داستان دوم

داستان دوم:
در همان میدان ونک و در همان تاریخ ولی در گوشه ای دیگر(ر.ک به داستان اول)
تقریبا همه کسانی که از کنارشان می گذرند بر میگردند و تا جایی که با کسی که از روبرو می اید برخورد نکنند با نگاه آنها را تعقیب می کنند.
(در چنین شلوغی و رفت و امدی آدم باید خیلی تابلو باشد که اینجور جلب توجه کند.)
مرد به چهل ساله میزند ولی احتمالا کمتر از سی سال دارد . بچه دو ساله ای را که کمی از خودش تمیز تر است در آغوش گرفته و راه می رود.
زن کمی مرتب تر است ، با کمی آرایش و محتاطانه یک قدم عقب تر حرکت می کند.به نظر می رسد برای امروز کمی به خودش رسیده است ولی این، با لباسهای از رده خارجش هیچ همخوانی ندارد.
(به هرحال با دویست تومان میشود ازطرف دیگر میدان یک ماتیک و یک مداد چشم خرید.)
در کل قیافه مرد آنهم با بچه ای در بغل بیشتر جلب توجه می کند تا زن.
کارتن خواب است و صد البته معتاد. آنهم از نوع تزریقی. شاید مدتهاست که بچه اش را ندیده است و امروز پیشاپیش عید را با در آغوش گرفتن جگر گوشه اش جشن میگیرد. به همین خاطر است که حتی با اینکه لش خودش را هم به زور می کشد از قبول درخواست زن برای گرفتن بچه امتناع می کند و مرتب صورت سیاه از چرکش را به لپ های تپل و سفید بچه می مالد.
شاید می خواهد از این لحظات کمال استفاده را ببرد. 
 معلوم نیست دفعه بعدی وجود دارد یانه!
نظرات 6 + ارسال نظر
رزا سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1382 ساعت 11:40 ق.ظ http://rosana.blogsky.com

یه وقت هایی فکر می کنم اگه انقلاب نشده بود ما بازم می تونستیم اینهمه استعداد به خصوص تو نوشتن را بروز بدیم.....اونم از نوع تلخ....به خودتون نگیرین کلی می گم......چون منم نصفه نیمه یه چیزایی می نویسم.......

رضا سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1382 ساعت 11:40 ق.ظ

شما کمدی می نویسی یا تراژدی. به هرحال نگاه جالبی به مسائلی که خیلی ها می بینند و به سادگی از کنارش میگذرند داری.
مطالب بعدیت را می خوانم.

مازیار سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1382 ساعت 12:44 ب.ظ http://maziar.blogsky.com

پیشنهاد میکنم این هفته هر روز مطلب بنویسی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1382 ساعت 05:05 ب.ظ

جالب بود.

سوگل سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1382 ساعت 09:47 ب.ظ http://sogol.blogsky.com

خوب می نویسی بازم میام

آتنا پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:20 ق.ظ http://hiichkass.persianblog.com

jaleb va khoondani bood afarin be in ghalam ke ziba minevise

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد