مسابقه هوش


دیروز من و سیلویو بین دو تا جلسه دو ساعت وقت خالی داشتیم.
رییس تلفنی گفت برید یه جایی نهار بخورید تا منم بهتون ملحق شم. ضمن اینکه مطمئن بودم رییس پیداش نمیشه به فکرم رسید بریم فودکورت جام جم تا هم این بنده خدا یه وعده از شر چلوکباب و جوجه کباب خلاص شه هم کلا یه صفایی کرده باشیم و آماده شیم واسه جلسه بعد از ظهر.
سیلویو دم غرفه غذای مکزیکی وایساد و پرسید اینا خیلی تنده؟ 
گفتم نه بابا این چیزی که اینجا بهت میدن غذای مکزیکی ایرانیزه شده است. یعنی زیاد تند نیست. 
اگه یادتون باشه قبلا در اوصاف اون یکی ایتالیاییه که اسمشو گذاشتم وینچنزو براتون گفته بودم، که طرف زید بازه و این حرفا. اما این یکی از اون مردای تیپیکاله. یعنی فکر کنم روزی دو ساعت اخبار گوش میده و روزنامه میخونه و عاشق بحث های سیاسی و صحبت در مورد گلوبالیزیشن و کمونیسم و ایناست. از تمام اخبار انتخابات ایران هم مو به مو خبر داشت و برای خودش تحلیل هم البته داشت. 
خلاصه صحبت از اسلام گرایی رفت رو کلیسا در قرون وسطی و از اونجا رو اینکه خدا بالاخره هست یا نه و بعد هم یه تریپ از کارل گوستاو یونگ( چون اون اسمشو کامل گفت منم کامل می گم) و آخرین مقاله نیمه تمامش به نام سمفونی که من کم آوردم چون هیچ چی راجع بهش نشنیده بودم و بعد هم رسیدیم به بن لادن و آخر سر هم احمدی نژاد و بازم خلاصه به اینجا که وضع اینترنت تو کشور شما ( یعنی ایران) خیلی خرابه.
گفتم: چرا؟
گفت: من یه پول کمی تو بازار سهام دارم و از طریق اینترنت هر روز چک میکنم ببینم سهامم بالا رفته یا نه ولی دیشب تو هتل وقتی می خواستم آخرین وضعیت رو ببینم نوشت اکسس دیناید!
من گفتم: درسته که اینجا دهن مارو سرویس کردن ولی خیلی بعیده که اونجایی که تو میخواستی بری سانسور باشه.
بعد هم یه نیم ساعتی گمانه زنی کردیم که علت چی میتونه باشه.
مثلا اون گفت شاید این شرکت سهامش مال اسرائیلیا باشه و من هم گفتم شاید مثلا از اون شرکتهاییه که تحت پوشش کار اقتصادی جاسوسی می کنن. آخر سرم پیش خودم فکر کردم طرف داره خالی می بنده. حتما دیشب از فرط تنهایی میخواسته یه چند تا عکس سکسی نگاه کنه و اینا !! و بحث رو عوض کردم. اونم احتمالا فهمید من چه فکر کردم و گیر داد که بعد از جلسه بریم شرکت و بهم نشون بده که راست میگه.
جلسه بعد از ظهر که تموم شد اومدیم شرکت. کانکت شدیم و نشست پشت  کامپیوتر. اول رفت تو یاهو و بعدم از اونجا آدرس سایت مورد نظر رو تایپ کرد. در کمال تعجب دیدم راست میگه. گفتم یه دقیقه پاشو خودم نشستم. دوباره ریفرش کردم. بازم نوشت بنابر قوانین جمهوری اسلامی نمیدونم چیچی. 
گفتم اسم شرکته رو بگو تو گوگل سرچ کنیم شاید از یه طریقی بشه بریم تو.
اسم شرکته این بود:Telecom ّITaliano SpA 
که با دیدن اسم شرکت سوت ثانیه دوزاری من افتاد. حالا اگه شمام در زمانی معادل سوت ثانیه و یا کمتر تونستین حدس بزنید قضیه چیه میتونین خوشحال باشین که ضریب هوشی تون به ۱۴۰ (که مال من باشه) نزدیکه. بدیهیه که هرچی زمان بیشتری برای فهمیدن نیاز داشته باشین به همون نسبت خنگ تر هستین. ماکسش هم ۱۰ دقیقه است. یعنی سوت ثانیه میشه ۱۴۰ و ده دقیقه میشه ۹۰. زیر نودی ام که امیدوارم ایندفعه تو کامنتا نداشته باشیم!  
یه راهنمایی ام تو نحوه نگارش اسم شرکته کردم!
راهنمایی شماره ۲: مثلا سایت ایران خودرو اینه:www.IK.com !
نظرات 35 + ارسال نظر
رز دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 07:26 ب.ظ http://rose_bagh@yahoo.com

سلام جناب آماتور....من از هر جهت که مینگرم شک میکنم که شما دم نداشته باشید....یک بزرگواری ،که جزو اولین اساتید دانشکده ی پزشکی دانشگاه تهران بوده و سایه اش مستدام باشه ، میگفتند که قزوینی ها هنوز هم دم دارند و واژه ی ناب تکامل هم نتونسته با همه ی زمانبر بودنش اونها رو توی این پروسه قرار بده ....نکنه شما هم .....! جدیدا خواننده ی رقیمه هاتون شدم ...چند روزی بیشتر نیست ، ولی گمونم کشف مهمی کرده باشم (با کلی لبخند آرزوی توفیقتون رو دارم ........)

والا من خودم الان که شما میگی یه بار دیگه دست کشیدم اونجام دیدم چیزی که بشه اسمشو دم گذاشت وجود نداره! حالا نمیدونم سرکار رو چه حسابی در این مورد شک دارید. البته از جهت قزوینی بودن بنده به کرات در مورد اصل و نسب اراکی خودم توضیح دادم اما با توجه به اینکه همسرم قزوینی هستند و اون مثل بی مزه ای که میگه مرد تا زن نگرفته باشه معلوم نمیشه کجاییه هیچ بعیدنیست فرمایش شما صحیح باشه. و در این صورت دمم باید دم معنوی باشه!

ح.م.آریا دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:55 ب.ظ http://sepehr61.persianblog.com

سلام. می بینم که سانسور چی ها با شواد شدن و رفتن خارجکی هم یاد گرفتن. / بابک راستشو بگو چی کار کردی وبلاگت بعد از یک ماه فیلتر شدگی امروز باز شد... با بالایی ها ساخت و پاخت داری؟؟؟؟/

به تو اگه پونصد میلیون بدن چیکار میکنی؟ بابا منم آدمم دیگه!

پیام سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:42 ق.ظ http://www.ghaab.com

سلام شما احیانا همسر سابق نوشی خانوم ( نوشی و جوحه هایش ) نیستین ؟
( البته اینو از یکی از پست هاتون حدس زدم )

چرا بابا من اصلا همسر سابق همه زن های دنیا ام!

باران سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:10 ق.ظ

جوابت همون شکلی بود که فکرش را کرده بودم. هم از اون لحاظ و هم از لحاظ این پست آخریت هیچی نمی گم تا کلی برات پرسش بشه که بابا این «باران» چقدر ضریب هوشیش بالاست و کلی هم حسودیت بشه. حالا علی الحاسب این را داشته باش تا بعد... . به داستان نوشتن ادامه بده... . (راستی اینم فراموش نکنم بهت بگم که دلیل دارم برای اینکه اینقدر رو نوشتن داستان اصرار می کنم) فعلا... .

منم وقتی سن شما بودم شنیده بودم بعضی وقتا در هاله ای از ابهام بودن موجب جلب توجه مضاعف میشه. متاسفانه اینجا نمیتونم کاراکترا رو بولد کنم ولی تو خودت کلمه بعضی وقتا رو تو ذهنت بولد کن! بابت تشویقت هم یادم باشه وقتی جایزه نوبل ادبیات گرفتم بگم یه بار یه آدم ناشناسی به نام باران اومد تو وبلاگ من گفت: جوون! به داستان نوشتن ادامه بده و همین باعث شد من به اینجا برسم:) از اون لحاظ هم نفهمیدم چیه؟

مریم گلی سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:13 ق.ظ

به افتخار پیام سوت و دست!

دیشب اخبار گفت تیم المپیاد ریاضی ایران تو جهان چهارم شد. من یواش یواش دارم شک میکنم نکنه اینایی که میرن طلا میگیرن از عوامل القاعده باشن!

سایه سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:20 ق.ظ http://sayeh.nevesht.net

ببینم... تستهای پزشکی ممنوع شدن تازگی؟ یعنی نمی شه تو گوگل هم دنبالشون گشت؟
بقیه شو خودت توضیح بده بابک!

آفرین سایه! اگه تقلب نکرده باشی!‌ دختر باهوشی هستی. البته فکر کنم اصطلاح پزشکیش یه کلمه اییه با دوتا میم و یه الف و یه ه. بعدم شما توضیح لازم نداری بذار زورمو نگه دارم واسه پیام اینا!

ح.م.آریا چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:09 ب.ظ http://hmariya.blogsky.com

سلام. بابک جان مرسی که ریش گرو گذاشتی وبلاگ من رو هم از فیلتر بودن در آوردی... /

golbahar پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:49 ب.ظ

man nemidoonam javabeshoo :((
:((

rasti shoma hamsare Sabeghe Nooshi nistin?!!!!!

bebakhshid ba shooma naboodam

این اسم گل بهار رو به خاطر بسپارید. بعدا زیاد در موردش میشنوید!! یه چیزایی ام تو این کامنت مشکوکه!

مهدی جمعه 31 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:03 ق.ظ http://u2.persianblog.com

ممنون از نصیحت‌هات. اگه سه نفر پیدا بشن که من به نصیحتاشون گوش بدم، یکی‌شون مطمئنن تویی ( اون یکی دو نفر رو هم نمی‌دونم کیا هستن، جاخالی گذاشتم، کسی این کامنت رو خوند شاکی نشه ). بعدش هم اینکه، فعلن نمی‌خوام خودم رو به خاطر کسی عوض کنم. این معما را هم که جوابشو گفتی. قربان‌ات. آهان، راستی یه چیزی، بالاخره الان بچه‌ها پیش تو می‌مونن یا نوشی؟

بالاخره مثل اینکه بچه ها رو از چنگ من در آورده. ولی زیاد نگران نباش دوباره پسشون میگیرم. جدی نصیحتامو گوش میکنی؟ یادم باشه یه بار یه دونه از اون جمله ها بهت بگم. از اونا که ده سال دیگه که منو ببنی بگی یادته اونروز گفتی فلان، زندگیمو عوض کردی از اونروز. البته تو هم برای من مهمی چون من از این جمله ها تا حالا به هفتادوسه نفر بیشتر نگفتم!

وحید جمعه 31 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:35 ق.ظ http://koodakaneha.persianblog.com

اما ایول... این شرکته عجب اسم اختصاری جالبی داره....هر کیه آدم با ذوقیه

۰۰۷ جمعه 31 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:03 ق.ظ

میگم حالا نمیشه شما به جای همسر سابق تموم زنای دنیا بودن همسر حاضرشون باشی ؟ خوب میشه وا ...خوش تیپ هم که هستی هزار ماشاالله...دم هم که نداری خیالا تخت و میزونه ...البته یه نموره دم که لازمه که ایشالا به همون قدر کفایت داری

همسر حاضر همه اشون منظورته؟! ابوالفضل!!!! من همین یه هندونه رم که دو دستی برداشتم زیرش زاییدم چه برسه به اینکه بخوام با یه دست چند تا هندونه بردارم. خوش تیپی درست اما برای این کار بیشتر از یه نموره دم لازمه،‌مثلا چند کیلومتر که اونم شرمنده. من همین یه ذره رم اگه خدا بخواد هر روز دارم با سمباده و سوهان می تراشم .

ممزی جمعه 31 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:38 ق.ظ

بابا!

golbahar جمعه 31 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:55 ب.ظ

na baba kheili jeddi nagirin , faghat shookhi kardam, adame khasi ham nistam :(

:))) حالا مجبورم واقعیتو بگم دیگه !‌ گل بهار اسم شخصیت اصلی داستان جدیدمه که دارم روش کار میکنم. برای همین گفتم این اسمو زیاد خواهید شنید. مشکوک بودنش هم واسه این بود که گفتم شاید کسی داستانمو دزدیده باشه! سوء تفاهم با مزه ای بود! البته هر کس برای خودش آدم خاصیه. حتی شما!

ح.م.آریا جمعه 31 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:48 ب.ظ

سلام. هیچ کامنت دونی ای به اندازه کامنت های شما و مریم گلی خوندنی نیست... من بعد از خوندن کامنت نوشته قبلی ات و اصرار فراوان بر کتمان حقایق به این نتیجه رسیدم که حق با پیام ایناست!!!! این بابک ای که می بینید همسر سابق نوشی است بدون هیچ شک و تردیدی... آآآآآیییی جماعت خیالتون راحت باشه من برای روشن شدن افکار عمومی این راز رو فاش کردم!!!!!! بابک جون نگو نه که عمرا قبول نکنم.... لاقل اگه هم همسرش نبودی در گوشه هایی از ذهنت این تمایل رو داشتی... شاید هم داری... آخه نمیشه که این همه جوان خدا یه فکری کنن و به این نتیجه برسن که شما همسر نوشی هستی و بعد بگی نه نیستم... اینها همگی جز نوابق (سایه جان تا اینجا ۱۹) مملکت ما هستن. اصلا شک نکنین.... / اما جدا از این صحبت ها خیلی خندیدم در اولین فرصت یه خانم مطلقه جدید معرفی می کنم بهت تا از زبون همسر ایشون هم یه پست بنویسی... موفق و پیروز باشی

ببین اگه بچه ها اصرار دارن من همسر سابق کسی باشم خیالی نیست قبول. ولی اینجوری میشه آش نخورده دهن سوخته. عشق و حالشو کس دیگه بکنه دادگاه بازی و فحش خوردنش برسه به ما!‌ این انصاف که نیست هیچ چی واسه من با این همه ادعا افت هم داره. بعدم من هنوز نصف بیشتر حرفایی که از زبون خودم باید بزنم مونده. به جای این کلمه مطلقه هم یه واژه دیگه پیدا کن من زیاد باهاش حال نمیکنم. با اینحال چون حال میکنی: صبر کن این دفعه که بچه ها رو گرفتم یه راست می برمشون ایتالیا ببینم کی میخاد اونا رو ازم پس بگیره.

سمیرا جمعه 31 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 05:02 ب.ظ

صل علی محمد از فیلتر در اومد!!!!!لی لی لی لی لی لی!

نسیم جمعه 31 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 06:18 ب.ظ

سلام بابک ... با این که خوب نیست آدم از این اعترافای تلخ بکنه اما به استحضارت می رسونم که متاسفانه من هوشم مثل نویسندگیم اصلا خوب نیست ... شرمنده !خودت قضیه رو بشکاف بعدا !

زیاد ناراحت نباش! سوت ثانیه اونقدرام کم نیست. شاید حتی سه روز!

هلی جمعه 31 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 08:20 ب.ظ http://e-ching.blogspot.com

سلام آقا بابک.عجب جای جالبیه اینجا.این قسمت کامنت ها از خود بلاگ جالب تره.فکرکنم تعداد ویزیتوراش از متن بلاگ بیشتر باشه!!!! یه نکته: من با رز و همه اونایی که عقیده دارن شما دم دارین مواوفقم.آدم تا دم نداشته باشه نمیتونه همچین وبلاگ باحالی درست کنه البته بعضی وفتا دم بریده ها هم از این کارا میکنن.یوهاهاها...

سلام صبح بخیر! یوهاهاها..!‌ اینم از اون تریپای خدا نکشدت تا صبح خندیدیمه ها! اگه نمیدونی این تریپ چیه خبرنامه آخر غروب سه شنبه ها رو بخون.

۰۰۷ جمعه 31 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:34 ب.ظ

وا خدا مرگش بده الهی ...سوهان و سنباده واسه چی ؟ حالا اگه راسی راسی نمیخوایش برو یه سر پیش اصغر دلاک برات از ته میبره خلاص ...بعد میتونی بگی آی جماعت من تغییر جنسیت دادم خودم شدم مامان دیگه جوجه ها راسی راسی پیش مامانشونن

پس تا حالا منظور شما از دم این، یعنی اون بود؟!!! دیگه واقعا خدا مرگش بده. اینجا کامنت دونیه یا مستهجن!! استغفرالله بگم یا .... بذار بگم. بذار یه قلبیر بگیرم جلو صورتم. بازم روم نمیشه.ولی یه چیزی تو ذهنمه که اگه بگم مطمئنم همه امون نیم ساعت می خندیم. ولی بی خیال این از اون خنده اییه که بعدش گریه است!

یلدا شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:19 ق.ظ http://yeshabemahtab.persianblog.com

خدا پدر ٬پدر بچه ها و مادرشون رو بیامرزه حداقلش این بود چند روزی همه سرگرم شدن{شدیم}و انگار این سرگرمی ادامه داره..

دقیقا!

مریم شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:17 ق.ظ http://tamam.blogfa.com

سلام آقای نادعلی..می خواستم ببینم امکان داره یه سری به وبلاگ من بزنین و نظرتون رو راجع به داستانم بدین..چون نظرتون مهمه برام..ممنون

الکی الکی چه مهم شدم! حتما دخترم! من همیشه هوای جوونا رو دارم.

مریم گلی شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:09 ق.ظ

بابا چه خبره اینجا. حالا ما یک روز دسترسی نداشتیم ها! سمیرا بالاخره صلوات یا لی لی . دو تاش که با هم نمی شه. دست ح . م . آریا هم درد نکنه با این پیشنهادش . حالا این لی لی سمیرا مال پسشنهاد ح . م . آریاست ؟

طغاری بشکند ماستی بریزد مریم گلی! تریپ اینه. من میگم یکی از بچه ها پشت ظرف خیارشور رنگ بگیره و سمیرا گل به سر عروسو بخونه. مناسبتش بیشتره!

نسیم شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:08 ب.ظ

دوباره سلام ... من یه چیزایی فهمیدم . اسم اختصاری و باقی قضایا ... بابا بابک یه مدت داشتی بچه مثبت می شدی دوباره ... چی بگم !

والله من حداقل ۱۵ ساله دارم سعی میکنم بچه مثبت شم ولی نمیشه. ذات که خراب باشه کاریش نمیشه کرد. بالاخره فهمیدی؟ با مزه بود؟ نه!

امیرحسین - کوچ ماه سابق شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:59 ب.ظ http://roozmare.blogsky.com

واژه ها آمد و رفت
دل تنهایی ما را٬همدمی تازه نکرد
شب ما را نربود
محفلی تازه نکرد
---------------------
چه خبره اینجا؟ ملت نمیفهمن که تو بابای کسی نیستی؟

بازیه دیگه. من شدم شوهر خاله. یه سری هم پسر خاله دختر خاله. خاله هم که فت و فراوون! میخوای تو هم یه نقشی بگیر بیا تو بازی. یه نقش خالی هم داریم. یه جا من می رم در یه خونه در میزنم میگن حسن آقا هستن؟ یکی جواب میده نه. تو بشو اون حسن آقاهه:)

هلی شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:27 ب.ظ http://e-ching.blogspot.com

