خنده های زورکی
اشکای یواشکی
شب و روزی بی هدف
لحظه های الکی
ساعتای پر سوال
دلخوشیها تو خیال
حسرت پرنده دل
که نداره پر و بال
می دونم خسته شدی
مرغ پر بسته شدی
می دونم طاقت نداری، واسه سوز تشنگی
می دونم دیگه بریدی، تو هوای خستگی
نه خط خطی نه ساده
مسافر گم و گیج
یه جاده سخت و دشوار
به مقصد پر از هیچ
هوای تازه میخوای
نگاه بی بهانه
خود خود صداقت
جواب عاشقانه
یه حرف راستی راستی
از ته دل می خواستی
اون که بسازه از نو
تو رو با همه کاستی
یک شب بارونی بسه
برای از نو تر شدن
یک گل شمعدونی بسه
برای عاشق تر شدن
- ...آره؟!
- ببینیم چی میشه.
اولاش فهمیدم چی شد ولی... چی چی میشه؟!!!
قضیه اش چیه این؟
این یک قضیه ای داره مهدی که اگه بشنوی پشمات میریزه.
حیرتا... تو ترانه می گی من زور می زنم شعرم بیاد...ممرض زیدبازی می کنه... انتخابات این میشه...
اصلا واحیرتا. چقدر این دنیا پیچیده است. از حسین هم بیشتر. مثلا از جهت فلسفی اگه به قضیه بنگریم ! به نتا یج دیگری هم ممکنه دست یابیم مثلا میشه رو این موضوع کار کرد که زید بازی ممرض چقدر میتونه ناشی از ترانه گفتن من باشه یا نتیجه انتخابات به چه مقدار مولود زور زدن من و توست؟!
هر چی هم ترانه بخونی باز آخرش مثل همیشه است . ببینیم چی می شه!
مریم گلی یهو بگو کرکره رو بکشیم پایین و تعطیل دیگه. هرچند حق با توئه. منتها جسارتا کرمه دیگه. آدم میگه شاید ایندفعه آخرش یه جور دیگه شد. فکر کنم لیمویی نفرینم کرد. تریپ داره هندی میشه!
ای بی ادب. ببین از تو اتوبان رفتنت که خاطره خوشی نداری! لااقل صدای اون ضبطو کم کن. ببینم می تونی آروم بگیری. چی می خوای بچه؟
زندگی باید کرد ... !
منظورم همین بود
مثل بچه هایی که برای شکستن هسته شلیل پا ر زمین میکوبند پافشاری نکن.....خودت که خوب میدانی٬هسته شلیل را اگر بشکنی هنوز هم تلخ تلخ تلخ است
مجبور شدم اینجا نظرم را بنویسم برای پست آخریت. (البته دومین نظرم را) که دیشب برایت فرستادم. به آدرس میلت. حتما خوندی. بابا ای والله... .