خستگی و پنجره ای رو به خیابان.
باز هم نگاه جستجو گر در میان رفت و آمد مردم و ماشینها می کاود و هر جنبنده ای را در گذشته- حال و آینده اش به تصویر می کشد.
از کجا آمده اند و اینجا چه می خواهند.
من چه میخواهم؟
اصلا چقدر اهمیت دارد که از چه پیشینه تاریخی و وراثتی برخواسته باشند. در نگاه اول هیچ تفاوتی میان آنها و من نیست.
پسر ها و دختر ها همه خوشگل شده اند.حتی زیبایی ها هم مثل هم است. شاید پیش تر ها اینطور نبود. یا شاید نگاه عاشق معشوق را متمایز می بیند.
وقتی خسته ای از همه تکرار ها به دنبال یک وجود تازه و رسته از تکرار می گردی.اما هرچه میکنی برای هیچ چیز نمیتوانی نقطه تمایزی بیابی که به واسطه آن موجودی را برتری ببخشی و در مقامی فوق دیگران بپرستی.و امان از این درد کهنه پرستش.
پراید – پژو- بنز و زنی که دیروز دیدم که او هم مانتوی سفید پوشیده بود و لب جوی همین خیابان چرت میزد و چند دقیقه بعد یک زن مهربان ویک عمله حشری ساندیس و آب میوه را به زور بر لبان کبودش می گذاشتند.
همه گرسنه ایم و تشنه. همه به هم نگاه می کنیم و نمیدانیم چه چیز را در وجود یکدیگر جستجو می کنیم. آیا چیزی بیش از نیاز غریزی به زندگی اجتماعی ؟
چه وحدت مطلقی در این جماعت موج میزند که نمیتوانم هیچ کدام را برتر از دیگران بدانم. آیا وجود یک نیاز مشترک است که ما را همانند می کند؟
نمیدانم این فلسفه بافیها و این نوع نگاه ناشی از چیست؟ آیا این هم از موالید آمیزش اجباری ماتریالیسم غربی و عرفان شرقی است؟ که حتی مطمئن نیستم نه من و هیچ کدام دیگر از اینها که این پایین راه میروند هیچ کدام رادرست فهمیده باشیم.
اما هر چه هست این دوگانگی کم کم به دور افتاده ترین زوایای شخصیتمان رسوخ کرده و در برزخی میان آنچه هستیم و آنچه میخواهیم باشیم گرفتارمان ساخته .
آه پدر و مادر عزیز! ترس از آینده میراث شماست. چه کنم با این ترسی که هرلحظه بالا میزند و نمیگذارد یک آن به آنی که در آنم گره بخورم و تب و تابش را مشتاقانه تاب بیاورم .
کاش میشد یک شبه بزرگ شد و مانده عمر را کوچک زندگی کرد.
کاش میشد یک روزهمین واژه ایکاش را در فضای مابین زمین گذشته و آسمان آینده دفن کرد .
کاش همین زمین برای من کافی بود.
ای کاش همه آماتورها اینقدر حرفه ای بودند.
سلام دوست عزیز. خواهش مندم آدرس لینک وبلاگ مرا به آدرس http://weblog.babakweb.com تغییر دهید. با تشکر فراوان...بابک.
.
سلام................................................
.....؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام ..... یه سوال داشتم .... اعضای عضو کافه بلاگ فقط دو نفرند یا اینکه لیست اعضا آپدیت نشده؟ اگه آپدیت نشده میشه اینکار رو بکنید تا آعضا رو بشناسم .... ممنون
سلام بابک..نگاهت نو شده ..خودت چی؟؟؟ یا حق.
آقا من واقعا شرمنده ام . باور کن هر روز می خواستم بهت سر بزنم ولی اینقدر لینک تو لینک می شد که آخر کار یادم می رفت از اول کجا می خواستم برم.داستانهاتو بعدا می خونم. بابت برنده شدن ممنونم . حالا جایزه رو چطور باید بگیریم ؟
من بی گناهم!
لطفآ یه سری به وبلاگ من بزنید...
آقا بابک ، دیگه بهانه نیاری ها !!!
سلام.سفر نامه ت هم خوندم.لحن با مزه ای داشت (اما شماها راستی راستی همیشه اینقدر لات و لوتین.آخه ما اونقدر پاستوریزه و تمیزیم که نگو.جان خودم.) ولی این آخریه...چیزی شده؟!!
سلام . امروز وبلاگ شما را کشف کردم و از این بابت خوشحالم . قلم روانی دارید . فکر نمی کنید از یک آماتور حرفه ای تر باشید ؟؟؟! به هر حال از نوشته هایتان سود بردم ... باز خواهم گشت . شاد باشی و مانا !
سلام بابک...
مثل اینکه بالاخره روز افتتاحیه معلوم شد .....موفق باشی.
دوست عزیزم ... نوشته هایت کامل خواندم ... احساس عجیبی به آدم میداد .... و حقایق را به طور واضح تری به انسان نشان میداد ... بسیار خواندنی جالب و -- تکاندهنده -- بود ... امیدوارم همواره موفق شاد و پیروز باشی
چی شده بابک تو هم شدی مثل من که ؟
وبلاگ جالبی داری و همینطور مطالب جالبی
به من هم سر زن می تونیم لینک هم را بدهیم
کدوم بازی پسرم؟ انگار شماها رو باید با زور کتک مجبور کنم که ماجرا را جدی بگیرین. راجع به گافی بلاگ هم نمیدونم.می گم.ببینم چی می شه.به نظر بعضی ها دوره خیلی دوره.به هرحال برای افتتاحیه اگه شد می ام.با مسعود.