در نهایت تاسف و تاثر هیچ آدم ای کیو بالایی اینجا نبود که جواب مسابقه رو بده:( بابک جان تا دمت نبیردن و نذاشتن رو کولت و تا مجبورت نکردن بچه های مردومو به فرزندی قبول کنی یه پست دیگه بذار پسرم. در ضمن : خدا نکشدت ماااااااادر

چرا بابا چند نفر جوابو گفتن. منتها چون یه نمه مورد داره رمزی جواب دادن. مامان جون تو هم درسته که جواب تست هوشو نتونستی بدی ولی تریپ خدا نکشدتو مثل اینکه گرفتی. به نسبت سنت خوبه!

۰۰۷ یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:53 ق.ظ

وا خاک عالم من کی گفتم منظورم از دم همون بود ؟ آقا چرا مغلطه میکنی ؟ خودت میخواستی بگی دم یعنی همون بهونه نداری یقه ما رو میگیری ؟ روم به دیوار یعنی چی منظورت از دم همون بود ؟ اصلا نوشی جونم این کیه پیدا کرده بودی واسه خودت مهرت حلال جونت آزاد مادر ..آی ایهناس این بابا داره سفسطه میکنه ...قیصر کجایی که داشت رو کشتن ...زیتون جونم بیا من کم آوردم بیا یه کم بد و بیراه ببند به این آقاهه من به جون تو نفسم برید .اصلا ایشالا که هر چی هندونه است با یه دست برداری به جای دونه چهار قلو بزایی زیر هندونه ها ...ایشالا خدا از خوش تیپی کمت کنه .کچل بشی به حق کچل کفتر باز .ایشالا دیگه نتونی بری مدرسه تیزهوشان ... بقیه شو دیگه خودت بگو بابک جون دیگه من چیزی یادم نمیاد .

کم آوردی؟ خیالی نیست تو اولین کسی که از من کم آورده نیستی آخریش هم نخواهی بود. اگه لیستشو بهت نشون بدم یه آدمایی توش هستن که حتما خوشحال میشی اسمت کنار اونا باشه . حتی به عنوان بازنده! بعدم عزیز جون اون مقوله مورد نظرو کی تا حالا با سمباده تراشیده. اصلا تراشیدن در مورد اشیاء سخت به کار میره نه اشیاء نیمه سخت یا گاهی سخت! در این مورد من اگه منظورم اون! بود حتما از فعل دیگه ای استفاده میکردم. در مورد زیتونم من بیشتر دوست دارم با چلو کباب بخورمش! خودت برنامه اشو بریز. در باب ناله و نفرین هم شما چند تا از نکات نفرین خور منو ذکر کردی. من اگه بخوام همه اشو بگم که میشه مثنوی هفتاد من. همین دو سه تا فعلا کافیه:)
اما به هرحال ۰۰۷ جان(یا جون) گفتیم و خندیدیم و خوش گذشت. من واسه همینه که وبلاگو دوست دارم. یه بنده خدایی یه مشکلی داره. یه سری واسه اش غش و ضعف میکنن که بخش انساندوستانه وجودشونو ارضا کنن. یه عده که دنبال مطرح شدنن از این مسئله در اون راستا استفاده میکنن. یه عده باهاش کارهای سیاسی میکنن. یه عده هم مثل ما یه گوشه جمع میشن و بگو بخند میکنن. زندگیه دیگه.نه؟

محسن دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:04 ق.ظ http://1golesorkh.persianblog.com

شرمنده ی رویتیم بابک خان

۰۰۷ دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:57 ق.ظ

خب آره

۰۰۷ دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:50 ق.ظ

راستش آدما کنار همدیگه که هستن حس کردنی تر و قشنگترن تا رو در روی همدیگه ...کم آوردن مهم نیس مهم اینه که باشی ...حضور داشته باشی حتی برا اونی که تمارض میکنه چون اونی که تمارض میکنه نیاز به توجه داره و اگه توجه کنی بهش یعنی یه نیاز رو برآورده کردی ...برآورده کردن نیاز دیگران تا جایی که ضربه اساسی به خودت و دیگران نزنی ایرادی بهش نیس

مجبور شدم احساساتی شم و یه پست کامل واسه تو و بقیه بنویسم. کنا رهم وایسادن و آآآآه. چه رمانتیک!

حامد دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:27 ق.ظ http://varteh

کجای کاری برادر. طرف تازه پشت کفششو خوابونده. فکر کردی ما کم قیصریم.چاکرم

مریم گلی دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:32 ب.ظ

من کم کم داره از این ۰۰۷ خوشم میاد ها . خیلی باحالی :)

زردشت دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:38 ب.ظ http://www.zardosht.gharieh.com

درود بر شما دیروز غروب بر سر مزار ابر مردی جمع بویم که همیشه بامداد خواهد بود خوشحال می شوم که به من سر بزنید

میترا دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:05 ب.ظ http://nadAram.com

مطابق با اقرار کتبی:؛چرا بابا من اصلا همسر سابق همه زن های دنیا ام!
مورخ
سه شنبه 28 تیر 1384 در ساعت 00:42am؛----
همسر سابق عزیز خیلی نامردی چرا اس و ای را بزرگ زدی مثلا نکته انحرافی تست بود؟من جواب را همان اول فهمیدم ولی در باره این تکه بیش از ۵ روز است در حال فکرم کلمات معتنابهی به ذهنم رسیده مثل سکوییز یا ...لطفا در این بحبوحه دشوار مرا چونان زندگی تنها مگذار آه ه ه ه ه...
حالا به جز این سوال حل نشده یک سوال دیگه هم برام پیش اومده که ضریب هوشی شما آیا به پای من میرسه؟
بعید میدونم.
در باره اون هوو و بچه هاش هم هیچی نگم بهتره حوالت رو میذارم با حضرت عباس الهی جزه ... ;)
ارادت

این اعتراف مثل اعتراف علی افشاری و ...به براندازی می مونه. نه که تحت فشار بوده بلکه فشار رو ما تحت بوده! با اینحال چون کتبیه کاریش نمیشه کرد. پس در این طوفان زندگی دستت را به من بده و از این گرداب بپر بیرون چون جواب فقط همونه که اول به ذهنت رسید. اس درسته ولی ای به خاطر این بزرگ نوشته شده که خود اس پی ای مخفف یه لعت ایتالیاییه تو مایه های لیمیتد و این حرفا. من ضریب هوشیمو نمیدونم. همینجوری میگم ۱۴۰ و چون از اون دروغ بزرگاست هیچ کی تو حالم نمیزنه. مال شما چنده؟ در ضمن مگه من چیزی واسه تو و بچه هات کم گذاشتم. هرچی واسه اون خریدم که واسه تو بهترشو گرفتم. مگه کم خرج سرخاب سفیداب و فال قهوه و سولاریوم نمیدونم چیچیت کردم. مگه خاله خان جانت هفته به هفته سر ما هوار نمی شدن. مگه کم دوستت داشتم؟ .... :) به همچنین ارادتمند!

میترا دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 06:08 ب.ظ

آقا حالا که این همه زحمت میکشید بیزحمت روز زن یادتون نره
کیف کردم از این حضور در صحنه ات
چت کیلویی چند؟
در ضمن ضریب هوشی بنده ناقابله پیش کش اگه با ضریب هوشیه شما جمع ببندند یک کمی از مال ابن سینا میزنه بالا
چون ما ملت متحدی هستیم این رو گفتم . وگرنه من ضریب هوشی خودم را دوست دارم و به هر کسی نمی دم اصلا هم اهل منت این حرفا نیستما ولی خوب شما اصلا یه چیزی جدای از همه اید.
در ضمن من عمرا سرخاب نزدم آخه من سرخ پوستم مگه یادت رفته ؟ عجب!!!!

ر پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:30 ق.ظ http://www.yahoo.co

zed ettela'at sepah naboudi

ک-کوشا چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:06 ق.ظ http://bahara.blogfa.com

به به /

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد