیرم ولی اینقدر اوضام خرابه که اینا رو بگم اساسی زر زدم. بذارین همون عشوه خرکی دخترونه بیام. ای فیل هوا کردن هم کلی روده برم کرد. یا یه دختری افتادم که وقتی سرباز بودم یکی از دوستام برام لقمه گرفت. چشمتون روز بد نبینه میدون امام حسین قرار گذشاته بودن جلوی سینما تهران! اول خانومه رو که دیدم گفتم خدا کنه این نباشه ولی وقتی چهار و ده دقیقه شد گفتم یاابافرض این چرا هیشکی نمیاد دنبالش خلاصه خودم زدم به اون راه و میخواستم برگردم یکی گفت آقای نیازی دیدم خودشه. گفتم بله خودمم! گفتم من نازی هستم! این نازی حدود صد و ده وزن داشت. قدش بد نبود. مانتو کیمونویی پوشیده بود با کفشای ورنی و خاکی. کیف قهوهای و رژ دویست تومنی چون ماشیده بود رو لبش. خلاصه اینقدر تو امام حسین چرخیدیم. بنده ی خدا فکر میکردم الان براش ساندیس می خرم ولی نخریدم و خوشبختانه از این کارم خوشش نیومد و منتظر شد شماره بهش بدم و سنگ تموم گذاشتم ت بد محلی و اونم رفت و دیگه پشت سرشو نگاه نکرد. تازه دوستم می گفت اون گفته خوشحاله که دیگه منو نمیبینه!!! قابل توجه سایه خانوم. بابای من خارجه درس خونده خب! اونجا که بوده کلی عکس بی ناموسی لب دریا داره. اسلن دائم لب دریا بوده. همه ی عکسهاش هم لخته!!! ولی بعد از سی سال هی میگه پسر نماز بخون و روزهاتو بگیر و با خدا باش!!! بابای زیادی اراکیه ولی تغییر کرده اساسی. مریم جان ممنون که ما رو از اراکیا ناخالص جدا کردی ولی اون کتاب شعر حرفای جدی هم زده ولی منو بابک جنبه ی درک و فهمش رو نداشتیم. اول زیارت حسین هم میگه الغوث الغوث... سمیرا جون شما هم از آمریکا افاضات خاله زنکی می کنی . حیف اون آتالانتا که توش وقت تلف می کنی. من جای تو بودم میرفتم لب دریا! اگر داشته باشه. یا اینکه دنسینگی کافه ای چیزی بابا. نشستی ببینی کره ها میانگین قدیشون با حسین چی در میاد. بچه ی من و یه کره ای میشه قابلمه! ( خیلی بی مزه بود. ) اروس جون نه جوکش رو نشنیدم ولی چند دوست بی ناموسی داشتم که همیشه از ژاپنی ها تعریف می کردن. من قشم که بودم این مغازه دارا که خونه خالی داشتن زیادی خالی برای چینیا سر و دست می شکستن. جون خودم.
آنا داش حسین ! دیروز که شما داشتی با مهدی اسماعیلی برنامه جدی میذاشتی ما شوخی شوخی برنامه امونو گذاشتیم! جات اصلا خالی نبود چون خیلی خوش گذشت! چقدر از دست هلی و مریم گلی خندیدیم!! (هیس!)
از این به بعد هر جمعه برنامه داریم. حیف که تو نمیتونی بیای!!
مریم گلی این دوستاتو همیشه بیار! یه بار دیگه ازشون بپرس ببین میشه من و مهدی و اروس تو کلاس رقصشون شرکت کنیم!
اون که گفتی تو فرانسه مانکنه چقدر با نمک فارسی حرف میزد. به قربونت برم میگه ققبونت بقم! چقدر خندیدیم.
اسمش هم بامزه است. مادلن رضا! حالا کدوم داستانتو میخوای بدی ترجمه کنه؟ من همین جدیده رو میدم.
به نظرت میتونه تو پاریس ریویو چاپشون کنه؟
من که میگم اگه دختر عموی یاسمینا رضا باشه میتونه!:)))
از اون وره شبای خیس / از اونور پنجره ها / از همه ذرات زمین / از همه ی پنجره ها / یکی به شکل خود من / همیشه دنبال منه / از همه جای همه جا / اسم منو داد میزنه / اونکه محبت هنوزم / براش هوای نفسه / مرگمو باور نداره / میخواد به دادم برسه / اونکه هنوز سنگ نشده / همون منه ساده دله / همون داهاتیه نجیب / نه اون منه بی حوصله / همشهریه عزیز من / همزاد ساده دله من / گذشته از علاج تو / درد دل و مشکل من / مشکل من خود منم / منم که با من دشمنم / نه اهل اون ده عزیز / نه اهل شهر آهنم / یکی به شکل خود من / همیشه دنبال منه / از همه جای همه جا / اسم منو داد میزنه / وقتی که راهی می شدم / کاشکی پاهام می شکست / یا کاشکی کوله بارم رو / هیچکس هرگز نمی بست / راهی آبادی شدم / ویرونیمو اینجا دیدم / سوختمو و فریاد کشیدم / آب شدمو هی چکیدم / اگه هنوز فکر میکنی / با تو رفیق سفرم / نجیب و خوبم مثل تو / بیا از اینجا ببرم / // باز هم ستار آلبوم شام آخر... اینم برای اینکه حال و روز شب جمعه هام رو رو کنم.
