چقدر دلم میخواست خالق موزیک به این زیبایی باشم.
شما نمیشنوید.
داشتم فکر میکردم چرا می نویسم. نشخوار کردن چیزهایی که قبلا خورده ام چه فایده و سرانجامی دارد.

به طور خیلی بی ربطی یاد زن چشم چپی افتادم که پریروز توی صف نانوایی سنگکی سر و سینه اش را از زیر چادر گل گلی بو گندویی که من بوی گندش را از نیم متری حس میکردم برای پسر جوان پشت دخل باز کرده بود. و لبخند تا بنا گوش باز پسرک که حداقل اینقدر قدرشناس بود که دو تا نون خوب جدا کند و به او بدهد. حتی شاید قدرشناس تر از شوهر زن که احتمالا به او گفته بی عرضه تو حتی نمیتوانی یک نان درست و حسابی بخری. وحتما این شوهر بوده که به زن فهمانده چگونه باید از بقال نسیه بگیرد و از نانوا نان نسوخته.

گفتم دوست داشتم خالق آثار زیبا باشم.
احساس میکنم با فرض اینکه هر کدام ما تکه ای از روح خدا هستیم میتوانیم فرض کنیم که تشابهاتی با او داریم. دریا تمام خصوصیات هر قطره از خود را دارد. 
احسای کردم میفهمم خدا چرا انسان را خلق کرد. برای اینکه او هم دوست داشت خالق زیبایی باشد.
شاید کرم نوشتن هم از همین جا توی تمبون من افتاد. هر چند خالی تر از این بودم که هرچه از من بیرون میریزد زیبا باشد.

ادعای مسخره ایه ، نه؟
پس بی خیال.

موزیک رو اینجا گوش کنید.
نظرات 14 + ارسال نظر
آوات پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:31 ب.ظ http://awathiva.persianblog.com/

حسودیم شد بچه ها اومدن اونجا ! بعضی وقتا چقدر مظلومانه می نوXسی یا بهتر بگم معصومانه

فیروزه پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:09 ب.ظ http://firoozeh.blogsky.com

اقای بابک تا حالا توجه کردیم که قهرمان های داستان های شما،همشون تو لجن دست پا میزنن.همشون سیگاری و الکلی هستن...مدل داستانهاتون شبیه به هم شده........منتظر داستان های بعدیتون هستیم...

محسن پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:45 ب.ظ http://1golesorkh.persianblog.com

شاید زیبایی و خلق اون تنها ریسمان نجات این لجنزاره .

نگار پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:03 ب.ظ http://rima-34.persianblog.com

به نظر من به هیچ وجه ادعای مسخره ای نیست . شاید واقعآ حق با تو باشه . خدا زیباست و دوستدار زیبایی . پس مطمئنآ انسان رو هم زیبا خلق کرده . حالا چرا این زیبای عالم به زشت ترین ها تبدیل شده خدا خودش عالمه ... ضمنا من اصلآ با فیروزه موافق نیستم . چیزایی که تو می نویسی فقط یک پنجره ی کوچیک از یک برج بزرگه ... نه ؟
سلام برسون . بابای ...

ناز خانوم پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:23 ب.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

نه اینکه اماتور نیستی خیلی هم پرو فشنال هستی
مرسی که اومدی پیشم
بازم میام با کمال میل

پدرام جمعه 23 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:48 ق.ظ http://natoor.persianblog.com

چهارشنبه به احتمال زیاد می آیم اونطرفها...پول گیرم اومده و بدم نمیاد یک مقدار کتاب از شهر کتاب برج آرین بخرم...اگر هستی چهارشنبه یک ندایی بده که برسیم خدمتتون...

پوچ جمعه 23 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:12 ب.ظ http://poochestan.persianblog.com

بابا اگه تو اماتوری ما هم لابد پری اماتوریم...فکر کنم تا حالا که خالق اثار زیبا بودی...سعی کن از این به بعد هم باشی

نازی جمعه 23 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:32 ب.ظ http://ranginkamon.blogsky.com

سلام نویسنده جون بیا پیشم بهت شله زرد بدم

روزبه جمعه 23 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:58 ب.ظ http://raana.persianblog.com

سلام بابک عزیز . من فکر می کنم همه ی وب لاگ نویسان و حتا نویسنده ها کرمی به این بزرگی در تنبان شان افتاده که سراغ نوشتن رفته اند . کلا انسان ها زیبا پسندند و دوست داند چیز زیبایی خلق کنند ... فعلا با اجازه .

مازیار شنبه 24 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:03 ق.ظ http://maziar.blogsky.com

.

هیچکس شنبه 24 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:16 ق.ظ http://hishkas.persianblog

نه ! به هیچ وجه ... یک توجیه خوب و قانع کننده برای این چرندیاتی که می نویسم و کاغذهایی که بیخودی سیاه می کنم !! ... حالا عذاب وجدان ندارم شبها وقت خواب و با خیال راحت می نویسم ...

مهدی شنبه 24 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:42 ب.ظ http://philip.persianblog.com

امروز اگه وقت شد در بارهی روح خچا با هم حرف بزنیم
حوا هم امروز خیلی خوبه

صبا یکشنبه 25 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:02 ق.ظ http://antimemory.blogsky.com

سلام
خدا زیباست و زیباییها رو دوست داره!

نیکو دوشنبه 26 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:47 ب.ظ

تصویر زنک چشم چپ خیلی خوب است. می شود از آن یک داستان خوب در اورد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد