بنا به دلایلی از جمله بعضی کامنتهای مطلب قبلی دلم خواست تفسیرش کنم:
۱- قسمت اول میگه اگه شما عشق رو صدا کنید حتما به طرف شما میاد و تا کسی خودش نخواد نمیتونه عاشق بشه.
۲- تو قسمت دوم میخواستم اینو بگم که برای داشتن عشق حتما باید بهایی پرداخت و اینکه عشق یه حادثه است که تو مقطع زمان اتفاق میافته و چیزی به نام نگه داشتن عشق و عشق ابدی وجود نداره. اونایی ام که مدتهای زیادی عاشق میمونن در واقع هر بار که عشقشون از بین میره دوباره عاشق میشن. یه چیزی تو مایه حرکت جوهری.
۳- قسمت سوم هم میگه اگه عشق رو به زور نگه دارین چیزی رو که بهتون داده خودش از بین میبره.
در کل چیزی که من خواستم بگم اگه کسی دنبال عشقه باید پاشه راه بیافته دنبالش یا حداقل آغوشش رو باز کنه و می بینه که چقدر نزدیک بوده و راحت به اندازه سفارش دادن یه پیتزا. و از این که تو این مسیر چیزی رو از دست بده نترسه. چون حتما چیزی به دست میاره. در ضمن اینکه آدم ها میان و میرن ولی اون چیزی که از معشوق باقی میمونه ارزشمند تر ازحضور خودشه.
اینا البته فقط یه اظهار نظر شخصیه. هرچند هیچ کدومش حرف من تنها نبوده و نیست.
پیتزامن همون ساقی و مطربه و پیتزا همون می و باده! اینم شاهدش:
دیدم نگار خود را می گشت گرد خانه
برداشته ربابی میزد یکی ترانه
با زخمه ای چو آتش میزد ترانه خوش
مست و خراب و دلکش از باده مغانه
در پرده عراقی میزد به نام ساقی
مقصود باده بودش ساقی بدش بهانه!
خلاصه که درکل اصل قضیه پیتزاست. پیتزامن هم یه نقشی قد خودش داره! مگه نه؟!
زیاد این کلمه سه حرفی ع ش ق رو به کار بردم. خودم حالم بد شد. حالا اگه حال کردید برین هم شعر انگلیسیمو دوباره و هم جدید ترین داستانم رو تو جاداستانی بخونین.
مرسی!
گلشن رازتون خوب بود. گر چه شعرت به اندازه کافی گویا بود. می دونی چیه فکر می کنم بعضی چیزها رو نباید زیاد توضیح داد . هر کسی یک اندازه می فهمه . البته این رو هم بگم که این یک هنره که یک مفهوم پیچیده رو با یک زبون ساده توضیح داد. زنده باد! . در مورد داستان هم بی حرف پیش سه شنبه حرف می زنیم.
دوست گرامی : با تشکر از وبلاگ خوبت .
اگر به کارت اینترنت احتیاج داشتی یک سری هم به ما بزن !
لذت اتصال پرسرعت56K، ارزان، بدون اشغال ، بدون فیلتر و با پشتیبانی 24 ساعته را احساس کنید.
کلا من ترجیح می دادم جزو اون دسته ای باشم که برای عشق جایگزین پیدا می کنن. بعد از این که دیگه عاشق طرف مربوطه نیستن، عاشق بچه می شن، عاشق پول می شن، عاشق کار می شن، عاشق وسایل خونه...این اتفاقات بعد از ازدواج با طرف می افته البته.
به موضوع ربط داشت؟
یعنی دیگه اینجا نمیذاری داستان هات رو؟
قشنگ نوشته بودی :) بهش لینک میدم الان.
گلشن راز اثر شیخ محمود شبستری !!! مقایسه جالبی بود تا حالا اینجوری فکر نکرده بودم . اگه اجازه بدین بهش لینک میدم ؟ . . . شاد باشی
عجب تفسیری حاجی، روشنمون کردی. داستان ات رو هم خوندم. حالا تو جلسه به خدمت هم می رسیم.
سلام. از آشنایی باهاتون خیلی خوشحالم. از اینکه به حرفای بی سر و ته! ام گوش دادین ممنون و اگه خیلی بی ربط گفتم معذرت می خوام. موفق و پیروز باشد...
گویا واضح مبرهن آشکار :)
چون از اساس با این واژه مشکل دارم چیزی نمیگم