هیچ جا نبودم.
گرفتار هم نبودم.
کار هم نداشتم.
نمیدونستم چی باید بنویسم.اصلا حرفی برای گفتن نداشتم.نه که نداشتم حال نداشتم حرف بزنم.
چی میخواستم بگم؟
اونایی که دیگران دوست دارن بشنون رو همه قبلا گفتن.اونایی هم که من میخام بگم رو حتی خودم دوست ندارم بشنوم.خیلی از خودم شنیدم.دیگه خیلی تکراری شدن.شاید بهتر باشه فراموششون کنم.باید بگردم ببینم حرف تازه چیه ؟یه چیزایی که حداقل خودم بتونم یه چند وقت دیگه باهاشون حال کنم.
آرش هم حالش از خودش و زندگیش به هم خورده.
میخایم بریم استخر هتل استقلال.
شما هم شنیدید اونجا پاتوق گیgay هاست؟به ماچه که کی چه جورشو دوست داره.
ولش کن بابا.همین چهار تا خط هم که خودم خوندم بالا آوردم.