داستان چهارم.میدان ونک.همان روز و همان ساعت(ر.ک به داستان اول و دوم)
درست وسط خیابان توقف می کند. یک پژوی 206 فیلی رنگ و طبیعتا بلافاصله ده تا ماشین دیگه پشت سرش صف می کشند.
زمانی که ماشین کاملا از حرکت باز می ایستد فرایند خداحافظی از نوع خاص زنانه شروع می شود.به شرح زیر:
- چلپ چلپ چلپ*!
- چلپ چلپ چلپ!
- چند کلمه.
- چند کلمه در جواب.
به سختی پیاده می شود. 100 کیلو را راحت دارد. شاید هم بیشتر!
- (به احتمال زیاد) لیلا : "مریم جون بهم زنگ بزن" و در را میبندد.
- مریم ( در حالیکه شیشه برقی را پایین می آورد ): باشه عزیزم . شیش خوبه؟
- آره خیلی خوبه. حتما زنگ بزنی ها کارت دارم . یه چیز مهمی می خام برات بگم!
(لابد بعضی مسائل مهم فقط باید تلفنی مورد بحث و تبادل نظر قرار گیرند یا اینکه مرد ها هیچوقت نمی توانند زن ها را درک کنند .)
- مریم: دست تکان می دهد.
- لیلا: همینطور منتها با کمی عشوه. سپس با یک لبخند نه چندان ملیح به ماشینهایی که پشت سر هم صف کشیده اند و تک وتوک بوق می زنند با حالت یورتمه یا هروله** به راه می افتد: شلپ شلپ شلپ***.!!!!.
کلمه ها و ترکیبهای تازه:
*چلپ=بوس یا بوسه.
**هروله=حالتی بین راه رفتن و دویدن.
***شلپ شلپ=صدایی که از حرکت چیزهایی مثل مشک آب ،خیگ ماست ، بادکنک پر از آب یا بعض از اعضای بدن انسان مونث در حین هروله تداعی می شود!
سلام...راستشو بگم که از خوندن نوشته ها لذت بردم...بازم راستشو بگم که کلی خندیدم و کیف کردم که داستانهات کلمه و پرسش داشت..یاد زمانهای دور افتادم...البته نکته ظریف این بود که نفهمیدم برای شوخی کلمه و پرسش داشتی یا جدی..فرقی هم نمی کنه نه؟؟؟؟
سلام
من هم گاهی مینویسم هم داستان و هم قطعه های کوتاه
خوشحال میشم اگه بیای و نوشته هامو بخونی
یسیسی
سلام به آدم سر بزن من از نوشته هایت خوشم آمد
سرفصل نوشتهات داستانهای کوتاه یک نویسنده آماتور هست ولی نوشته هات فراتر از یک نویسنده آماتور هست ادامه بده حتما موفق میشی ۰