حسین سه شنبه بیار بده گوش کنیم این ستارو. سه شنبه ها!جمعه که نمیتونی بیای!!:))
شاهزاده مادر.... آرتروز نگیری.......
پیاده دلواپس
آرتروز فک یا انگشت؟! یا هردو! باید خیلی مواظبش باشیم. الان داغه نمی فهمه. بعدا که پنجاه سالش شد و رسید به نقطه اوجش و خواست شاهکارشو بده بیرون اونوقت میفهمه که کاش به جای این همه کامنت یه داستان کوتاه در کرده بود!
خب قضیهاش اینه که یچهشون چشمش تنگ میشه و ...نش گشاد!!
اروس دیروز خیلی خوش گذشت . نه؟! اون دوست هلی که بنز داشت تا خونه رسوندت؟! ( بوی سوختنی میادون!)
شازده ما منظوری نداشتیم ها. اگه شاکی شدی به نویسنده آماتور بگیم زودتر پست بعدی رو بذاره که بریم رو یک مبحث دیگه.
خدایی این داستان لقمه گرفتنت خیلی باحال بود من هم یکبار یک همیچین چیزی برام پیش اومد و می دونم چه حالی میده.
نه بابا مریم گلی این خالی می بنده! اصلا امکان نداره همچی چیزی! اصلا دختره هر کی که باشه از صد متری ببینه حسین داره میره طرفش فرار میکنه. چه برسه به اینکه بیاد عین فیلم هندیا بپرسه: ببخشید آقای نیازی؟!
بعدم آبجی شما هیچ رقمه خودتو با این حسین قاطی نکن که ما خوش نداریم!
عرضه مرغوبترین دلهای خانگی و غیر خانگی با مدیریت آقای بابک...
من گفتم بیاد اینجا پرورش دل یاد بگیره! نه که ما اینجا دل حراج کنیم که! حالا ولی بگو بیاد ببینم چیکار میتونم براش بکنم!
تا ۱۰۰ تا کامنت بشه از پست بعدی خبری نیست٬ نه؟!
وای بابک خان چقدر خندیدم.
آقا شما متن ننویس.دو خط بنویس این جوابها و کامنتها خیلی بهترن از نوشته هات:)
دم این شاهزاده سرطانی هم گرم.
آقا ما دلمون قرار پیتزا خوری با شماهارو هوس کرد.
پایه این دوباره بذارم!
قبلتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت؟؟؟
بابک حرف نداره کارت ایووووووووووووووووووووووووووول
سلام. می بینم که کار و بار کامنت دونی ات بد جوری رونق گرفته اونم با سوژه حسین که من گیر دادم بهش بابک جون شما فقط قبل از موقعی که می خوای آپ کنی یه ندا بده به من خودم یه سوژه (تا اطلاعا ثانوی به حسین مربوط میشه) برات رله می کنم و می زنیم و می رقصیم تا خود صبح... بی هپی
وای. یه ساعت ئه دارم اینا رو می خونم. مردم از خنده تا خود صبح. بابک نادعلی و شازده حسین و مهدی یوتو و مریم گلی و هلی و اروس و سایه و… واقعا ایول خیلی باحال شده اینجا. من اگه می دونستم انقدر آستین دو هفته است بالا زده شده خداییش می اومدم اینجا هر روز… بابک ببینم می تونی یه کاری کنی این فرعه تو اندازه یک صفحه باز شه اون اصله تو سایز کوچیک؟ / بگذریم./ آقا با این برنامه ها من کاملا موافقم ها اگه پایه بودین بیاین بریم اراک من خودم پنج شیش تا کیش توپس از اراک سراغ دارم بندگان خدا اند پایه هم هستن الان کم کم چهار ساله که دارن درس شونو می خونن و منتظرن برای … / بابک جون ببینم فکر نفر بعد رو کردی؟ کامنت بعد به کی گیر بدیم؟ …
:)
سلام دوست عزیز تازه باوب لاگتون آشنا شدم
خیلی لذت بردم از مطالبتون و جو این وب لاگ با توجه به سابقه ایی هم که در وب لاگ نویسی دارید فوق العاده است ..
اگه اجازه بدهید لینک وب لاگتون رو در وبلاگ خودم قرار بدم ..
منتظر جوابتون هستم
شاد باشید و استوار