بعد از آقای پارک چشممون به آقای توماسونی روشن شده.
سیلویو توماسونی! اهل پیاچنزا عاشق غذای هندی، سیگار مارلبرو و البته اسپاگتی، قهرمان جودو، و مدیر فروش شرکتی که رییس تو ایران نمایندگیشو داره.
پریشب رییس دعوت کرد شام رفتیم رستوران تاج محل. ما که حالیمون نبود غذای هندی چیه. چشممو بستم و دستمو گذاشتم رو منو. شماره ۳۶و شاهی قورمه افتاد. بغلش نوشته بود غذای سنتی پادشاهان مغول! یه چیزی تو مایه قیمه تند. به هر زوری بود خوردم. ولی تا صبح همینجور گلاب به روتون باد گلو که میکردم گلوم میسوخت.
سروناز یه چیزایی بلد بود. دو سه تا اسم گفت و آخرشم نمیدونم چیز لر یا سیز لر سفارش داد. گفتم ناقلا کی رفته بودی رستوران هندی؟ گفت: تو فکر کردی من همونروز که با تو دوست شدم از تو تخم در اومدم؟ منم گفتم : آره آره درسته!
موقع رفتن رییس بچه تیز، ایتالیاییه رو انداخت به ما که سر راه برسونیم. حالا ما کاری نداریم از مبدا اتوبان همت، هتل استقلال سر راه نیاورانه یا شریعتی.
اینکه گفتم بعد از پارک چشممون به توماسونی روشن شد مال اینجاشه.توماسونی نشست جلو چون پاهاش عقب جا نمیشد.سرونازم عقب پشت سر من. تو راه یه ماشینه پر دختر، مثلا ۴ تا یا ۵ تا( من که نگاه نکردم!) یه خورده جلو ما ویراژ میراژ رفت و آخر سر راننده اش شیشه رو کشید پایین و به تو ماسونی گفت: جیگرتو بخورم.
توماسونی گفت این چی میگه؟
گفتم میگه:... I WANT TO EAT YOUR
و هر چی فکر کردم یادم نیومد جیگر به انگلیسی چی میشه.
اینم گیر داده بود که؟ WHAT DOES SHE WANT TO EAT . یعنی:چیچی منو میخواد بخوره!
من از خنده مرده بودم. دختره ام گیر داده بود همینجور بغل ما میومد. آخر سر سروناز مداخله کرد و قضیه رو حل کرد. به این صورت که اول یه دونه زد پس کله من که من دیگه نخندم. بعد خودشو رو صندلی کشید سمت اون پنجره و نمیدونم دختره رو چیکار کرد که دختره گازشو گرفت و رفت. بعدم به توماسونی گفت: SHE WANTS TO EAT YOUR CHEWGUM یعنی آدامس شما رو میخواد بخوره.
توماسونی هم قوطی آدامس ریلکسشو در آورد و گفت: OFCOURSE, OFCOURSE ....
و .... همین.
اینقدر با خارجی ها نپر خطرناکه !
سلام. ...خوب بود ...اما به دل من کم نشست ..نمی دونم چرا
همون ونکوور ! امروز میرم خودمو کافی مهمون میکنم !!!! اوه اوخ رفتی رستوران هندی چرا ؟ طرف که ایتالیایی بود ..... چی بگم ؟! بعدشم هر چی ملت میگن را واسه اینا ترجمه نکن . بگو این یک اصطلاحه .... ولی خودمونیم دخترا چه پر رو شدن !
سلام . یاد اون داستان دیگه ت افتادم. اون کره یی و ماشین دوو و کارت اون آقا کره ییه تو دست دختره که چه راحت و سریع گرفتش. اینم یه جور مهره ماره: خارجی بودن. مسخره س. ولی چقدر قابل درکه.
سلام . جالب بود.. موفق باشید
سارا اسم تکیه ! نه؟
یه بار دیگه م با سروناز رفته بودی رستوران نه؟ (موشک جواب موشک)ُ همونجوری که ممکنه من یه بار دیگه رفته باشم ارومیه :)
آقا ما خیلی مخلصیم ، بطور ترسناکی مخلصیم ، با اینحال همچنان مخلصیم .
چه باحال ..فردا هستی که ؟ بابا دور شدیم از هم ..
پیتزا چیه ؟! .... اصلا چه شکلیه ؟ ...جالب بود ....با سلام!
جالب بود .
پونه هم اسم تکیه ! اون نوشته من هم داستان نبود عین واقعیت بود.
بابک جان می بینم که در ارتش ما جا داری . یکی دیگه می خواسته جیگر یکی دیگه رو بخوره تو سریش رو تو خوردی !! بمیرم برای ذلالت هردومون !!
سلام. تاحالا وبلاگت رو ندیده بودم. باحاله ! مخصوصاً نوشته ی آخریت. منم یه کلبه درویشی دارم! به قدمت مال شما نیست ولی بی ریاست.
شنیدم شما صاحب نظرید ...
بنده نوازی فرمودین...ما بیشتر....بابک جان با اجازه بهت لینک دادم...مخلصم
من با سروناز موافقم.
غذای این هندیها که جیگر و اتیش میزنه
عیب نداره عوضش از این به بعد از اون غذاها نمیخوری
....او هوی ...اولا که مثلا من وبلاگ زدم یه سر بزنید .بعدم من هر وقت میام وبلاگ تو یه عالمه میخندم و خیلی خوشحالم که انقدر روحیه داری وروحیه میدی.....
هر وقت خوندم نظر میدم . راستی تلفن هم که مبارک شد !!!